جدول جو
جدول جو

معنی رومارن - جستجوی لغت در جدول جو

رومارن
(رُ رَ)
اکلیل است از تیره لابیه و قسمت قابل مصرف آن سرشاخه های گلدار. مادۀ موثره: اسانس. موارد استعمال: سرشاخه های گلدار تازه - الکاوولنه ررسرشاخه های خشک: اسپس وولنه رر. (از کارآموزی داروسازی ص 212)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضومران
تصویر ضومران
ریحان، از سبزی های خوردنی خوشبو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، شاه پرم، شاه سپرغم، شاسپرم، ضیمران، شاه سپرم، شاه اسپرغم، اسپرغم، اسفرم، سپرم، نازبو، سپرهم، شاه اسپرم، اسفرغم، سپرغم، اسپرم، ونجنک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبارو
تصویر روبارو
برابر هم، رو به رو، رویاروی، روی در روی، رو در رو، از مقابل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزماری
تصویر رزماری
گیاهی معطر از خانوادۀ نعناعیان با شاخه های نازک و برگ های ریز که از آن اسانس می گیرند و دم کردۀ برگ و گل آن در مداوای آسم، سیاه سرفه، ضعف اعصاب و بی خوابی نافع است، اکلیل الجّبل، اکلیل کوهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روتاری
تصویر روتاری
گردنده، انجمنی که در سال ۱۹۰۵ میلادی از صاحبان صنایع و بازرگانان بزرگ به منظور کمک به امور خیریه در شهر شیکاگو تشکیل شد و به تدریج در اغلب کشورهای جهان شعبه هایی تاسیس کرد. در تهران نخستین باشگاه روتاری در سال ۱۹۵۶ تاسیس شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رویارو
تصویر رویارو
روبارو، رو به رو، برابر هم، روی در روی، در مقابل، برای مثال مهتری گر به کام شیر در است / شو خطر کن ز کام شیر بجوی ی یا بزرگی و عزّ و نعمت و جاه / یا چو مردانت مرگ رویاروی (حنظلۀ بادغیسی - شاعران بی دیوان - ۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوماران
تصویر بوماران
بومادران، گیاهی خودرو با شاخه های باریک، برگ های ریز بریده و گل های سفید یا زرد چتری که مصرف دارویی دارد، قیصوم، برتاشک، فاخور، ژابیژ، علف هزاربرگ
فرهنگ فارسی عمید
عیسی بن محمد بن احمد بن عمر بن عبدالملک بن عبدالعزیربن جریج، مکنی به ابوعلی (262 - 360 هجری قمری)، اهل بغداد است و چون صحبت ابوالفضل بن طومار هاشمی دریافت به طوماری مشهور گشت، وی از ثعلب و مبرد روایت کند، (المعرب جوالیقی حاشیۀ ص 36)
لغت نامه دهخدا
کنایه از شرم حضور، (آنندراج)، رودربایستی، از ’رو داری’ آن خواهند که امروز از ’رودربایستی’ اراده کنند، (از امثال و حکم دهخدا) :
نباشد سخت باطن چشم روداری ز احبابش
بود آیینۀ فولاد کی حاجت به سیمابش،
تأثیر (از آنندراج)،
- امثال:
هرکه روداری کند خانه داری نکند، یعنی هر که در ادارۀ امور و دقت در خرج و دخل خانه شرم و حیا را ملاحظه کند قادر به حسن ادارۀ امور و برقراری نظم و نسق صحیح و ترتیب خانه مرفه و پراسباب و اثاث نخواهد بود، رجوع به امثال و حکم شود،
، پروریی، بیحیایی، گستاخی، وقاحت، مرتبه و درجه و جاه و جلال و شأن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
روبرو، مواجه، مقابل، (از آنندراج)، روباروی:
همه چون سبزه روبارو نشسته
چو داغ لاله هم زانو نشسته،
زلالی (از آنندراج)،
رجوع به روباروی و روبرو شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
همان شهر ویران مداین است که اعراب رومیه می خوانده اند و آن از بناهای خسرو اول است. (از ایران در زمان ساسانیان ص 409). و رجوع به رومیه و مأخذ بالا ص 409 و مابعد و ص 448 شود
لغت نامه دهخدا
