جدول جو
جدول جو

معنی رولت - جستجوی لغت در جدول جو

رولت
فرانسوی غلتک، منگچرخ از ابزارهای خنیا (قمار)، رند چرخ از ابزارهای درزیگری (خیاطی) چرخی کوچک که به همه جهات حرکت کند و شییء را که بدان متصل است با خود برند، چرخ رنده ایست دسته دار که جهت انتقال طرح از الگو بپارچه مورد استفاده قرار میگیرد، نوعی بازی که در آن برنده به وسیله توقف گلوله ای روی یکی از نمره های لوحه ای متحرک تعیین میشود
فرهنگ لغت هوشیار
رولت
نوعی شیرینی لوله شدۀ خامه ای، نوعی خوراک که گوشت، سبزی یا پنیر را روی تکۀ خمیر پهن شده ای قرار داده و آن را پس از لوله کردن سرخ می کنند، وسیله ای به شکل چرخ کوچک دندانه دار که برای انتقال طرح از الگو به الگویی دیگر یا پارچه به کار می رود
تصویری از رولت
تصویر رولت
فرهنگ فارسی عمید
رولت
((لِ))
نوعی دستگاه قمار که دارای شماره هایی است. آن را می چرخانند و روی شماره ایی که خواهد ایستاد شرط بندی می کنند، نوعی شیرینی خامه ای، نوعی خوراکی که گوشت، پنیر... را لای خمیر نان می پیچند و آن را یا سرخ می کنند یا می پزند
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رویت
تصویر رویت
دید، دیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دولت
تصویر دولت
کابینه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دولت
تصویر دولت
ثروت و مال، موروثی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحلت
تصویر رحلت
هجرت، روانگی، روانه و راهی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجولت
تصویر رجولت
مردی مرد بودن مردی مردانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجلت
تصویر رجلت
مردی مردانگی، نیرو در رفتن، گله از پا درد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روات
تصویر روات
جمع راوی
فرهنگ لغت هوشیار
دیدن به چشم، شکل و ترکیب، دیدار دیدن به چشم، دیدن دیدار دید، نما، ریخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روله
تصویر روله
فرانسوی غلتیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رولو
تصویر رولو
فرانسوی غلته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روعت
تصویر روعت
ترسناکی، شگفت انگیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رحلت
تصویر رحلت
کوچ، سفر، کنایه از وفات، مرگ، درگذشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رویت
تصویر رویت
فکر کردن و تامل نمودن در کارها، تفکر، تامل، بررسی، مقابل بدیهه، در علوم ادبی سرودن شعر با اندیشه و تامل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صولت
تصویر صولت
ابهت، فرّ و شکوه، هیبت، شدت و سختی، حمله، صوله در عربی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روات
تصویر روات
راوی ها، کسانی که خبرها یا حدیث ها یا حکایتی از دیگری روایت می کنند، روایت کننده ها، بازگویندگان شعر و سخن از کسی، کسانی که قصیده های شاعری را با لحن خوش در محفلی می خوانند، جمع واژۀ راوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صولت
تصویر صولت
حمله بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولت
تصویر دولت
((دُ لَ))
گردش خوشبختی و ثروت و دارایی از شخصی به شخص دیگری، نیکبختی، خوش اقبالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دولت
تصویر دولت
حکومت، سلطنت، هیئت وزیران، سعادت، طالع، جاه، مکنت، مدد، کمک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روات
تصویر روات
((رُ))
جمع راوی، روایت کننده ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رحلت
تصویر رحلت
((رِ لَ))
کوچیدن، کوچ کردن، مردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رویت
تصویر رویت
((رَ یَّ))
اندیشه در امور، فکر، تأمل، با تفکر و تأمل شعری گفتن، مقابل بداهت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صولت
تصویر صولت
((صُ یا صَ لَ))
برجستن و حمله کردن، هیبت، حمله، قدرت، نفوذ
فرهنگ فارسی معین
قطعه های فلزی به ابعاد مختلف که در چاپخانه برای تنظیم فاصلههای سطور به کار میرود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رویت
تصویر رویت
دیدن، دیدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دولت
تصویر دولت
دارایی، ثروت، مال، در علوم سیاسی زمان سلطنت و حکومت بر یک کشور، در علوم سیاسی هیئت وزیران، نخست وزیر و وزیران او، آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد، گردش نیکی به سود کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دولت
تصویر دولت
Government
دیکشنری فارسی به انگلیسی
правительство
دیکشنری فارسی به روسی