جدول جو
جدول جو

معنی روش - جستجوی لغت در جدول جو

روش
مخفّف واژه روشن، تابان، تابناک، درخشان، افروخته، مقابل تاریک، جایی که نور به آن می تابد، کنایه از واضح و آشکار، روش، روشان، کنایه از آگاه، بصیر،
تصویری از روش
تصویر روش
فرهنگ فارسی عمید
روش
طرز انجام دادن کاری، شیوه، حرکت کردن، رفتن، در تصوف سلوک
تصویری از روش
تصویر روش
فرهنگ فارسی عمید
روش
(تَ لَ سُ)
بسیار خوردن و کم خوردن. از لغات اضداد است. (منتهی الارب). بسیار خوردن و کم خوردن. و از اضداد است و در لسان روش، خوردن بسیار وورش بمعنی خوردن کم آمده است. (از اقرب الموارد) ، سست کردن کسی را بیماری. (از منتهی الارب). ناتوان کردن بیماری کسی را. (از اقرب الموارد). ضعیف و سست کردن مرض کسی را. (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
روش
(رَ)
از قدیسان دین مسیح بشمار میرود. وی در مونتپلیۀ فرانسه بدنیا آمد (1295- 1327م.) و قسمتی از عمر خویش را در ایتالیا وقف درمان طاعون زدگان کرد و خود نیز به وبا گرفتار شد و پس از معالجه بوطن خویش بازگشت و به اتهام جاسوسی در زندان افتاد ودر همانجا درگذشت. (از دائره المعارف بریتانیکا)
لغت نامه دهخدا
روش
(رَ)
سبکی عقل. (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
روش
(رَ / رُو)
در تداول محلی گناباد بر رشته یا نخ طناب مانندی اطلاق کنند که آنرا از پارچه جدا سازند. چنانکه گویند: پارچه یا جامه را روش روش کرد
لغت نامه دهخدا
روش
مخفف روشن باشد که از روشنائی است چنانکه گویند ’چشم شما روش’، (برهان قاطع)، مخفف روشن، چنانکه گویند چش روشی یعنی چشم روشن، (آنندراج)،
روشنایی: ’فرخت بادا روش خنیده گرشاسب هوش’،
(از فرهنگ فارسی معین)،
، صاحب برهان قاطع و فرهنگهای دیگر یکی از معانی این لغت را تندخوی و بد خلق ضبط کرده اند و لیکن باین معنی مصحف زوش با زای معجمه است، (یادداشت مؤلف)، رجوع به زوش شود
لغت نامه دهخدا
روش
طرز، طریقه، قاعده و قانون
تصویری از روش
تصویر روش
فرهنگ لغت هوشیار
روش
((رَ وِ))
عمل رفتن، خرامش، معبر، طرز، رسم
تصویری از روش
تصویر روش
فرهنگ فارسی معین
روش
((رُ))
روشنایی، روشن
تصویری از روش
تصویر روش
فرهنگ فارسی معین
روش
آیین، ادب، اسلوب، باب، راه، رسم، رفتار، روال، روند، رویه، سبک، سنت، سیاق، سیر، سیرت، سیره، شعار، شیوه، طرز، طریق، طریقت، طریقه، طور، عادت، قاعده، قانون، متد، مذهب، مسلک، منوال، نحو، نحوه، نظام، نمط، نوع، وجه، وضع، هنجار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روش
طريقةً
تصویری از روش
تصویر روش
دیکشنری فارسی به عربی
روش
Method
تصویری از روش
تصویر روش
دیکشنری فارسی به انگلیسی
روش
méthode
تصویری از روش
تصویر روش
دیکشنری فارسی به فرانسوی
روش
آب در جریان، راه افتادن، حرکت، پسوند فاعلی به معنی فروشنده، سپیدرو، چوبی که با آن شیر.، نوعی آب زی کوچک شبیه میگو که در کنار ساحل دیده شود، رویش روییدن، کاملا سفید و روشن
فرهنگ گویش مازندرانی
روش
metoda
تصویری از روش
تصویر روش
دیکشنری فارسی به لهستانی
روش
วิธี
تصویری از روش
تصویر روش
دیکشنری فارسی به تایلندی
روش
метод
تصویری از روش
تصویر روش
دیکشنری فارسی به روسی
روش
Methode
تصویری از روش
تصویر روش
دیکشنری فارسی به آلمانی
روش
طریقہ
تصویری از روش
تصویر روش
دیکشنری فارسی به اردو
روش
পদ্ধতি
تصویری از روش
تصویر روش
دیکشنری فارسی به بنگالی
روش
mbinu
تصویری از روش
تصویر روش
دیکشنری فارسی به سواحیلی
روش
方法
تصویری از روش
تصویر روش
دیکشنری فارسی به چینی
روش
yöntem
تصویری از روش
تصویر روش
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
روش
방법
تصویری از روش
تصویر روش
دیکشنری فارسی به کره ای
روش
方法
تصویری از روش
تصویر روش
دیکشنری فارسی به ژاپنی
روش
שיטה
تصویری از روش
تصویر روش
دیکشنری فارسی به عبری
روش
метод
تصویری از روش
تصویر روش
دیکشنری فارسی به اوکراینی
روش
विधि
تصویری از روش
تصویر روش
دیکشنری فارسی به هندی
روش
methode
تصویری از روش
تصویر روش
دیکشنری فارسی به هلندی
روش
método
تصویری از روش
تصویر روش
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
روش
metodo
تصویری از روش
تصویر روش
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
روش
método
تصویری از روش
تصویر روش
دیکشنری فارسی به پرتغالی
روش
metode
تصویری از روش
تصویر روش
دیکشنری فارسی به اندونزیایی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روشن
تصویر روشن
(دخترانه)
تابان، درخشان
فرهنگ نامهای ایرانی