رومائی، منسوب به روم، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قصبه ای است در استان یورک انگلستان واقع در سه هزارگزی شمال خاوری روترهام، این قصبه دارای معدن زغال سنگ و کارخانه ها و کارگاههای آهنگری و غیره میباشد، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
لعل گون و سرخ گون، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یکی از کشورهای اروپای شرقی واقعبین اتحاد جماهیرشوروی، مجارستان، یوگوسلاوی، بلغارستان و بحر اسود، و آن 337384 کیلومترمربع مساحت و 17579600 تن جمعیت دارد، رومانی شامل نواحی ذیل است:
1- کارپات، سلسله جبالی که بشکل دایره ترانسیلوانی را احاطه می کند،
2- در مشرق و در جنوب کارپات جلگۀ وسیع والاشی و مولداوی گسترده شده است که رومانی را کشوری کشاورزی میسازد، گندم و ذرت محصول اصلی این کشور است و در روی تپه های مرتفعتر درختان میوه کاشته می شود، در دامنۀ کوهها گله های متعدد گوسپندان تربیت و نگهداری می شوند، از کانهای اصلی آن نفت است که روز بروز بر استخراج آن می افزایند و از این حیث در ردیف دول درجه اول بشمار می رود، در دامنۀ کوههای کارپات، کانهای آهن، بوکسیت و غیره نیز اهمیت دارد، از صنایع رومانی ساختن ماشینهای صنعتی و فلاحتی و پارچه بافی است، پایتخت رومانی بخارست است، و شهرهای اصلی و مهم آن کلوج، یاشی، پلوئشتی، تیمی شوآرا و بندر معروف آن کنستانتا در ساحل بحر اسود است،
تاریخ - اولین قسمت قدیمی کشور رومانی ناحیۀ داسی میباشد که به توسط طرایانوس (تراژان) در قرن دوم میلادی فتح شد و از نژاد داس که مخلوطی از نژاد ژتها و سلت ها میباشد مسکون گردید و مهاجرنشین کشور روم شد و زبان لاتینی در آنجا تقریباً متداول گردید، در مدت شش قرن محل تاخت و تاز قبایل گتها هون ها، آوارها، اسلاوها و تاتارها قرار گرفت، مخصوصاً اسلاوها در این کشور آثار عمیقی باقی گذاشتند، در قرن 14 میلادی کشور رومانی با ایالت مولداوی متحد شد تحت نظر سلسله ای به نام بوگدان و ولایت دیگری بنام والاشی هم به توسط همین خاندان ضمیمۀ آن شد حتی ناحیۀ بسارابی نیز بدان ملحق گردید، هجوم قبایل ترک این کشور را تحت تسلط سلاطین عثمانی قرار داد، از 1696 میلادی کشور رومانی تحت تسلط اتریشیان واقع شد و از آن پس مرتباً تحت اشغال کشورهای روسیه، اتریش، آلمان، یونان بود تا سال 1881 میلادی که شارل اول پادشاه آن کشور گردید و پس از مرگش برادرزادۀ او فردیناند از 1914 تا 1927 رومانی را اداره می کرد، در ابتدای جنگ دوم جهانی پادشاه آن کشور شارل دوم (کارول) بود که در 1940م، به نفع پسرش میشل از سلطنت استعفا داد، رومانی در طی جنگ اخیر ابتدا به توسط آلمانها و سپس روسها اشغال شد و امروزه یکی از کشورهای جمهوری توده ای بشمارمی آید، (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
دستمالی که دور سر بندند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مقابل زیرکاری، مقابل توکاری در کشیدن سیم برق در دیوار، در اصطلاح بنایی و راهسازی، اعمال رویین بنایی یا راهی، مانند کاهگل و سفیدکاری و رنگ کردن در بنا، و سیمان و اسفالت کاری در راه و جاده سازی، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُرْ را)
نام پدر عمیر است و عمیر صحابی است. در دایره المعارف های اسلامی، واژه صحابی به معنای یار پیامبر آمده است، کسی که در زمان حیات پیامبر با او ملاقات کرده، ایمان آورده و با اسلام از دنیا رفته است. این تعریف در علم حدیث و تاریخ اسلام کاربرد بسیار زیادی دارد و تأثیر بسزایی در فهم سنت نبوی دارد. بررسی زندگی صحابه به فهم بهتر آموزه های اسلامی کمک می کند.
