جدول جو
جدول جو

معنی روزبها - جستجوی لغت در جدول جو

روزبها
(بَ)
در شعر خاقانی ظاهراً مرکب از روز و بهابمعنی قیمت یا بهاء عربی بمعنی روشنی، به معنی کسی است که نیکبخت باشد و اعمال درخشان کند:
روزی که بر اعدا کنی آهنگ شبیخون
خود روزبه آیی که شه روزبهایی.
خاقانی.
چون مه کاست شب از شب بترم پیش شما
کز سر روزبهی روزبهایید همه.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روزیتا
تصویر روزیتا
(دخترانه)
رزیتا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روزبه
تصویر روزبه
(پسرانه)
خوشبخت، بهروز، از موبدان بهرام گور ساسانی، از شخصیتهای شاهنامه، نام اصلی سلمان فارسی از یاران معروف پیامبر (ص)، نام اصلی ابن مقفع دانشمند معروف ایرانی قرن دوم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روزبهان
تصویر روزبهان
(پسرانه)
نام عارف بزرگ قرن ششم، ابونصر بقلی شیرازی معروف به شیخ شطاح
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روزمهر
تصویر روزمهر
(پسرانه)
خورشید روز، درخشان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روزبان
تصویر روزبان
دربان، پاسبان درگاه، نگهبان بارگاه پادشاه
پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، پردگی، پردگین، حاجب، سادن، ایشیک آقاسی، آغاجی
نوبتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزبهی
تصویر روزبهی
بهروزی، خوشبختی، سعادت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزبه
تصویر روزبه
بهروز، نیک روز، خوشبخت
فرهنگ فارسی عمید
(زِ بِ)
روز خجسته. هنگام خوش ومبارک و میمون. روز بهتر و خوشتر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ رَ / رِ دَ / دِ)
آنکه نفع روز در نظر گیرد و از سود آینده بازماند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در 4هزارگزی خاوری فیروزآباد در کنار راه عمومی فیروزآباد به قیر و کارزین و 14 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ / بَتْ تَ)
متنزّل. (یادداشت مؤلف). بدروز. خلاف روزبه. کسی که روزگارش بکام نیست:
شغل او با طرب و شغل عدو با غم دل
بخت او روزبه و بخت عدو روزبتر.
فرخی.
گر به پیری دانش بدگوهران افزون شدی
روزبتر نیستی هر روز ابلیس لعین.
منوچهری.
من دگر گفتم ویحک تو دگر گشتی
روزبه بودی چون روزبتر گشتی.
منوچهری.
اکنون که ترا دید ز سهم و خطر تو
بار است بطر بر عدوی روزبتر بر.
سنایی
لغت نامه دهخدا
(بِ)
از زنان شاعر در اوایل قرن دهم و معاصر سلطان سلیم بوده است. از اشعار اوست:
هر زمان دارم هلاکی با حیات آمیخته
زان تغافلها که کردی التفات آمیخته.
تغافل از بتان بی وفا مطلوب میباشد
وزین سنگین دلان بی التفاتی خوب میباشد.
(از مجالس النفائس ص 400).
