جدول جو
جدول جو

معنی روزنامجات - جستجوی لغت در جدول جو

روزنامجات
(مَ)
جمع واژۀ روزنامه. (مهذب الاسماء). دفترهایی که در آنها حساب و وقایع روزانه نوشته شود: بشر بن فرج از مال صلح... چنانچه من در روزنامجات یافتم استخراج کرد و زیاده گردانید. (ترجمه تاریخ قم). هرگاه روزنامجات و اسناد پس افتد، مبلغهای کلی هر سال بسرکار خاصه نقصان میرسد. (تذکره الملوک ص 11). تأخیر در نوشتن روزنامجات و اسناد واقع نشود که نقصان بسرکار خاصۀ شریفه برسد. (تذکره الملوک ص 34). ماه بماه روزنامجات را از مشرفان گرفته... موافق قانون حساب مشخص نماید. (تذکره الملوک ص 35). و رجوع به روزنامه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ جَ)
معرب روزنامه. (مهذب الاسماء). کاغذ یا دفتری که حساب یا احوال و وقایع هر روز در آن نوشته شود. کلمه روزنامجه در قرنهای اول اسلامی مستعمل بوده است. ثعالبی در یتیمه الدهر (چ دمشق ج 2صص 10- 11) گوید: ’ مااخرج من کتاب الروزنامجه للصاحب (ابن عباد) الی ابن العمید مما یتعلق بملح اخبارالمهلبی’. و نیز در جای دیگر شرحی از کتاب روزنامجۀ صاحب بن عباد می آورد باین عنوان: ’فصل من کتاب الروزنامجه ایضاً’ و یاقوت حموی در معجم الادباء (چ مارگلیوث ج 5 ص 440) نیز شرحی از کتاب ’کتاب الروزنامجه لابی القسم اسماعیل بن عباد’ آورده است. (تقی زاده روزنامه نگاری در ایران) : و کسورات آن تا آنگاه بود که کاتب روزنامجه بقم روزنامجات از مال استخراج باهل دیوان رفع کند. (ترجمه تاریخ قم). در حضور مجلس کاتب روزنامجه که از اهل خراج اختیار کرده باشند... (ترجمه تاریخ قم). رجوع به روزنامه و روزنامچه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
معرب روزنامه. (از الجماهر بیرونی از روزنامه نگاری در ایران بقلم آقای تقی زاده). رجوع به روزنامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از روزنامجه
تصویر روزنامجه
یک روزنامج روزنامه
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته روزنامه یک روزنامه دفتری که در آن شرح وقایع روزانه دربار شاهان و غیره را مینوشتند، نامه اعمال کارنامه سیرت، گزارش وقایع نگاران دولت از ولایات راپرت، نامه ای مشتمل بر اخبار و وقایع روزنامه و غیره که هر روز چاپ میشود توضیح: توسعا به نامه هفتگی نیز اطلاق کنند
فرهنگ لغت هوشیار