جدول جو
جدول جو

معنی روحا - جستجوی لغت در جدول جو

روحا
(رَ)
در منتهی الارب روحاء و در معجم البلدان روحا (مقصور) آمده است. دهی است از مضافات رحبۀ شام. (منتهی الارب). از قرای رحبه است و مردم آن روحا (مقصور) تلفظ میکنند و منسوب بدان روحانی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
روحا
یا روها، نامی است که عربان به شهر ادس دادند و ارامنه آن را اوررا مینامیدند و بعقیدۀ عربان قدیمیترین شهر آسیاست و اکنون این شهر را اورفا نامند، رجوع به تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2629 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رویا
تصویر رویا
(دخترانه)
روینده، رؤیا، مجموعه ای از تصاویر افکار و احساسات که در حالت خواب بطور غیرارادی از ذهن می گذرد، آنچه واقعیت ندارد و فقط در عالم خیال می یابد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روجا
تصویر روجا
(دخترانه)
ستاره صبح در گویش مازندرانی، درخشان ترین ستاره شب، آخرین ستاره که تا سپیده صبح میدرخشد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روما
تصویر روما
(دخترانه و پسرانه)
آسمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روشا
تصویر روشا
(دخترانه)
روشن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روژا
تصویر روژا
(دخترانه)
ستاره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رواح
تصویر رواح
شبانگاه، سر شب، اول شب، از وقت زوال تا شب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رویا
تصویر رویا
روینده، آنچه از زمین می روید مانند گیاه، آنچه رشد و نمو می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روسا
تصویر روسا
رئیس ها، سرورها، سردارها، پیشواها، مهتر قوم، جمع واژۀ رئیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رویا
تصویر رویا
آنچه شخص در خواب می بیند، حلم، بوشاسب، بشاسب، بوشپاس، گوشاسب،
آنچه واقعیت ندارد
رؤیای صادق (صادقه): حقایقی که در خواب دیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
جمع واژۀ روحه. (از اقرب الموارد). بوهای خوش، بادهای خنک، آسایشها وخوشیها. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به روحه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شهری است که فراء از آن نام برده است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
موضعی است به بلاد بنی سعد. (منتهی الارب). گویند دورترین بلاد بنی سعد است، و بقول دیگر زمین و وادیی در یمامه است. جریر گفته است:
ترمی بأعینها نجداً و قد قطعت
بین السلوطح و الروحان صوانا
یا حبذا جبل الریان من جبل
و حبذا ساکن الریان من کانا.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بوحا
تصویر بوحا
ماه پروین از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روحات
تصویر روحات
جمع روح، بادهای خوش بادهای خنک، آسایش ها، مهربانی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روسا
تصویر روسا
بزرگان، مهتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواح
تصویر رواح
شبانگاه آمدن یا رفتن به جائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویا
تصویر رویا
آنچه در خواب بینند، تیناب خومر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روحی
تصویر روحی
منسوب به روح وابسته به روح: حالات روحی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواح
تصویر رواح
((رَ))
اول شب، شبانگاه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رویا
تصویر رویا
((رُ))
آن چه انسان در خواب بیند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روحی
تصویر روحی
Ghostly, Sprite
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از روحی
تصویر روحی
fantomatique, esprit
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از روحی
تصویر روحی
spettrale, spirito
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از روحی
تصویر روحی
भूतिया , आत्मा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از روحی
تصویر روحی
spookachtig, geest
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از روحی
تصویر روحی
fantasmal, espíritu
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از روحی
تصویر روحی
призрачный , дух
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از روحی
تصویر روحی
fantasmagórico, espírito
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از روحی
تصویر روحی
鬼怪的 , 精灵的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از روحی
تصویر روحی
upiorny, duch
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از روحی
تصویر روحی
привидний , дух
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از روحی
تصویر روحی
gespenstisch, Geist
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از روحی
تصویر روحی
hantu, roh
دیکشنری فارسی به اندونزیایی