جدول جو
جدول جو

معنی رؤال - جستجوی لغت در جدول جو

رؤال
(رُ آ)
آب دهن اسب یا کف دهن آن. (منتهی الارب). آب دهن چهارپایان. (از اقرب الموارد). روال. راؤول. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به روال و راؤول شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روال
تصویر روال
روش، اسلوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رومال
تصویر رومال
پارچه ای که با آن دست و روی را پاک کنند، دستمال، روپاک
فرهنگ فارسی عمید
پارچه ای که بدان روی را پاک کنند، دستمال و ابزاری وبشگیر، (ناظم الاطباء)، مندیل، دستمال، (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)، پارچه ای که بدان روی را از غبارو جز آن پاک کنند، (آنندراج)، دستمال، دستمال بزرگ:سری که درد نمی کند رومال چرا باید بست، در لهجۀ مردم چهار محال و پاکستان، دستمال، (یادداشت مؤلف)،
- رومال سیاه، چون پردۀ مشکین و پردۀ نیلوفری که بستن آن بر چشم آشوب گرفته معمول است، (آنندراج) :
بست رومال سیه بر چشم آن آرام جان
گشت آهویی درون خیمۀ لیلی نهان،
صائب (از آنندراج)،
، چارقد، (یادداشت مؤلف)، دستار، (لغت محلی شوشتر، نوعی از کبوتر،
امردباز، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
در این اواخر بوسیلۀ نویسندگان و منشیان ساخته شده است و از آن معنی ترتیب و سبک و اسلوب و روش اراده کنند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
آب دهن ستور. (منتهی الارب). آب دهن، و ابن سیده گوید آب دهن چهارپایان. (از اقرب الموارد). راؤول. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به راؤول شود.
- روال رائل، مبالغه است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
پسر راسل و او پسر آیند و او پسر قفند از ملوک هندوستان بود که در زمان اسکندر میزیست و از اسکندر صلح خواست. رجوع به مجمل التواریخ و القصص صص 119- 124 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ ءُلْ قَ)
اوگتای، پسر سوم چنگیزخان است که به کفایت و رأی و تدبیر و ثبات و وقار معروف و مشهور بوده ولی میل فراوان به همنشینی زنان و شرابخوری داشته و به همین جهت بارها مورد ملامت و مؤاخذۀ پدرش چنگیز قرار گرفته است، چون چنگیز به سال 624 هجری قمری درگذشت، قریب دو سال کسی بر تخت سلطنت جلوس نکرد و هیأتی مرکب از شاهزادگان و امیران کارهای مملکتی را اداره می کردند، سپس به موجب وصیت چنگیزخان اوکتای قاآن را به شاهی انتخاب کردند (626 هجری قمری)، قاآن در دوران پادشاهی خود (626- 639 هجری قمری) با قدرت و تدبیر به ادارۀ کشور پرداخت، و با مشورت بزرگان اردوئی بسوی ختا (چین شمالی) و اردوی دیگری بسوی ایران جهت سرکوبی قطعی سلطان جلال الدین و فتح آذربایجان و کردستان روانه کرد، سپاهیان اوکتای قاآن به سرکردگی جرماغون، غزنین و کابل و سند و زابلستان را کاملاً تصرف کردند،
اوکتای قاآن در سال 627 یعنی موقعی که سرداران او در ایران و الجزیره و ارمنستان و گرجستان و شام و عراق مشغول تعقیب جلال الدین و تسخیر ممالک او بودند، با دو برادر خویش جغتای و تولی و پسران خود به طرف چین خاص و جلگۀ هنگ هو حرکت کرد و سرانجام تا سال 631 تمام چین شمالی و مملکت کره به تصرف مغول درآمد، قاآن پس از تسخیر چین شمالی حکومت آن دیار را به مشاور مسلمان پدر خود محمود یلواج سپرد، پس از فتح چین، ممالک روس و چرکس و بلغار را فتح کرد (632- 638) و روسیه از این تاریخ تا دو قرن و نیم (636- 886 هجری قمری) در تحت تسلط مغول و محکوم حکم و ادارۀ ایشان بود، پس از فتح روسیه نوبت آلمان و لهستان و مجارستان بود که تا سال 639 قسمتی از آنها فتح گردید و چون مجاریها (هنگری ها) با مغول از یک نژاد بودند، پس از یک سال مملکت ایشان را رها کرده به همان تبعیت رسمی قناعت نمودند، در سال 639 چون خبر فوت قاآن به اروپا رسید، لشکر مغول به آسیا مراجعت کردند ونقشۀ تسخیر آلمان و اروپای غربی به انجام نرسید و قسمتی از این نواحی از آسیب حملۀ مغول محفوظ ماند، رجوع به فهرست تاریخ مغول تألیف مرحوم اقبال و جهانگشای جوینی و جامع التواریخ رشیدی شود
لغت نامه دهخدا
(رُ آ)
حرث بن کلاب بن ربیعه بن عامر بن صعصعه بن قیس عیلان است. (از اللباب فی تهذیب الانساب). و چند تن بدو منسوبند
ابن دالان بن سابقه... ابن نوف بن همدان. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(رُ آ)
لعاب دهن. (منتهی الارب). لعاب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَفْ فُ)
درخواست. (ناظم الاطباء). خواستن. (غیاث) (دهار) (تاج المصادر بیهقی). خواهندگی. (یادداشت بخط مؤلف) ، پرسش. پرسیدن، پرسش. استفهام. استفسار. (ناظم الاطباء). عرض و طلب. (ناظم الاطباء) (غیاث) (دهار) (تاج المصادر بیهقی) :
دانا به یک سؤال برون آرد
جهل نهفته از تو بهامونی.
ناصرخسرو.
چون زآنچه نداندش بپرسند سوءالی
از هول شود زائل ازو حالش و هالش.
ناصرخسرو.
بس حلق گشاده بخرافات و محالات
کی بسته شود سخت بدین سست سوءالی.
ناصرخسرو.
کلیله جواب داد که ترا بدین سؤال چکار؟ (کلیله و دمنه). مرد گفت: از این سؤال درگذر. (کلیله و دمنه) ، دریوزه گری. (ناظم الاطباء). دریوزه و گدایی:
ابوالمظفر شاه چغانیان که برید
به تیز دشنۀ آزادگی گلوی سؤال.
منجیک.
امروز همی از سؤال نالی
وآن روز بنالی از بی سوءالی.
ناصرخسرو.
التماس و استدعا تا کی شما را بازخواست کنم که بر عطای من انکار نمائید و مال من از سؤال دریغ ندارید. (جهانگشای جوینی). خواهندۀ مغربی در صف بزازان حلب دیدم که میگفت ای خداوندان نعمت اگر شما را انصاف بودی یا ما را قناعت، رسم سؤال از جهان برخاستی. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا
(سُءْ آ)
جمع واژۀ سائل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رومال
تصویر رومال
پارچه ای که بدان روی را پاک کنند، دستمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روال
تصویر روال
آب دهان، آب دهان ستور روش سیرت، نظم ترتیب. آب دهان (ستور و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روال
تصویر روال
((رَ))
قاعده، روش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روال
تصویر روال
((رُ یا رِ))
آب دهان (ستور و غیره)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رومال
تصویر رومال
((ص فا. اِ.))
پارچه ای که با آن روی و دست را پاک کنند، روپاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روال
تصویر روال
روش
فرهنگ واژه فارسی سره
راه، روش، روند، سیاق، سیرت، سیره، شیوه، طریقه، طور، گونه، متد، مشی، منوال، نحو، نمط، نهج، هنجار
فرهنگ واژه مترادف متضاد