جدول جو
جدول جو

معنی روغنگیری - جستجوی لغت در جدول جو

روغنگیری
(رَ / رُو غَ)
عمل و شغل روغن گیر. فشردن چیزی برای بیرون کردن عصاره و روغن آن، گرفتن روغن به قدر لزوم برای ماشین و دوچرخه و چراغ و جز آن. (از یادداشت مؤلف). به قدر نیاز روغن در ماشین ریختن.
- روغنگیری کردن چرخ و غیره را، برای روانی و سهولت گردش، چرخها و میله ها و غیره را به روغن آلودن. آنرا به روغن اندودن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روغنگر
تصویر روغنگر
کسی که کارش گرفتن روغن از دانه های گیاهان است، عصار، روغنی
فرهنگ فارسی عمید
(مِ خوَرْ / خُرْ)
عصار. دهان. افشرگر. (یادداشت مؤلف). روغن کش. و رجوع به روغن گر و روغن گیری شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُو غَگَ)
عمل و شغل روغنگر. روغن سازی و عصاری و عمل روغن گرفتن و روغن ساختن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُو غَ)
اندودن ماشین (اتومبیل، قطار و غیره) با روغن مخصوص. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُو شَ گَ)
شغل و عمل روشنگر. صیقل. صقال. زدودن زنگ از آهن و آینه و جز آن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به روشنگر شود
لغت نامه دهخدا
شرم، احتجاب زنان، حجاب زنان، حجاب کردن زن، روگرفتن، رو گرفتن زنان مسلمه، روبند، نقاب، یا چادر بر روی داشتن زن تا غیر شوی و پدر و برادران او را نبیند، (یادداشت بخط مؤلف)، و رجوع به روگرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُو غَ گَ)
دهّان. روغن گیر. عصار. آنکه از تخمها روغن گیرد. (یادداشت مؤلف). عصار و کسی که از حیوانات روغن می گیرد. (ناظم الاطباء). عصار. (آنندراج) :
فلک روغنگری گشتست بر ما
به کار خویش در جلد و خیاره
ز ما اینجا همی کنجاره ماند
چو روغنگر گرفت از ما عصاره.
ناصرخسرو.
نیست حاصل از مه روغنگرم جز سوز و داغ
گرچه انگشت از وفا سازم به پیش او چراغ.
سیفی (از آنندراج).
، آنکه روغن مسکه می سازد و می فروشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روغنکاری
تصویر روغنکاری
اندودن ماشین (اتومبیل قطار و غیره) با روغن مخصوص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روگیری
تصویر روگیری
احتجاب زنان، حجاب زنان، رو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روغنگر
تصویر روغنگر
آنکه روغن از دانه های نباتی گیرد عصار روغنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روشنگری
تصویر روشنگری
توضیح
فرهنگ واژه فارسی سره