- روشندان
- جایی که در آن چراغ بگذارند چراغدان روشنی دان، تابدان، روزن و سوراخی که از آن روشنایی داخل خانه گردد
معنی روشندان - جستجوی لغت در جدول جو
- روشندان
- جایی که در آن چراغ بگذارند، روشنی دان، چراغ دان، تاب دان، روزنی که نور از آن داخل می شود
- روشندان
- چراغدان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ظرف روغن، حقه مرهم
ظرف روغن، جای روغن
جمع روشن، ستارگان
ستارگان مثلاً روشنان فلک
چیزی که در خواب بر رو اندازند مثل لحاف و پتو و شمد و غیر آنها
جای روغن
روشن ضمیری دانایی آگاهی
مردمان مشهور و معروف
ظرف کوچک استوانه شکل که در آن سوزن بگذارند، جای سوزن
آنچه در موقع خوابیدن بر روی خود می اندازند مانند لحاف
آنکه از چیزی گریزان و نسبت به آن بی علاقه است، روگرداننده، اعراض کننده، نافرمان
آنچه که به هنگام خواب به روی خود اندازند
دو برابر
کسی که خاطر وی صاف باشد و مکدر نبود
مشهور معروف، ستاره کوکب جمع روشناسان
معروف، مشهور، نامدار، سرشناس، برای مثال ندانم کس از مردم روشناس / کزآن مردمی نیست بر وی سپاس (نظامی۵ - ۷۶۷)
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، کنف، حرزدان، راویه، جراب
به راه رفتن وا داشتن، به راه انداختن، فرستادن
جاری کردن، جریان دادن، رایج کردن
جاری کردن، جریان دادن، رایج کردن
روشنایی روشنایی فروغ
تابناک درخشان منور نورانی مقابل تاریک. یا روشنان فلک ستارگان، آشکار ظاهر مقابل پنهان، جایی که نور بدان بتابد، درجه ای از تابش نور همجوار سایه مقابل سایه
روشن، تابان، تابناک، درخشان، افروخته، مقابل تاریک، جایی که نور به آن می تابد، واضح و آشکار، روش، روشان، آگاه، بصیر
شعاع، فروغ، نور