جدول جو
جدول جو

معنی رودآور - جستجوی لغت در جدول جو

رودآور
(وَ)
دهی است از دهستان کرزان رود شهرستان تویسرکان واقع در 3هزارگزی غرب تویسرکان و یک هزارگزی شمال راه شوسۀ تویسرکان به کرمانشاه. منطقه ای است جلگه ای و هوایی سرد دارد. سکنۀ آن 1089 تن است که مذهب تشیع دارند و به لهجۀ کردی و فارسی سخن میگویند. آب آن از قنات و رود خانه سرابی تأمین میشود. محصولش غلات و پنبه و صیفی و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. دارای 5 باب دکان است و راه فرعی به شوسه و دو زیارتگاه بنام پیر نجم الدین و امامزاده رودآور و از آثار ابنیۀقدیم تپه ای دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نام قصبه ای است از همدان که 93 قریۀ متصل آباد دارد و منسوب بدانجا را رودآوردی گویند و اصل خواجه شمس از آنجا بوده چنانکه در این مصراع از رباعی مندرج است:
رودآوری و محمد حافظ نام. (از آنندراج) (انجمن آرا). و شاید همان رودآور تویسرکان باشد:
زآنست که مرز رودآور
دولتکده ای است شادی آور.
خاقانی (از انجمن آرا).
رجوع به رودآور (مادۀ بعدی) شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وردآور
تصویر وردآور
(دخترانه)
مرکب از ورد (گل) + آور (آورنده)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
آنچه سود و بهره بدهد، هر چیزی که از آن سود و بهره به دست آید، سوداگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روآور
تصویر روآور
رو کننده، روآورنده، کنایه از توجه کننده
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
منسوب به رودآور است که قصبه ای است از همدان. رجوع به رودآور (قصبه ای از همدان) شود
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ دَ / دِ)
رودآورده. آنچه از چوب و خاشاک و غیره که آب رودی با خود آورد. جفاء، رودآورد. (ترجمان علامه تهذیب عادل). غثاء، رودآورد یعنی خاشاک سر آب. (دهار). فجعلناهم غثاء. (قرآن 41/23) ،کردیم ایشان را غثاء و آن رودآورد بود که سیل بر سرگیرد. (تفسیر ابوالفتوح رازی چ قمشه ای چ 2 ص 178)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ دی دَ / دِ)
کسی یا چیزی که بنیروی روشنایی شب را چون روز کند، و بمجاز کسی که دیگری را مشغول کند و شبش را بروز آرد:
بینا کن دل به آشنایی
روزآور شب بروشنایی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نام یکی از شعب مصب یا دلتای رود کارون است و چون قسمی از آنرا گل و لای فراگرفته بدین نام موسوم شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 43)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
سوداگر که به معنی تاجر است. (از برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روی آور
تصویر روی آور
متوجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گردآور
تصویر گردآور
مجموعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
ثمر بخش
فرهنگ واژه فارسی سره
آب ونان دار، پرحاصل، پرمنفعت، سودده
متضاد: مضر، زیانبار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
مربحةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
Bankable, Profitable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
rentable
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
有利可图的 , 有利可图的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
ทำกำไรได้ , มีกำไร
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
выгодный , прибыльный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
lukrativ, profitabel
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
прибутковий , вигідний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
منافع بخش , منافع بخش
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
লাভজনক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
faida
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
rentável, lucrativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
karlı, kârlı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
儲けになる , 儲益のある
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
רווחי , רווחי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
수익성 있는 , 수익성 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
menguntungkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
dochodowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
winstgevend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
rentable
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
redditizio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سودآور
تصویر سودآور
लाभकारी
دیکشنری فارسی به هندی