و رجوع به فرهنگ سخنوران شود
نام اصلی عبدالله بن مقفعمکنی به ابوعمرو و ابومحمد و مشهور به ابن المقفع دانشمند معروف ایرانی بود. رجوع به ابن المقفع شود
پسر ساسان از فرمانروایان ایرانی عربستان در زمان ساسانیان بوده است. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 180 شود
نام وزیر بهرام گور پادشاه ساسانی. (از فرهنگ شاهنامه)
لغت نامه دهخدا
درگاه نشین، (صحاح الفرس)، درگاه نشین که نوبتی و دربان باشد، (از فرهنگ اسدی)، آن که هر روز بر درگاه پادشاهان نشیند و احکام سلطان را جاری کند، (آنندراج)، آنکه بر درگاه پادشاه نشیند، (از برهان قاطع)، آنکه بر درگاه پادشاه نشیند و پاسبانی کند، (ازناظم الاطباء)، قاپوچی، (ناظم الاطباء)، دربان، (ازبرهان قاطع) (ناظم الاطباء) :
همه روزبانان درگاه شاه
بفرمود تا برگرفتند راه،
فردوسی،
پراکنده گشت آن بزرگ انجمن
پر از آفرین روزبانان دهن،
فردوسی،
کس از روزبانان بدر بر نماند
فریدون جهان آفرین را بخواند،
فردوسی،
زحل بر بام او از پاسداران
فلک بر درگهش از روزبانان،
شمس فخری،
، سرهنگ، نگهبان، (برهان قاطع) (ناظم الاطبا)، و بنظر مؤلف در دو بیت اخیر بمعنی زندانبان است:
چو آن روزبانان لشکر ز دور
بدیدند زخم سرفراز تور ...
فردوسی،
بخندید و روی از سپهبد بتافت
سوی روزبانان لشکر شتافت،
فردوسی،
بشد روزبان دست قیصر گرفت
ز زندان بیاورد خوار ای شگفت ...
دو بند گران بر نهادش بپای
ببردش همان روزبان باز جای،
فردوسی،
، جلاد، (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) مردکش، (آنندراج)، مردم کش، (انجمن آرا)، دژخیم، میرغضب، سیاف، (یادداشت مؤلف) :
از آن روزبانان مردم کشان
گرفته دو مرد جوان را کشان،
فردوسی،
شبانگه بدرگاه بردش کشان
بر روزبانان مردم کشان،
فردوسی،
ز من روزبانان همی بستدند
نیام یکی تیغ بر من زدند،
فردوسی،
، فراش، عمله، (آنندراج)، چاوش، شفیع، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نکنی. اسدی طوسی در ذیل کلمه شاشه باین بیت او تمثل جسته است:
ناگاه برآرند ز کنج تو خروشی
گردند همه جمله و بر ریش تو شاشه.
(از فرهنگ اسدی چ دبیرسیاقی ص 68).
شاید این شاعر همان روزبه بن عبداﷲ نکتی باشد. رجوع بهمین نام شود
لغت نامه دهخدا
(خومْ بَ)
تاوان و دیۀ ریخته شدن خون و کشته شدن کسی. (ناظم الاطباء). دیه. (ترجمان القرآن) (مهذب الاسماء) :
کرا کشته شد دادشان خونبها
بدین کرد فرزند و خویشان رها.
فردوسی.
هیچ مندیش از چنین عیاری ایرا بس بود
عاقلۀ عقل ترا ایمان و سنت خونبها.
سنائی.
خاکی که زیر سم دو مرکب غبار گشت
پیداست تا چه مایه بود خونبهای خاک.
خاقانی.
خون بها گر هزار دینار است
تو دو چندان مرا فرستادی.
خاقانی.
لب لعلی چو لاله در بستان
لعلشان خونبهای خوزستان.
نظامی.
گفت مه را به اژدها دادم
کشتم از اشک خونبها دادم.
نظامی.
چون سجل بندم بخون چون پیش ازین
از لب اوخون بهایی یافتم.
عطار.
صد خون دارم اگر بخون خود
در بند هزار خونبها باشم.
عطار.
هر کام دل که چرخ کسی را دهد بطبع
عاقل نخواندش بجز از خون بهای خویش.
کمال الدین اسماعیل.
گر بزد والد پسر را و بمرد
آن پدر را خونبها باید شمرد.
مولوی.
هر ستاره ش خونبهای صد هلال
خون عالم ریختن او را حلال.
مولوی.
اسب تازی برنشست و شاد تاخت
خونبهای خویش را خلعت شناخت.
مولوی.
هر آدمی که کشتۀ شمشیر عشق نیست
گو غم مخور که ملک ابد خونبهای اوست.
