جدول جو
جدول جو

معنی رکابی - جستجوی لغت در جدول جو

رکابی
پالاد (اسپ جنیبت)، زیر جام، آبدار، سرباز پیاده، جناغ گوش، پتنی (طبقچه) اسب جنیبت کتل، شمشیری که به پهلوی اسب بندند زیر رکابی، پیاله نعلبکی، طبقچه، سپاهی پیاده، سفره دار، یکی از استخوانهای زیر گوش که در گوش میانی بین زایده عدسی استخوان سندانی و پنجره بیضی قرار دارد و دارای سه قسمت سر و قاعده و شاخه های قدامی و خلفی میباشد رکاب الاذن عظم رکابی
فرهنگ لغت هوشیار
رکابی
((رِ))
اسب یدک، کتل، شمشیری که پهلوی اسب بندند، زیر رکابی، پیاله، نعلبکی، طبقچه، سپاهی پیاده، سفره دار، ویژگی لباسی (اعم از پیراهن، زیرپیراهن، شلوار و مانند آن) که با نوارهایی جلو و عقب آن
تصویری از رکابی
تصویر رکابی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رکایب
تصویر رکایب
جمع رکاب شتران سواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکیبی
تصویر رکیبی
رکابی، دوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکایب
تصویر رکایب
شتران سواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کابی
تصویر کابی
(پسرانه)
معرب منسوب به کاوه آهنگر
فرهنگ نامهای ایرانی
مرد بسیار سواری کننده حلقه فلزی که به زین اسب آویزان می کنند که پا در آن بگذارند و سوار شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکاب
تصویر رکاب
راکب ها، سواران، جمع واژۀ راکب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکاب
تصویر رکاب
حلقۀ فلزی که به زین اسب آویزان می کنند و هنگام سوار شدن پا در آن می گذارند، مفرد واژۀ رکب
پله مانندی در کنار درشکه، اتومبیل یا اتوبوس که مسافران هنگام سوار شدن و پیاده شدن پا بر آن می گذارند، مفرد واژۀ رکائب
کنایه از اسب سواری، مرکب
نوعی پیالۀ هشت پهلوی بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکاب
تصویر رکاب
((رِ))
حلقه ای فلزی در دو طرف زین که سوار هنگام سوار شدن پا را در آن قرار می دهد، جمع رکب، پله مانندی از فلز در بخش ورودی و خروجی اتوبوس، پا در، بودن حاضر بودن، آماده بودن، گران کردن تند راندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پارکابی
تصویر پارکابی
پاوهنگی (وهنگ رکاب برهان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدرکابی
تصویر بدرکابی
عمل بد رکاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش رکابی
تصویر خوش رکابی
عمل و حالت خوش رکاب تندروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران رکابی
تصویر گران رکابی
ثبات قدم و پایداری در جنگ، وقار، سنگینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یک رکابی
تصویر یک رکابی
اسب یدک، جنیبت، کنایه از کسی که اصرار و پافشاری می کند، کنایه از با اصرار و پافشاری، برای مثال یک رکابی مپای بر سر زهد / چون شود دل عنان گرای صبوح (خاقانی - 4٨٢)، رفیق، دوست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عظم رکابی
تصویر عظم رکابی
استخوان پرخشی
فرهنگ لغت هوشیار
ثبات قدم و پافشاری در روز جنگ: از ناله وران گران رکابی الحق سپه گران شکستم. (خاقانی)، وقار تمکین، سنگینی ثقل: حرارت سخطت با گران رکابی سنگ ذبول کاه دهد کو ههای فربی را. (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم رکابی
تصویر هم رکابی
با هم سواره حرکت کردن، ملازمت رکاب
فرهنگ لغت هوشیار
بی تامل بی توقف: یک رکابی میای بر سر زهد چون شود دل عنان گرای صبوح. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارکابی
تصویر پارکابی
((رِ))
شاگرد راننده
فرهنگ فارسی معین
شاگرد رانندۀ اتوبوس که روی رکاب می ایستد و مراقب سوار و پیاده شدن مردم است و یا بلیت ها را می گیرد
فرهنگ فارسی عمید