جدول جو
جدول جو

معنی رکاز - جستجوی لغت در جدول جو

رکاز
آنچه در معدن نهفته است از طلا، نقره و مانند آن، دفینه و گنج در زیرزمین
تصویری از رکاز
تصویر رکاز
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راز
تصویر راز
(دخترانه)
آنچه از دیگران پنهان نگاه داشته می شود، سر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رکاب
تصویر رکاب
راکب ها، سواران، جمع واژۀ راکب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکز
تصویر رکز
نیزه یا چیز دیگر مانند آن را در زمین فرو کردن، پابرجا کردن، پایدار ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاز
تصویر کاز
سیلی، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی، چک، توگوشی، کشیده، لت، تپانچه، سرچنگ، صفعه
پس گردنی
جای کنده شده در کوه یا بیابان برای اقامت مسافران یا چهارپایان، برای مثال شهریاری که خلافش طلبد زود افتد / از سمن زار به خارستان وز کاخ به کاز (فرخی - ۲۰۳)، سقف
صنوبر، ستونی که از تنۀ صنوبر درست می کنند، برای مثال یکی چادری جوی پهن و دراز / بیاویز چادر به بالای کاز (ازرقی - لغتنامه - کاز)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راز
تصویر راز
مطلب پوشیده و پنهان، سر، برای مثال تو را تا دهان باشد از حرص باز / نیاید به گوش دل از غیب راز (سعدی۱ - ۱۰۸)
شیوۀ رسیدن به چیزی مثلاً راز جوانی، پوشیده، نهان، به طور پوشیده و پنهان
کسی که پیشه اش ساختن خانه و سایر کارهای ساختمانی است، معمار، بنّا، گل کار، والادگر، برای مثال به یکی تیر همی فاش کند سرّ حصار / ور بر او کرده بود قیر به جای گل، راز (عسجدی - ۳۸)
راز پوشیدن: نهان داشتن راز، حفظ کردن اسرار، راز کسی را پوشیده داشتن، برای مثال به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات / بخواست جام می و گفت راز پوشیدن (حافظ - ۷۸۶)
راز کردن: گفتن سرّ خود به کسی، راز گفتن، مناجات کردن، نجوا کردن، آهسته و بیخ گوشی صحبت کردن، نهفته داشتن، پوشیده داشتن، برای مثال بپیچید و با خویشتن راز کرد / از انجام، آهنگ آغاز کرد (فردوسی - ۲/۱۲۵ حاشیه)
راز گشادن: آشکار کردن راز، فاش کردن سرّ، برای مثال به دوست گرچه عزیز است راز دل مگشای / که دوست نیز بگوید به دوستان عزیز (سعدی۲ - ۷۰۱)
راز گشودن: آشکار کردن راز، فاش کردن سرّ، راز گشادن
راز گفتن: با کسی سخن پوشیده گفتن، فاش کردن سر، رازی را به کسی سپردن، بیخ گوشی صحبت کردن
راز و نیاز: گفتن سر و سخن پنهانی و خواستن حاجت، در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون، کنایه از دعا و مناجات به درگاه خدای تعالی، برای مثال زاهد چو از نماز تو کاری نمی رود / هم مستی شبانه و راز و نیاز من (حافظ - ۸۰۰)
راز و نیاز کردن: راز و حاجت خود را با کسی (معشوق یا خدا) در میان نهادن، مناجات کردن به درگاه خدای تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کراز
تصویر کراز
تنگ، کوزۀ آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکاب
تصویر رکاب
حلقۀ فلزی که به زین اسب آویزان می کنند و هنگام سوار شدن پا در آن می گذارند، مفرد واژۀ رکب
پله مانندی در کنار درشکه، اتومبیل یا اتوبوس که مسافران هنگام سوار شدن و پیاده شدن پا بر آن می گذارند، مفرد واژۀ رکائب
کنایه از اسب سواری، مرکب
نوعی پیالۀ هشت پهلوی بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزاز
تصویر رزاز
برنج فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عکاز
تصویر عکاز
نوعی عصا با سر آهنی نوک تیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکاک
تصویر رکاک
جمع رک، ریزه باران ها، جمع رکیک، ناکسان سست رایان
فرهنگ لغت هوشیار
محلی کنده در کوه یا بیابان که برای بیتوته مردم و چار پایان اختصاص دهند مغاره: (شهریاری که خلافش طلبد زود افتد از سمن زار بخارستان وز کاخ بکاز) (فرخی)، خانه ای که از چوب و نی و علف سازند مانند خانه ای که دهقانان و پالیز بانان بر کنار زراعت و پالیز سازند، شاخه هایی باشد از درخت که صیادان کهنه و لته و چیزها بر آن آویزند و بر یک طرف دام در زمین نصب کنند تا جانوران از آن برمند و بجانب دام و دانه آیند، ریسمانی که بر آن نشینند و در هوا آیند و روند تاب باد پیچ ارجوحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزاز
تصویر رزاز
برنجکوب، برنجفروش سرب برنج کوب، برنج فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکام
تصویر رکام
بر هم انباشته، گله بزرگ، ابر انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکال
تصویر رکال
سبزی فروش گندنا فروش تره فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکاء
تصویر رکاء
آوای بوف آوای کوچ (بوم)
فرهنگ لغت هوشیار
سر، مطلب پوشیده و پنهان در دل کسی که پیشه اش کارهای ساختمانی است، بنا، گلکار، والادگر، بمعنی بزرگتر و رئیس بنایان و همچنین بمعنای پوشیده و پنهان هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکز
تصویر رکز
حس، آواز نرم، صوت خفی
فرهنگ لغت هوشیار
مرد بسیار سواری کننده حلقه فلزی که به زین اسب آویزان می کنند که پا در آن بگذارند و سوار شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تنگ کوزه سر تنگ باژن نخزار نهاز قچقار که خرجینه شبان بر دارد. شیشه و کوزه سر تنگ که مسافر ان با خود برند: (با نعمتی تمام بدر گاهت آمدم امروز با کراز و چوبی همی روم) (فاخری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارکاز
تصویر ارکاز
گنج یافتن، به کان رسیدن توپال ناب یافتن، آوای آهسته داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
چوبدست شبان، تخله کشیش، چوبدستی، چوب زیر بغل عصای چوپان عصای اسقف عصایی که در تفرج به دست گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکاز
تصویر عکاز
((عُ کّ))
عصا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رزاز
تصویر رزاز
((رَ زّ))
برنج کوب، برنج فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رکاب
تصویر رکاب
((رِ))
حلقه ای فلزی در دو طرف زین که سوار هنگام سوار شدن پا را در آن قرار می دهد، جمع رکب، پله مانندی از فلز در بخش ورودی و خروجی اتوبوس، پا در، بودن حاضر بودن، آماده بودن، گران کردن تند راندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کراز
تصویر کراز
((کُ))
تنگ، کوزه آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راز
تصویر راز
رز، رنگ، لون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راز
تصویر راز
مطلب پوشیده، امر پنهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راز
تصویر راز
یکی از آلات بنایان جمع رازه، گلکار، طیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رکز
تصویر رکز
((رَ کْ))
ثابت کردن، به پای کردن
فرهنگ فارسی معین
جایی که در کوه و بیابان یا در زیرزمین کنده باشند برای جا دادن گوسفندان، صومعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راز
تصویر راز
سر، کد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راز
تصویر راز
Secret
دیکشنری فارسی به انگلیسی