بسیار خوردن و کم خوردن. از لغات اضداد است. (منتهی الارب). بسیار خوردن و کم خوردن. و از اضداد است و در لسان روش، خوردن بسیار وورش بمعنی خوردن کم آمده است. (از اقرب الموارد) ، سست کردن کسی را بیماری. (از منتهی الارب). ناتوان کردن بیماری کسی را. (از اقرب الموارد). ضعیف و سست کردن مرض کسی را. (از معجم متن اللغه)
بسیار خوردن و کم خوردن. از لغات اضداد است. (منتهی الارب). بسیار خوردن و کم خوردن. و از اضداد است و در لسان روش، خوردن بسیار ووَرش بمعنی خوردن کم آمده است. (از اقرب الموارد) ، سست کردن کسی را بیماری. (از منتهی الارب). ناتوان کردن بیماری کسی را. (از اقرب الموارد). ضعیف و سست کردن مرض کسی را. (از معجم متن اللغه)
از قدیسان دین مسیح بشمار میرود. وی در مونتپلیۀ فرانسه بدنیا آمد (1295- 1327م.) و قسمتی از عمر خویش را در ایتالیا وقف درمان طاعون زدگان کرد و خود نیز به وبا گرفتار شد و پس از معالجه بوطن خویش بازگشت و به اتهام جاسوسی در زندان افتاد ودر همانجا درگذشت. (از دائره المعارف بریتانیکا)
از قدیسان دین مسیح بشمار میرود. وی در مونتپلیۀ فرانسه بدنیا آمد (1295- 1327م.) و قسمتی از عمر خویش را در ایتالیا وقف درمان طاعون زدگان کرد و خود نیز به وبا گرفتار شد و پس از معالجه بوطن خویش بازگشت و به اتهام جاسوسی در زندان افتاد ودر همانجا درگذشت. (از دائره المعارف بریتانیکا)
مخفف روشن باشد که از روشنائی است چنانکه گویند ’چشم شما روش’، (برهان قاطع)، مخفف روشن، چنانکه گویند چش روشی یعنی چشم روشن، (آنندراج)، روشنایی: ’فرخت بادا روش خنیده گرشاسب هوش’، (از فرهنگ فارسی معین)، ، صاحب برهان قاطع و فرهنگهای دیگر یکی از معانی این لغت را تندخوی و بد خلق ضبط کرده اند و لیکن باین معنی مصحف زوش با زای معجمه است، (یادداشت مؤلف)، رجوع به زوش شود
مخفف روشن باشد که از روشنائی است چنانکه گویند ’چشم شما روش’، (برهان قاطع)، مخفف روشن، چنانکه گویند چش روشی یعنی چشم روشن، (آنندراج)، روشنایی: ’فرخت بادا روش خنیده گرشاسب هوش’، (از فرهنگ فارسی معین)، ، صاحب برهان قاطع و فرهنگهای دیگر یکی از معانی این لغت را تندخوی و بد خلق ضبط کرده اند و لیکن باین معنی مصحف زوش با زای معجمه است، (یادداشت مؤلف)، رجوع به زوش شود
آب در جریان، راه افتادن، حرکت، پسوند فاعلی به معنی فروشنده، سپیدرو، چوبی که با آن شیر.، نوعی آب زی کوچک شبیه میگو که در کنار ساحل دیده شود، رویش روییدن، کاملا سفید و روشن
آب در جریان، راه افتادن، حرکت، پسوند فاعلی به معنی فروشنده، سپیدرو، چوبی که با آن شیر.، نوعی آب زی کوچک شبیه میگو که در کنار ساحل دیده شود، رویش روییدن، کاملا سفید و روشن