سعدی.
گر بزنندم بتیغ در نظرش بیدریغ
دیدن او یک نفس صد چو منش خون بهاست.
سعدی.
ای خونبهای نافۀ چین خاک راه تو
خورشید سایه پرور طرف کلاه تو.
حافظ.
صد نگه کردم که یک ره ریخت خونم را ولی
در نگاهی اولین خود خون بها برداشتم.
ملاشانی تکلو (از آنندراج).
دهند جای به پهلوی خودفروشانش
بروز حشر شهیدی که خون بها دارد.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
بختیار. (ناظم الاطباء). خوشروز و خوشبخت. (فرهنگ شاهنامه). بهروز. (آنندراج). سعید. نیکبخت:
توهم پای در مرز ایران منه
چو خواهی که مه باشی و روزبه.
فردوسی.
می لعل پیش آور ای روزبه
که شد سال گوینده بر شصت و سه.
فردوسی.
مهان رابمه دارد و که بکه
بود دین فروزنده و روزبه.
فردوسی.
شغل او با طرب و شغل عدو با غم دل
بخت او روز به و بخت عدو روزبتر.
فرخی.
ایزد او را روزبه کرده ست و روزافزون بملک
کس مبادا کو شود بر دولت او بدگمان.
فرخی.
آب و شرف و عز جهان روزبهان راست
تا روزبهان جمله نیرزند بنانی.
فرخی.
من دگر گفتم ویحک تو دگر گشتی
روزبه بودی چون روزبتر گشتی.
منوچهری.
بغایت خوبروی و روزبه. (قابوسنامه).
باز آمدی مظفر و پیروز و روزبه
آری چو تو صنم همه جا روزبه بود.
مسعودسعد.
در باغ عمر سوزنی از صدر روزبه
هفتاد شد تموز و خزان و دی و بهار.
سوزنی.
نیکبخت و روزبه آن کس بود کز آسمان
برنیاید نام او روزی بدیوان فراق.
مجیر بیلقانی.
روزی که بر اعدا کنی آهنگ شبیخون
خود روزبه آیی که شه روزبهایی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(بِ)
بهروزی. (انجمن آرا) (آنندراج). سعادت. (انجمن آرا) (آنندراج). خوشبختی. نیکبختی:
یاربادت توفیق روزبهی با تو رفیق
دوستت باد شفیق دشمنت غیشه و نال.
رودکی.
در چهرۀ او روزبهی بود پدیدار
در ابر گرانبار پدیداربود نم.
فرخی.
بتندرستی و شاهنشهی و روزبهی
همی گذار جهان را بکام و تو مگذر.
فرخی.
تندرستیش باد و روزبهی
کامگاری و قدرت و امکان.
فرخی.
هرچند که من نشان خوبی و روزبهی می بینم اندر تو. (قابوسنامه).
چون مه کاست شب از شب بترم پیش شما
کز سرروزبهی روزبهائید شما.
خاقانی.
گردولت و بخت باشد و روزبهی
در پای تو سر ببازم ای سرو سهی.
سعدی.
هرکسی روزبهی می طلبد از ایام
علت آن است که هر روز بتر می بینم.
حافظ.
آثار روزبهی در ناصیۀ ایام مبارکش واضح. (المضاف الی بدایع الازمان).
- سرای روزبهی، عالم امر که تنزل و آفت ندارد. (انجمن آرا) (آنندراج) :
لا و هو زان سرای روزبهی
بازگشتند جیب و کیسه تهی.
