تنگ کوزه سر تنگ باژن نخزار نهاز قچقار که خرجینه شبان بر دارد. شیشه و کوزه سر تنگ که مسافر ان با خود برند: (با نعمتی تمام بدر گاهت آمدم امروز با کراز و چوبی همی روم) (فاخری)
خرام و راه رفتن از روی ناز و غمزه باشد. (برهان). خرام و رفتار از روی ناز و غمزه. (ناظم الاطباء). در برهان به کاف بمعنی خرام که راه رفتن از روی ناز باشد آورده و سهو کرده و آن به کاف فارسی (گ) باشد. (آنندراج). رجوع به گراز شود، بیلی را گویند دسته دار که بر دو طرف آن دو حلقه باشد و ریسمانی بر حلقه های آن می بندند و می کشندو زمین را بدان هموار می کنند. (از برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به گراز شود
شیشه و کوزۀ سرتنگ. ج، کِرزان. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شیشه و گفته اند کوزۀ سرتنگ. ابن درید گوید آن را به کار برند ونمی دانم عربی است یا عجمی. ج، کِرزان. (از اقرب الموارد) ، ظرف سفالین بی دسته. ج، کِرزان. (ناظم الاطباء). رجوع به کراز متداول در فارسی شود
کوزۀ آب سرتنگ باشد که مسافران با خود دارند و آن را تنگ نیز می گویند. (برهان) (آنندراج). تنگ و کوزۀ آب سرتنگ. (ناظم الاطباء) : با نعمتی تمام به درگاهت آمدم امروز با کرازی و چوبی همی روم. فاخری (از فرهنگ نظام). رجوع به کراز معمول در تداول تازی شود. ، حوصله که چینه دان مرغ باشد. (از برهان) (از ناظم الاطباء). ژاغر