- روزمره
- روزانه، همه روزه
معنی روزمره - جستجوی لغت در جدول جو
- روزمره
- روزانه هر روز: کار روزمره
- روزمره ((مَ رِّ))
- روزانه، هر روزه
- روزمره
- روزانه، هرروزه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
محاوره، هر لفظ مشهور میان مردم، همه روزه
حساب روز و ماه و سال تاریخ
حساب روز، ماه و سال، تاریخ
مربوط به روز، هر روزه، روز به روز
حساب روز و ماه و سال تاریخ
خوراک روزانه: رزق روزیانه روزرینه، توشه، نسیب قسمت حظ
مشورت کردن، رایزنی، نوشته ای که سلاطین یا حکام دولتی به نام مامورینی که وجوهی از اموال دولتی را به نام خود ضبط کرده بودند صادر می کردند و به موجب آن رد آن اموال را از ایشان می خواستند
پارچه ای که با آن دست و رو را خشک کنند، حوله
گرهی که به شکل دکمه باشد، دکمه ای که از قیطان درست کنند
روزی، رزق و خوراک هرروزه، غذای روزانه، توشه، نصیب، قسمت
پارسی است گوزغره کوچی در انگلیسی از گیاهان
گاو دارو، ترسنده جبان بزدل: گر بود زان می چو زهره گاو خاطر گاو زهره شیر شکار... . (خاقانی)
نوعی گره خوشنما و خوش طرح بهیات گردو که مانند دگمه بر کمربند و غیره زنند جوز گره: پوستین بخیه چو از جیب نماید بندند تسمه از گوز گره بر بن ریشش ناچار
موامرت در فارسی: رایزنی، پژوهش مشورت کردن رای زدن، مشورت رایزنی، تحقیق مطالعه: درین فن التماس موامره ای کرد تاغور معرفت (من) در شرح غوامض آن بشناسد و اقتراح تصنیفی نمود تااندازه شاو من در مضامار تفصی از مضایق آن بداند
حساب روز و ماه و سال
مقابل شبانه، مربوط به روز، به اندازۀ یک روز مثلاً مصرف روزانه، در هر روز مثلاً روزانه چند لیوان آب می خورید؟، روز
جوزگره، گرهی که به شکل دکمه باشد، دکمه ای که از قیطان درست کنند
Day, Daily, Daily
ежедневный , ежедневно , дневной
täglich
щоденний , щодня , щоденний
codzienny, codziennie
每日的 , 日常地 , 日常的
diário
giornaliero
diario
quotidien
dagelijks