جدول جو
جدول جو

معنی روزافزون - جستجوی لغت در جدول جو

روزافزون(دخترانه)
روز به روز پیشرفت کننده، آنچه روز به روز بر آن افزوده می شود، نام دختر کانون، سپهسالار ماچین در داستان سمک عیار
تصویری از روزافزون
تصویر روزافزون
فرهنگ نامهای ایرانی
روزافزون
آنچه روزبه روز افزایش می یابد مثلاً حسن روزافزون، طالع روزافزون
تصویری از روزافزون
تصویر روزافزون
فرهنگ فارسی عمید
روزافزون
آن چه که هر روز افزایش یابد
تصویری از روزافزون
تصویر روزافزون
فرهنگ فارسی معین
روزافزون
متزاید
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روزافکن
تصویر روزافکن
تبی که یک روز در میان بروز می کند، تب غب
فرهنگ فارسی عمید
(مَ گَ گَ دَ / دِ)
روزافزون. چیزی که هر روز بیفزاید:
فربه شده ست و روزفزون گنج و ملک و جاه
زان نیز کاسته تن بدخواه جاه تو.
فرخی.
همه ترکستان بگرفت و بخانه بنشست
بشرف روزفزون و بهنر ملک آرای.
فرخی.
و رجوع به روز افزون شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ حَ)
تابناک. روشنگر. روشنی بخش:
ای دریغا نور ظلمت سوز من
ای دریغا صبح روزافروز من.
مولوی.
چون نباشم همچو شب بی روز او
بی وصال روی روزافروز او.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
تب یک روز در میان را گویند، یعنی تبی که یک روز آید و یک روز نیاید. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از فرهنگ شعوری) (از ناظم الاطباء). آن تب را بعربی غب ّ خوانند. (از برهان قاطع) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ دَ رِ رو اَ)
نوکر سید غیاث الدین و سپس سید مرتضی. والی ساری او را تربیت کرد و زمام امور ملک و مال را در قبضۀاختیار او نهاد. پسر او بهرام نیز در دستگاه سید محمد والی ساری بود. (حبیب السیر جزء 2 از ج 3 ص 111)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ)
ابن بهرام بن اسکندر روزافزون. وی در زمان حکومت سیدعبدالله بن سیدعبدالکریم، صاحب اختیار امور ملک و مال مازندران بود و بر اهالی آن دیار بسیار ستم می کرد تا اینکه سادات بایلکانی بر او هجوم آوردند و در نیم فرسخی ساری وی را دستگیر ساختندو گردن زدند و جسد او را با ریسمانی به ساری بردند و به دار آویختند. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 352)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روز افزون
تصویر روز افزون
چیزی که هر روز بیافزاید و ترقی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزافروز
تصویر روزافروز
تابناک، روشنگر، روشنی بخش
فرهنگ لغت هوشیار