- روط
- پارسی تازی گشته رود
معنی روط - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع شرط، پیمان، وفا بعهد
شرط ها، الزام و تعلیق چیزهایی به چیزهای دیگر، قرارها، پیمان ها، جمع واژۀ شرط
تیز دهنده گوز زن: مرد تندار
پیشدستی پیش در آمدن
ترکی قروت بنگرید به قروت، جمع قرط، گوشوارگان بناگوش
جایز، مجاز، حلال
جان، روان، فروهر
رواگ
پیوستگی، پیوند
ناهنجاری آرواره، مردم پست به گونه رمن (به صیغه جمع)
بربستن، رابطه، بستگی، وابستگی، ارتباط
جان، نفس، آنچه مایه زندگی نفسهاست
زمانی که از طلوع آفتاب آغاز و به غروب ختم شود نهار روج مقابل شب لیل. یا روز امید و بیم قیامت رستاخیز. یا روز بخیر سلام و تعرفی است که در روز به شخصی که ملاقات کنند میگویند، شبانه روز: (او را بر تو سه روز حق مهمانی است) (کشف الاسرار 501: 2) یا روز بازار روزی که مردم در جایی جمع شوند و خرید و فروخت کنند، رونق کار و بار گرمی بازار، روزقیامت. یا روز باز خواست روز قیامت. یا روز برات روز جک. یا روز جک (چک) روز پانزدهم شعبان که روز برات است و شب این روز را شب جک و شب برات نامند. یا روز خوش ایام خوش، دوره جوانی. یا روز درنگ روز قیامت. یا روز سیاه (سیه) روز بد یوم نحس، روز ماتم، آزار تشویش. یا روز شمار روز قیامت. یا روز فراخ زمانی که بعد از طلوع صبح تا غروب را شامل است. یا روز کار روز جنگ. یا روز کوشش روز جنگ و جدال. یا روز مظالم رزو دادخواهی، روز قیامت. یا روز نام و ننگ روز جنگ و جدال، روز ساز و آواز. یا روز ننگ و نبرد روز جنگ و جدال، ظاهر آشکار، روزگار دوره فرصت: (امروز روز فلانی است)
سر شیر شیر مسکه دار، سرگشتگی، شوریده رایی، مست خوابی، سستی
از طلوع آفتاب تا غروب که هوا روشن است روز گویند
نهر بسیار عظیم که پس از سیر در خشکی وارد دریا شود و بمعنی لخت و برهنه
گیاهی است بدون برگ و بار که در میان آب روید و از آن حصیر بافند
ترس، فزع، بیم داشتن
بوستان سبزه زار
سر خرد آمدن بخردی پس از نابخردی
طرز، طریقه، قاعده و قانون
بد آدم بد جانوری است از رده پستانداران گوشتخوار از نوع سگ. پوستش برنگهای سیاه سرخ زرد و بسیار نرم است و آنرا آستر جامه کنند. دمی بزرگ و پر مو دارد و به حیله گری مشهور است. یا روباه زرد آفتاب خورشید. هر فرد از قوم روس
ماده ای سرخ رنگ که زنان بلب مالند، سرخ قرمز پودر روژ
جایز، سزاوار، روان، جاری
آک نهادن، سر کوفت زدن
رگو رگوگ چادر زنانه
فلزی که سفیدرنگ که برای ساختن انواع ظروف و برخی چیزهای دیگر بکار میرود چهره، رخ، رخسار، صورت، طلعت، گونه
سختی سبب جهت علت. یا به رون به سبب بجهت. امتحان آزمایش
خواستن و جستن، نرمه گوش
صاف، دوستی خالص
آرمیدن، بخشودن، مهربانی بزرقطونا اسفرزه
اسم جمع گروه مردان کمتر از ده مردان از 3 (یا 7) تا 10 (یا 40)، قبیله مرد دودمان جمع ارهاط ارهطه رهاط جج اراهیط
شاخه نازک شاخه یکساله، نیک آفرید (نیکو خلقت)