انداختن و پرت کردن چیزی از جایی به جای دیگر، پرش، مسافتی که تیر از محل رها شدن تا افتادن بپیماید، پرتاب تیر، تیر پرتاب، برای مثال یکی کنده کرده به گرد اندرون / به پهنای پرتاب تیری فزون (فردوسی - ۵/۲۰۳) پرتاب کردن: پرت کردن، دور افکندن، دور انداختن
انداختن و پرت کردن چیزی از جایی به جای دیگر، پرش، مسافتی که تیر از محل رها شدن تا افتادن بپیماید، پرتاب تیر، تیر پرتاب، برای مِثال یکی کنده کرده به گرد اندرون / به پهنایْ پرتاب تیری فزون (فردوسی - ۵/۲۰۳) پرتاب کردن: پرت کردن، دور افکندن، دور انداختن
شهری است از آسیای صغیر دارای عمارتهای نیکو و بازارها و باغهای زیبا و آبهای روان، قلعه ای دارد که بر فراز کوه بلندی واقع شده است. رجوع به سفرنامۀ ابن بطوطه ترجمه محمدعلی موحد ص 283 شود
شهری است از آسیای صغیر دارای عمارتهای نیکو و بازارها و باغهای زیبا و آبهای روان، قلعه ای دارد که بر فراز کوه بلندی واقع شده است. رجوع به سفرنامۀ ابن بطوطه ترجمه محمدعلی موحد ص 283 شود
تیر پرتاب. نوعی تیر که آنرا بسیار دور توان انداخت. (برهان). مرّیخ. تیرپرتاب. (ملخص اللغات حسن خطیب) (دهّار) : اگر خوانند آرش را کمانگیر که ازساری بمرو انداخت او تیر تو اندازی بجان من ز گوراب همی هر ساعتی صد تیر پرتاب. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). بیندازند زوبین را گه تاب چو اندازد کمانور تیر پرتاب. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). شمشیر تو شیر اوژند پرتاب تو پیل افکند یک حملۀ تو برکند بنیاد صد حصن حصین. جوهری زرگر. آسمان با او ندارد چون زند پرتاب تاب شیرکرد (کذا) ازکشتن خصمانش چون عناب ناب. قطران. ، مسافتی که میان موضع رها کردن تیر و محل افتادن تیر واقع باشد. تیررس. مسافتی که تیری پیماید. مسیر سهم. غلوه: میان دو لشکر دو پرتاب ماند بخاک اندرون مار بیخواب ماند. فردوسی. سپه دید بر هفت فرسنگ دشت کز ایشان همی آسمان خیره گشت یکی کنده کرده بگرد اندرون به پهنا ز پرتاب تیری فزون. فردوسی. طلایه به بهرام شد ناگزیر که آمد سپه بر دو پرتاب تیر. فردوسی. آماج تو از بست بود تا به سپیجاب پرتاب تو از بلخ بود تا به فلسطین. فرخی. بلندیش بگذشته از چرخ پیر فزون سایه از نیم پرتاب تیر. اسدی. ز نخجیر کز گرد او مرده بود دو پرتاب ره چرم گسترده بود. اسدی. ز دیبا یکی فرش زیبای او دو پرتاب بالا و پهنای او. اسدی. و بدین معنی گاه تیر پرتاب هم آمده است: غلوه، یک تیر پرتاب. (منتهی الارب) : دگر گنج پر درّ خوشاب بود که بالاش یک تیر پرتاب بود که خضرا نهادند نامش ردان همان تازیان نامور بخردان. فردوسی. رجوع به تیر پرتاب شود. - پرتاب شده، رها کرده. گشاد داده. افکنده: مکن در ره درنگ و زود بشتاب چو سنگ منجنیق و تیر پرتاب. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). ای تن تو زحرص و آز در تاب مباش پیوسته روان چو تیر پرتاب مباش در رفتن این راه که داری در پیش مانندۀ شاگرد رسن تاب مباش. ؟ (از جوامعالحکایات عوفی). ، گشاد دادن. رمی. رها کردن. افکندن: کس آهنگ پرتاب او درنیافت ز گردان کسی گرز او برنتافت. اسدی. ، سیر. پرش: رفت رزبان چو رود تیر به پرتاب همی. منوچهری. بگفت این و براه افتاد شبگیر کمان شد مرو و دایه رفت چون تیر چنان تیری که باشد سخت پرتاب ز مرو شاهجان تا شهر گوراب. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). شده رامین چو تیری دور پرتاب کمان بر جای و تیرآلوده خوناب. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). ترا که یارد دیدن بگاه رزم دلیر که نیزه داری در چنگ و تیر در پرتاب. مسعودسعد. همیشه اسب مراد تو هست در ناورد همیشه تیر بقای تو هست در پرتاب. معزی. ، پرتو؟ تلالؤ؟: عصیر جوانه هنوز از قدح همی زد بتعجیل پرتابها منجم ببام آمد از نورمی گرفت ارتفاع صطرلابها. منوچهری. - پرتاب کردن، پرت کردن. بدور انداختن. افکندن. بقوت دور افکندن: مرا دولت ز خود پرتاب میکرد تنم پر تب دلم پرتاب میکرد. اوحدی. - ، (در تیر) ، گشاد دادن آن. رها کردن آن. رمی: نظر کن چو سوفارداری به شست نه آنگه که پرتاب کردی ز دست. - پرتاب تیر، تیر پرتاب. پرتاب. مسافتی که میان موضع رها کردن تیر و محل افتادن تیر واقع باشد. تیررس. مسافتی که تیری پیماید. غلوه: کسی کو ببیند ز پرتاب تیر نماند شگفت اندرو تیزویر. فردوسی. کدیور بدو گفت کین آبگیر ندیدی فزون از دو پرتاب تیر. فردوسی. بهر گوشه ای چشمه و آبگیر ببالا و پهنای پرتاب تیر. فردوسی. طلایه به بهرام شد ناگزیر که آمد سپه بر دو پرتاب تیر. فردوسی. بودجای رختم سه پرتاب تیر گله خود نگنجد همی در ضمیر. فردوسی. مصالحه رفت بر آنکه بر یک پرتاب تیر ملک که منوچهر را مسلم دارد. (تاریخ طبرستان)
تیر پرتاب. نوعی تیر که آنرا بسیار دور توان انداخت. (برهان). مرّیخ. تیرپرتاب. (ملخص اللغات حسن خطیب) (دهّار) : اگر خوانند آرش را کمانگیر که ازساری بمرو انداخت او تیر تو اندازی بجان من ز گوراب همی هر ساعتی صد تیر پرتاب. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). بیندازند زوبین را گه تاب چو اندازد کمانور تیر پرتاب. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). شمشیر تو شیر اوژند پرتاب تو پیل افکند یک حملۀ تو برکند بنیاد صد حصن حصین. جوهری زرگر. آسمان با او ندارد چون زند پرتاب تاب شیرکرد (کذا) ازکشتن خصمانش چون عناب ناب. قطران. ، مسافتی که میان موضع رها کردن تیر و محل افتادن تیر واقع باشد. تیررس. مسافتی که تیری پیماید. مسیر سهم. غلوه: میان دو لشکر دو پرتاب ماند بخاک اندرون مار بیخواب ماند. فردوسی. سپه دید بر هفت فرسنگ دشت کز ایشان همی آسمان خیره گشت یکی کنده کرده بگرد اندرون به پهنا ز پرتاب تیری فزون. فردوسی. طلایه به بهرام شد ناگزیر که آمد سپه بر دو پرتاب تیر. فردوسی. آماج تو از بست بود تا به سپیجاب پرتاب تو از بلخ بود تا به فلسطین. فرخی. بلندیش بگذشته از چرخ پیر فزون سایه از نیم پرتاب تیر. اسدی. ز نخجیر کز گرد او مرده بود دو پرتاب ره چرم گسترده بود. اسدی. ز دیبا یکی فرش زیبای او دو پرتاب بالا و پهنای او. اسدی. و بدین معنی گاه تیر پرتاب هم آمده است: غلوه، یک تیر پرتاب. (منتهی الارب) : دگر گنج پر درّ خوشاب بود که بالاش یک تیر پرتاب بود که خضرا نهادند نامش ردان همان تازیان نامور بخردان. فردوسی. رجوع به تیر پرتاب شود. - پرتاب شده، رها کرده. گشاد داده. افکنده: مکن در ره درنگ و زود بشتاب چو سنگ منجنیق و تیر پرتاب. