جدول جو
جدول جو

معنی رواهص - جستجوی لغت در جدول جو

رواهص(رَ هَِ)
سنگها برهم نشستۀ استوار. (منتهی الارب). صخره های بهم استوارشدۀ ثابت. واحد آن راهصه است. (از اقرب الموارد) ، سنگها که سپل شتر را کوبد. (منتهی الارب). سنگهایی که چون چهارپایان پای بر آن گذارند بکوبد. (از معجم متن اللغه). الرواهص من الحجاره، سنگهایی که ستوران را بکوبد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رواه
تصویر رواه
طعام زندانیان، غذای زندانیان و اسیران
فرهنگ فارسی عمید
(رَ هَِ)
رگهای اندرون ارش. (مهذب الاسماء). رگهای درون بازو یا رگهای ظاهر پنجه، واحد آن راهش. (آنندراج). رگهای ظاهر کف. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، عصبی است در ظاهر بازو، یا رگها و عصبی است در درون بازو. واحد آن راهش و راهشه است. (از معجم متن اللغه) ، رگهایی است در دستهای چهارپا که هنگام خوردن آنها بهم بریده میشوند. (از اقرب الموارد) ، عصب دستها. (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(رَ هَِ)
جمع واژۀ راهبه. راهبات. (اقرب الموارد). رجوع به راهبه شود
لغت نامه دهخدا
رودی است در تانگانیکا واقع در افریقای مرکزی که به اقیانوس هند میریزد، و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ هَِ)
جمع واژۀ موهص. رجوع به موهص شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
ج راوی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). روات. رجوع به راوی و روات شود، در اصطلاح ادب و لغت به جمعی از مردم گفته می شود که اشعار و امثال و اقوال و اخبار مختلف عرب را جمع و نقل وروایت کنند. و رجوع به روایه و روایت و راوی شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جنبش آب بر روی زمین. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
طعام است مر زندانیان را. (از آنندراج). قوت و طعام زندانیان و اسیران. (ناظم الاطباء) :
قفس تن شده بدل زندان
پاره های جگر رواهش دان.
ابوالمعانی (از شعوری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رواهب
تصویر رواهب
جمع راهبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواه
تصویر رواه
جمع راوی، باز گویندگان، چمانیان (ساقیان)، آب برکشندگان
فرهنگ لغت هوشیار