جدول جو
جدول جو

معنی روکار - جستجوی لغت در جدول جو

روکار
روی بنا، نمای ساختمان
تصویری از روکار
تصویر روکار
فرهنگ فارسی عمید
روکار
مقابل توکار، در بنایی و نقاشی و راهسازی و سیم کشی، (از یادداشت بخط مؤلف)، روی بنا، نمای عمارت، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
روکار
روی بنا نمای عمارت
تصویری از روکار
تصویر روکار
فرهنگ لغت هوشیار
روکار
نما، نمای ساختمان
تصویری از روکار
تصویر روکار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ورکار
تصویر ورکار
بوته ای که میوه می دهد، میوه ای که از بوته به دست می آید مانند خربزه، هندوانه و خیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوکار
تصویر اوکار
وکرها، آشیانۀ پرنده ها، جمع واژۀ وکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوکار
تصویر نوکار
کسی که تازه به کاری یا فراگرفتن هنری شروع کرده، تازه کار، کم تجربه
نوکر، خدمتکار مرد، مستخدم، چاکر
سپاهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوکار
تصویر شوکار
کسی که در شب گردش می کند، شبگرد، عسس، میر شب
دزدی که در شب دزدی می کند
فرهنگ فارسی عمید
(وَکْ کا)
نیک دونده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
خدمتکار محبوسان وزندانیان را گویند، و به این معنی با زای نقطه دار هم آمده است. (برهان قاطع) (آنندراج). مصحف زوار است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رجوع به زوار شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
روکه. آواز بوم نر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به روکه شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دم دست و نزدیک و مشرف، در حال حرکت، عازم و آماده برای کار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ اَ)
رودارنده، در تداول عامه، بیحیا، بیشرم، شوخ، شوخ دیده، شوخ چشم، وقح، رجوع به رو و رو داشتن شود
لغت نامه دهخدا
نام قصبه ای است در ناحیۀ پنجاب از کشور هندوستان واقع در 71هزارگزی غرب ایالت آمباله، دارای قریب به ده هزار تن سکنه است که نیمی از آنها را مسلمانان تشکیل می دهند، از محصولاتش حبوب و شکر قابل ذکر است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُ)
رفوگر. (یادداشت مؤلف) (فرهنگ رازی). رجوع به رفوگر و رفوکاری شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُو)
که در شب کار کند. شبکار. (ناظم الاطباء). رجوع به شبکار شود، مبدل شبکار که شب دزد باشد. (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بر وزن و معنی افکار است که جراحت پشت چاروا باشد. (برهان) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وکر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آشیانۀ مرغ. رجوع به وکر شود
لغت نامه دهخدا
مقابل زیرکاری، مقابل توکاری در کشیدن سیم برق در دیوار، در اصطلاح بنایی و راهسازی، اعمال رویین بنایی یا راهی، مانند کاهگل و سفیدکاری و رنگ کردن در بنا، و سیمان و اسفالت کاری در راه و جاده سازی، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
هر میوه که درخت ندارد و بوته وبیاره دارد مانند: خربزه هندوانه خیار کدو وبادنجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوکار
تصویر نوکار
تازه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبکار
تصویر روبکار
دم دست و نزدیک و مشرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروکار
تصویر سروکار
داد و ستد، معامله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورکار
تصویر ورکار
((وَ))
هر میوه که درخت ندارد و بوته و بیاره دارد مانند، خربزه، هندوانه، خیار و کدو و جز آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوکار
تصویر اوکار
جمع وکر، لانه ها، آشیانه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوکار
تصویر نوکار
اکسترن
فرهنگ واژه فارسی سره
ارتباط، تعامل، رابطه، برخورد، مرابطه، معامله، فرجام، عاقبت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تازه کار، کارآموز، مبتدی، نوپیشه، نوچه
متضاد: آزموده، کهنه کار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کار سنگین، آن که بیش از اندازه کار کند
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو کاری در سال دوم
فرهنگ گویش مازندرانی
رود رودخانه
فرهنگ گویش مازندرانی
پر رو دریده
فرهنگ گویش مازندرانی
کسانی که در قبال مزد و مواجب به فامیل خویش کمک کنند، کمک
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
شریک، انباز، همکار
فرهنگ گویش مازندرانی