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). ای تن تو زحرص و آز در تاب مباش پیوسته روان چو تیر پرتاب مباش در رفتن این راه که داری در پیش مانندۀ شاگرد رسن تاب مباش. ؟ (از جوامعالحکایات عوفی). ، گشاد دادن. رمی. رها کردن. افکندن: کس آهنگ پرتاب او درنیافت ز گردان کسی گرز او برنتافت. اسدی. ، سَیر. پَرِش: رفت رزبان چو رود تیر به پرتاب همی. منوچهری. بگفت این و براه افتاد شبگیر کمان شد مرو و دایه رفت چون تیر چنان تیری که باشد سخت پرتاب ز مرو شاهجان تا شهر گوراب. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). شده رامین چو تیری دور پرتاب کمان بر جای و تیرآلوده خوناب. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). ترا که یارد دیدن بگاه رزم دلیر که نیزه داری در چنگ و تیر در پرتاب. مسعودسعد. همیشه اسب مراد تو هست در ناورد همیشه تیر بقای تو هست در پرتاب. معزی. ، پرتو؟ تلالؤ؟: عصیر جوانه هنوز از قدح همی زد بتعجیل پرتابها منجم ببام آمد از نورمی گرفت ارتفاع صطرلابها. منوچهری. - پرتاب کردن، پرت کردن. بدور انداختن. افکندن. بقوت دور افکندن: مرا دولت ز خود پرتاب میکرد تنم پر تب دلم پرتاب میکرد. اوحدی. - ، (در تیر) ، گشاد دادن آن. رها کردن آن. رمی: نظر کن چو سوفارداری به شست نه آنگه که پرتاب کردی ز دست. - پرتاب تیر، تیر پرتاب. پرتاب. مسافتی که میان موضع رها کردن تیر و محل افتادن تیر واقع باشد. تیررس. مسافتی که تیری پیماید. غلوه: کسی کو ببیند ز پرتاب تیر نماند شگفت اندرو تیزویر. فردوسی. کدیور بدو گفت کین آبگیر ندیدی فزون از دو پرتاب تیر. فردوسی. بهر گوشه ای چشمه و آبگیر ببالا و پهنای پرتاب تیر. فردوسی. طلایه به بهرام شد ناگزیر که آمد سپه بر دو پرتاب تیر. فردوسی. بودجای رختم سه پرتاب تیر گله خود نگنجد همی در ضمیر. فردوسی. مصالحه رفت بر آنکه بر یک پرتاب تیر ملک که منوچهر را مسلم دارد. (تاریخ طبرستان)
پرپیچ. بسیار پیچاپیچ. شکن برشکن. پرشکن. مقابل کم تاب: حلقۀ جعدش پرتاب و گره حلقۀ زلفش از آن تافته تر. فرخی. ز گل کنده شمشاد پرتاب را بدو رسته در خسته عناب را. اسدی. ، پرگره. پرچین: که دارد گه کینه پایاب او ندیدی بروهای پرتاب او. فردوسی. ترا نیست در جنگ پایاب اوی ندیدی بروهای پرتاب اوی. فردوسی. ، بسیارتاب. که سخت تافته شده است. مقابل کم تاب: نخی یا ابریشمی پرتاب، خشمگین. خشمناک. غضبناک. برافروخته. پرخشم: چو بشنید این شاه پرتاب شد از اندوه بی خورد و بی خواب شد. فردوسی. جهاندار پرخشم و پرتاب بود همی خواست کآید بدان ده فرود. فردوسی. ، پرمکر