لغت نامه دهخدا
منسوب به طومار، خط و قلم جلی، مقابل غباری
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
پرنده ای است غیرمعلوم. (برهان) (آنندراج). یک نوع مرغی است. (ناظم الاطباء). جانوری است پرنده. (رشیدی) ، مرد صاحب نخوت و هستی را گویند. (برهان). مردم صاحب نخوت و تکبر و مردم مغرور و خودبین. (ناظم الاطباء) ، درختی را گویند که هرگزبار و ثمر نیاورد. (آنندراج). رجوع به بوه شود
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای است به یک فرسنگی نسا در خراسان، (از معجم البلدان ج 4)
لغت نامه دهخدا
(ضَ مَ / ضَ مُ)
ضومیران. (ابن بیطار). ضمیران. شاهسپرم. (مهذب الاسماء). شاسپرم. (مهذب الاسماء). نوعی است از ریحان دشتی. (منتخب اللغات). ریحان دشتی یا ریحان فارسی است. (منتهی الارب). حبق الماء. پودنۀ لب جوی. پودنۀ جویباری. (ابن البیطار). فودنج النهری. پونه. صاحب اختیارات بدیعی گوید: صاحب جامع سهو کرده که آن را ضیمران گفته است و قول صاحب منهاج معتبر است که آن بیدمشک است و آن را بهرامج گویند و گفته شد و بدل آن بوم است یا ملخیه (؟) به وزن آن. (اختیارات بدیعی). بیدمشک. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
بومادران است که نام گیاهی باشد مایل به کمودت و تیزی، (برهان)، بومادران، (آنندراج) (جهانگیری) (ناظم الاطباء)، بوی مادران گیاهی است از تیره مرکبان، دارای قلمهای بلند و برگهایش بسیار بریده و گلهایش خوشۀ مرکب است، ارتفاعش تا 70 سانتیمتر میرسد، رنگ گلهایش سفید یا صورتی و گلبرگ هایش ریز و خوشبو است، زهرهالقندیل، علف هزاربرگ، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(پُ رِ)
نام سلسله ای که در تائیتی پس از سال 1793 میلادی سلطنت کرده است
لغت نامه دهخدا
نام فرشته ای که در قبر بر مرده ورود می کند و روی آن مانند آفتاب می درخشد، (ناظم الاطباء)،
- ام رومان، مادر عایشه رضی اﷲ عنهما، (آنندراج)
ابن سرحان از قاتلان عثمان بن عفان، که به دست غلامان عثمان به قتل رسید، (از حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 174)، و رجوع به تاریخ سیستان ص 84 شود
لغت نامه دهخدا
موضعی در ری، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
داستانی که به نثر نوشته شود و شامل حوادثی ناشی ار تخیل نویسنده باشد و آن اقسامی دارد. یا رمان آموزشی (تعلیماتی) داستانی شامل مطالب علمی طبیعی فلسفی. یا رمان پلیسی داستانی حاکی از حوادث دزدی جنایت و کشف آنها توسط کارآگاهان زبر دست. یا رمان تاریخی داستانی است که اساس آن مبتنی بر وقایع تاریخی باشد، یا رمان عشقی داستانی که شالوده آن بر عشق نهاده شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
فرورتکیک آنچه وابسته به فرورتک است، روشن آشکار دبیره خوانا منسوب به طومار، خط و قلم جلی مقابل غباری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضومران
تصویر ضومران
ناز بوی شاه اسپرم سپرغم ونجنک ضمیران نعنای آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رولمان
تصویر رولمان
فرانسوی غلت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویارو
تصویر رویارو
برابر، روبرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رومان
تصویر رومان
((رُ))
داستان، داستان بلند خیالی، رمان
فرهنگ فارسی معین
برابر، روبرو، متقابل، محاذی، مقابل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کمک از سر رغبت و میل و با روی گشاده
فرهنگ گویش مازندرانی
رمانتیک، رومی
دیکشنری اردو به فارسی