سنایی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
ابن احمد (شیخ صدرالدین) ، بنا بگفتۀ صاحب شدالازار واعظی ملیح و صبیح و فصیح اللسان و عذب البیان و صاحب مقام بوده است. در جامع عتیق شیراز وعظ میکرده و در نزد پادشاهان احترام داشته و بسال 685 هجری قمری درگذشته است. رجوع به شدالازار ص 248 شود
شیخ روزبهان، معروف به فرید از واعظان بوده ودر جامع عتیق شیراز بوعظ میپرداخته است. در سال 618هجری قمری درگذشته است. رجوع به شدالازار ص 394 شود
شیخ روزبهان، کبیر) مصری. او راست تحفهالبرره. (از کشف الظنون ج 1 ستون 364)
لغت نامه دهخدا
تاریخ، حساب روزهای ماه، (ناظم الاطباء) : جمشید ... همه خلق جهان را بچهار گروه بکرد ... پس دانایان و عالمان بر سر این چهار گروه بپای کرد تا هرچه کردندی بروز و شب و ماهیان و سالیان بامداد و شبانگاه صاحب خبران روزماه خبری بوی برداشتندی و اگر کسی از آن رسم که وی نهاده بودی فراتر شدی هلاک از وی برآوردی، (ترجمه تاریخ طبری)، و رجوع به روزمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بزبها
تصویر بزبها
قیمت یک بر، کم قدر کم بها پست بیقدر
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری است از رده پستانداران گوشتخوار از نوع سگ. پوستش برنگهای سیاه سرخ زرد و بسیار نرم است و آنرا آستر جامه کنند. دمی بزرگ و پر مو دارد و به حیله گری مشهور است. یا روباه زرد آفتاب خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزمه
تصویر روزمه
حساب روز و ماه و سال تاریخ
فرهنگ لغت هوشیار
دربان حاجب، نگهبان بارگاه شاهان و امیران پاسبان، سرهنگ، چاوش، جلاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خونبها
تصویر خونبها
تاوان و دیه ریخته شدن خون و کشته شدن کسی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته گوز بویا از گیاهان گیاهی از تیره بسباسه ها که درختی است دو پایه بارتفاع 8 تا 10 متر و دارای برگهای دایمی و کامل و پایا و ساده و متناوب و بیضوی و نوک تیز و بدون گوشوارک و نسبتا ضخیم و چرمی برنگ سبز تیره با رگبرگهای شانه یی است. این گیاه بطور وحشی در جزایر ملوک میروید جوزالطیب بسباسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روز بهی
تصویر روز بهی
بهروزی، سعادت، خوشبختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزبتر
تصویر روزبتر
بدروز، متززل، خلاف روزبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزبه
تصویر روزبه
روز خجسته، روز بهتر و خوشتر، نیکبخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزنه
تصویر روزنه
پارسی تازی گشته روزنه سوراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزبان
تصویر روزبان
حاجب، دربان، چاوش، جلاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خونبها
تصویر خونبها
((بَ))
دیه، پولی که در ازای خون مقتول به بازماندگان او دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روزبه
تصویر روزبه
((بِ))
خوشبخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روزبه
تصویر روزبه
عید
فرهنگ واژه فارسی سره
اگر روز شنبه است پندارد آدینه است، دلیل که دوست و هواخواه جهودان بود. اگر به خواب دید یکشنبه است و پندارد آدینه است، دلیل بود که دوست و هواخواه اهل نفاق بود. اگر روز سه شنبه را روز آدینه پندارد، دلیل که دوست و هوادار اهل فساد بود. اگر روز چهارشنبه را روز آدینه پندارد، دلیل که دوست و هواخواه مفسدان بود. اگر روز پنج شنبه را روز آدینه پندارد، دلیل که دوست و هوادار اهل نعمت بود. جابر مغربی
گر کسی به خواب بیند که روز آدینه است یا شنبه، دلیل که کاری شروع کند و پندارد در آن خیر است و شر بود. اگر به خواب بود و پنداشت شب است و روز بود، دلیل بر شر او بود - محمد بن سیرین
بهترین روزها اگر به خواب بیند، روز آدینه است، بعد از آن دوشنبه و پنج شنبه است و هر چند روز را روشن تر و صافی تر بیند بهتر بود.
فرهنگ جامع تعبیر خواب