و فریب. پر از ترفند و دروغ: سپهبد بکژّی نگیرد فروغ روان خیره پرتاب و دل پردروغ. فردوسی. - پرتاب کردن رخساره و روی، پرتاب گشتن رخساره و روی، سرخ شدن، شادمان شدن: شهنشاه رخساره پرتاب کرد دهانش پر از درّ خوشاب کرد. فردوسی. چو آن دلو در چاه پرآب گشت پرستنده را روی پرتاب گشت. فردوسی. ، در عبارت ذیل معنی برای ما معلوم نشد: لعبت حدقه پرتاب کرده بود و لشکر تفکر تاختن آورده. (راحهالصدور راوندی)
پرپیچ. بسیار پیچاپیچ. شکن برشکن. پرشکن. مقابل کم تاب: حلقۀ جعدش پرتاب و گره حلقۀ زلفش از آن تافته تر. فرخی. ز گل کنده شمشاد پرتاب را بدو رسته در خسته عناب را. اسدی. ، پرگره. پرچین: که دارد گه کینه پایاب او ندیدی بروهای پرتاب او. فردوسی. ترا نیست در جنگ پایاب اوی ندیدی بروهای پرتاب اوی. فردوسی. ، بسیارتاب. که سخت تافته شده است. مقابل کم تاب: نخی یا ابریشمی پرتاب، خشمگین. خشمناک. غضبناک. برافروخته. پرخشم: چو بشنید این شاه پرتاب شد از اندوه بی خورد و بی خواب شد. فردوسی. جهاندار پرخشم و پرتاب بود همی خواست کآید بدان ده فرود. فردوسی. ، پرمکر و فریب. پر از ترفند و دروغ: سپهبد بکژّی نگیرد فروغ روان خیره پرتاب و دل پردروغ. فردوسی. - پرتاب کردن رخساره و روی، پرتاب گشتن رخساره و روی، سرخ شدن، شادمان شدن: شهنشاه رخساره پرتاب کرد دهانش پر از درّ خوشاب کرد. فردوسی. چو آن دلو در چاه پرآب گشت پرستنده را روی پرتاب گشت. فردوسی. ، در عبارت ذیل معنی برای ما معلوم نشد: لعبت حدقه پرتاب کرده بود و لشکر تفکر تاختن آورده. (راحهالصدور راوندی)
قرطاجنه، کارتاژ یا قرطاجنه یکی از بلاد شمالی افریقا بود که در حدود 880 قبل از میلاد جمعی از مهاجرنشینان فنیقیه بنا نهادند، بنا بر روایات کهن دیدن شوهر خواهر پیگمالیون پادشاه صور از آن شهر گریخته به سواحل شمالی افریقا آمد و از مردم آنجا برابر پوست گاوی زمین خرید سپس آن پوست را با مقراض باریک ببرید و از آن تسمه ای طویل پدید آمد و زمین وسیع را با آن تسمه احاطه کرده بدان تدبیر متصرّف شد و در آنجا قلعه ای بنام کارتاژ بنا نهاد، چنانکه تیتوس لیویوس نگاشته است محیط شهر کارتاژ در دوران عظمت قریب 5 فرسنگ بوده است شهر مزبور پنج دروازه داشت و دارای دو بندر مهم تجاری و نظامی بود و در بندر نظامی آن (بندر کاتون) 220 کشتی جای میگرفت، تاریخ کارتاژ را به سه قسمت باید کرد، یکی از 880 قبل از میلاد تا 480 که در این زمان شهر مزبور با طوائف افریقائی در زدوخورد بودو سرانجام آنان را مطیع خویش ساخت، دوم از 480 تا 264 که در این مدت کارتاژ جزیره سی سی لیا را تصرف کرد، سوم از 264 تا 146 که دورۀ جنگ های روم و کارتاژ است، علت عمده ظهور جنگ های روم و کارتاژ توجه رومیان به جزیره سی سی لیا بود که مردم کارتاژ تصرف کرده بودند، نخستین جنگ آن دو شهر در جزیره مزبور روی داد وسپاهیان روم به سرداری اپیوس کلودیویس در آن جزیره بفتوحات چند نائل آمده از آنجا بافریقا حمله بردند ورکولوس سردار دیگر روم در حوالی کارتاژ چندین شهر را بگرفت، لکن عاقبت از گزانتیب سردار لاسدمونی که درخدمت کارتاژ بود شکست یافته گرفتار شد بالنتیجه رومیان از جنگ افریقا چشم پوشیده سپاهیان خود را در سی سی لیا جمع کردند و سرانجام بر لشکریان کارتاژ غالب شده جزیره مزبور را از دست تصرف ایشان برون آوردند و بموجب معاهده ای که در 241 قبل از میلاد بین طرفین منعقد شد کارتاژ علاوه بر جزیره سی سی لیا متقبل شد که در ظرف ده سال مبلغ 2200 تالان (قریب سه میلیون تومان) بروم بپردازد، جنگ دوم روم و کارتاژ که از مهمترین جنگ های عالم محسوب میشود از 218 تا 201 قبل از میلاد بطول انجامید وپهلوان این جنگ انیبال بود که نخست شهر ساگنت را آتش زد و به عزم تسخیر روم از طریق اسپانی و جبال پیرنه و آلپ با صدهزار سپاه رو بدان شهر نهاد و رومیان را در تسن و تربی و ترازیمن و کان شکست سخت داد ولی بالاخره چون بسیاری از سپاهیانش در راه تلف شدند و از افریقا نیز بدو کمکی نرسید ناچار از فتح روم چشم پوشیده راه وطن پیش گرفت، رومیان نیز زمانی که آنیبال در ایطالیا بود سپاه فراوانی به سرداری پوبلیوس سی پیو آفریکانوس به افریقا فرستاده مستقیماً بر کارتاژ حمله بردند و آنیبال با اینکه برای دفاع وطن شخصاً به افریقا آمد در برابر سپاه خصم مقاومت نتوانست کرد و در محل زاما (20 فرسنگی کارتاژ) از سی پیو آفریکانوس شکست یافت و در نتیجه شکست مزبور روم تمام متصرفات کارتاژ را تصرف کرد و کارتاژ تمام پیلان و سفائن خویش را بروم سپرد و متقبل شد که در ظرف 50 سال مبلغ ده هزار تالان (قریب 13 ملیون تومان) بدشمن بپردازد، جنگ سوم روم و کارتاژ در سال 149 قبل از میلاد آغاز شد و به ویرانی کارتاژ انجام یافت، علت این جنگ مازی نیسا پادشاه یکی از بلاد مجاور کارتاژ بود که به تحریک روم به اراضی و متصرفات کارتاژ تجاوز میکرد و بالاخره مردم کارتاژ از او به سنای روم شکایت کردند و کاتوی بزرگ از جانب روم مأمور رفع اختلاف آنان گردید (174 قبل از میلاد) کاتو چون بکارتاژ آمد و آن شهر را مجدداً آباد دید و توانگر و پرجمعیت مشاهده کرد سخت در خشم شد و چون به روم بازگشت رومیان را به ویران ساختن کارتاژ برانگیخت و سرانجام دو نفر از کنسولان روم موسوم به مارسیوس سانسورینوس و مانی لیوس نپوس با سپاه فراوان مأمور ساخت که کارتاژ را ویران نمایند، مردم کارتاژ نخست ازدر صلح درآمدند و سرداران رومی نیز بدیشان وعده دادند که اگر اسلحه و آلات جنگی خود را تسلیم کنند جان و مالشان در امان خواهد بود، لکن چون مردم کارتاژ اطاعت کردند از جانب سرداران روم به ایشان اخطار شد که دو فرسنگ از کارتاژ دور شوند زیرا سپاهیان روم شهر آنان را ویران خواهند ساخت، کارتاژیان نیز به سرداری آسدروبال به جمع سپاه و ساختن اسلحه مشغول شده با تیر سقف خانه ها کشتی و با گیسوی زنان خویش طناب فراهم کردند و بالاخره با 70 هزار سپاه بر لشکریان روم حمله بردند و در سه جنگ بر ایشان غالب شدند، لکن عاقبت سپاه روم فاتح شد و بر کارتاژ دست یافته آن را با خاک برابر ساخت (146)، کارتاژ چندی بعد در زمان کایوس کراکوس باز آباد شد و در زمان اگوستوس مجدداً ازبلاد زیبا و بزرگ افریقا گشت، در سال 698 میلادی اعراب بر کارتاژ دست یافته و قسمتی از آن را آتش زدند و قسمت دیگر نیز در قرن شانزدهم به دست مردم اسپانی ویران گشت سن لوئی پادشاه فرانسه نیز در کارتاژ وفات یافت (25 اوت 1270)، شهر تونس را تقریباً بجای کارتاژ بنا نهاده اند، (فرهنگ تمدن قدیم، تألیف فوستل دوکولانژفرانسوی، ترجمه نصراﷲ فلسفی صص 494- 496)، و نیز رجوع به تاریخ ایران باستان ج 1 صص 206- 207 شود
قرطاجنه، کارتاژ یا قرطاجنه یکی از بلاد شمالی افریقا بود که در حدود 880 قبل از میلاد جمعی از مهاجرنشینان فنیقیه بنا نهادند، بنا بر روایات کهن دیدُن شوهر خواهر پیگمالیون پادشاه صور از آن شهر گریخته به سواحل شمالی افریقا آمد و از مردم آنجا برابر پوست گاوی زمین خرید سپس آن پوست را با مقراض باریک ببرید و از آن تسمه ای طویل پدید آمد و زمین وسیع را با آن تسمه احاطه کرده بدان تدبیر متصرّف شد و در آنجا قلعه ای بنام کارتاژ بنا نهاد، چنانکه تیتوس لیویوس نگاشته است محیط شهر کارتاژ در دوران عظمت قریب 5 فرسنگ بوده است شهر مزبور پنج دروازه داشت و دارای دو بندر مهم تجاری و نظامی بود و در بندر نظامی آن (بندر کاتون) 220 کشتی جای میگرفت، تاریخ کارتاژ را به سه قسمت باید کرد، یکی از 880 قبل از میلاد تا 480 که در این زمان شهر مزبور با طوائف افریقائی در زدوخورد بودو سرانجام آنان را مطیع خویش ساخت، دوم از 480 تا 264 که در این مدت کارتاژ جزیره سی سی لیا را تصرف کرد، سوم از 264 تا 146 که دورۀ جنگ های روم و کارتاژ است، علت عمده ظهور جنگ های روم و کارتاژ توجه رومیان به جزیره سی سی لیا بود که مردم کارتاژ تصرف کرده بودند، نخستین جنگ آن دو شهر در جزیره مزبور روی داد وسپاهیان روم به سرداری اپیوس کلودیویس در آن جزیره بفتوحات چند نائل آمده از آنجا بافریقا حمله بردند وِرکولوس سردار دیگر روم در حوالی کارتاژ چندین شهر را بگرفت، لکن عاقبت از گزانتیب سردار لاسِدمونی که درخدمت کارتاژ بود شکست یافته گرفتار شد بالنتیجه رومیان از جنگ افریقا چشم پوشیده سپاهیان خود را در سی سی لیا جمع کردند و سرانجام بر لشکریان کارتاژ غالب شده جزیره مزبور را از دست تصرف ایشان برون آوردند و بموجب معاهده ای که در 241 قبل از میلاد بین طرفین منعقد شد کارتاژ علاوه بر جزیره سی سی لیا متقبل شد که در ظرف ده سال مبلغ 2200 تالان (قریب سه میلیون تومان) بروم بپردازد، جنگ دوم روم و کارتاژ که از مهمترین جنگ های عالم محسوب میشود از 218 تا 201 قبل از میلاد بطول انجامید وپهلوان این جنگ انیبال بود که نخست شهر ساگنت را آتش زد و به عزم تسخیر روم از طریق اسپانی و جبال پیرنه و آلپ با صدهزار سپاه رو بدان شهر نهاد و رومیان را در تسن و تربی و ترازیمن و کان شکست سخت داد ولی بالاخره چون بسیاری از سپاهیانش در راه تلف شدند و از افریقا نیز بدو کمکی نرسید ناچار از فتح روم چشم پوشیده راه وطن پیش گرفت، رومیان نیز زمانی که آنیبال در ایطالیا بود سپاه فراوانی به سرداری پوبلیوس سی پیو آفریکانوس به افریقا فرستاده مستقیماً بر کارتاژ حمله بردند و آنیبال با اینکه برای دفاع وطن شخصاً به افریقا آمد در برابر سپاه خصم مقاومت نتوانست کرد و در محل زاما (20 فرسنگی کارتاژ) از سی پیو آفریکانوس شکست یافت و در نتیجه شکست مزبور روم تمام متصرفات کارتاژ را تصرف کرد و کارتاژ تمام پیلان و سفائن خویش را بروم سپرد و متقبل شد که در ظرف 50 سال مبلغ ده هزار تالان (قریب 13 ملیون تومان) بدشمن بپردازد، جنگ سوم روم و کارتاژ در سال 149 قبل از میلاد آغاز شد و به ویرانی کارتاژ انجام یافت، علت این جنگ مازی نیسا پادشاه یکی از بلاد مجاور کارتاژ بود که به تحریک روم به اراضی و متصرفات کارتاژ تجاوز میکرد و بالاخره مردم کارتاژ از او به سنای روم شکایت کردند و کاتوی بزرگ از جانب روم مأمور رفع اختلاف آنان گردید (174 قبل از میلاد) کاتو چون بکارتاژ آمد و آن شهر را مجدداً آباد دید و توانگر و پرجمعیت مشاهده کرد سخت در خشم شد و چون به روم بازگشت رومیان را به ویران ساختن کارتاژ برانگیخت و سرانجام دو نفر از کنسولان روم موسوم به مارسیوس سانسورینوس و مانی لیوس نپوس با سپاه فراوان مأمور ساخت که کارتاژ را ویران نمایند، مردم کارتاژ نخست ازدر صلح درآمدند و سرداران رومی نیز بدیشان وعده دادند که اگر اسلحه و آلات جنگی خود را تسلیم کنند جان و مالشان در امان خواهد بود، لکن چون مردم کارتاژ اطاعت کردند از جانب سرداران روم به ایشان اخطار شد که دو فرسنگ از کارتاژ دور شوند زیرا سپاهیان روم شهر آنان را ویران خواهند ساخت، کارتاژیان نیز به سرداری آسدروبال به جمع سپاه و ساختن اسلحه مشغول شده با تیر سقف خانه ها کشتی و با گیسوی زنان خویش طناب فراهم کردند و بالاخره با 70 هزار سپاه بر لشکریان روم حمله بردند و در سه جنگ بر ایشان غالب شدند، لکن عاقبت سپاه روم فاتح شد و بر کارتاژ دست یافته آن را با خاک برابر ساخت (146)، کارتاژ چندی بعد در زمان کایوس کراکوس باز آباد شد و در زمان اگوستوس مجدداً ازبلاد زیبا و بزرگ افریقا گشت، در سال 698 میلادی اعراب بر کارتاژ دست یافته و قسمتی از آن را آتش زدند و قسمت دیگر نیز در قرن شانزدهم به دست مردم اسپانی ویران گشت سن لوئی پادشاه فرانسه نیز در کارتاژ وفات یافت (25 اوت 1270)، شهر تونس را تقریباً بجای کارتاژ بنا نهاده اند، (فرهنگ تمدن قدیم، تألیف فوستل دوکولانژفرانسوی، ترجمه نصراﷲ فلسفی صص 494- 496)، و نیز رجوع به تاریخ ایران باستان ج 1 صص 206- 207 شود
کسی که سخن را خام و نسنجیده زند و از ایراد هر حرف نابجایی.، خار و خاشاک موجود در زمین یا هرجایی دیگر، فوران، جنگل انبوه و پردرخت بیشه زارجنگل، دامنه هایی که پرباران.، بافشار، پرشتاب، تعجیل
کسی که سخن را خام و نسنجیده زند و از ایراد هر حرف نابجایی.، خار و خاشاک موجود در زمین یا هرجایی دیگر، فوران، جنگل انبوه و پردرخت بیشه زارجنگل، دامنه هایی که پرباران.، بافشار، پرشتاب، تعجیل