- روانداز
- لحاف
معنی روانداز - جستجوی لغت در جدول جو
- روانداز
- چیزی که در خواب بر رو اندازند مثل لحاف و پتو و شمد و غیر آنها
- روانداز
- آنچه در موقع خوابیدن بر روی خود می اندازند مانند لحاف
- روانداز
- آنچه که به هنگام خواب به روی خود اندازند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنچه که به هنگام خواب بر روی خود اندازند مقابل زیر انداز
برانداز، بازدید، تخمین
ورانداز کردن: دید زدن، اندازۀ چیزی را به نگاه تعیین کردن، برآورد کردن
ورانداز کردن: دید زدن، اندازۀ چیزی را به نگاه تعیین کردن، برآورد کردن
آنکه هیاهو کند، چو انداز
تخمین، بازدید، از روی خریداری به کسی یا چیزی نگاه کردن
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مرکب از زروان (نام ایزدی) + داد (داده)، نام یکی از پسران مهرنرسی وزیر بهرام گور پادشاه ساسانی که به مقام هیربدان رسید
برآورده، تخمین
جانکاه، کاهنده روان، جانگزا
شاد روان
جایی که در آن چراغ بگذارند چراغدان روشنی دان، تابدان، روزن و سوراخی که از آن روشنایی داخل خانه گردد
ظرف روغن، حقه مرهم
آنکه از روی ناز و نخوت و مستی و یا شور و حال سر خود را به هر جانب حرکت دهد، آنکه سر خود را در راه رسیدن به مقصود فدا کند از جان گذشته بیباک، سرافکنده، پارچه ای که زنان بر سر اندازند مقنعه، تیر بلند و ضخیمی که بر فراز دیوار اطاق یا پیش ایوان اندازند و سر تیرهای دیگر را بر بالای آن گذارند، کناره و فرشی باریک که بر بالای اطاق عمود بر فرشهای دیگر گسترند، بحری از اصول هفده گانه موسیقی در قدیم صوفیانه
مقنعه ای که زنان بر سر اندازند و بمعنی قطع کننده و جدا کننده سر هم میباشد
برانداختن، سنجش، برآورد، تخمین
برانداز کردن: ورانداز، دید زدن، تخمین کردن، سنجیدن
برانداز کردن: ورانداز، دید زدن، تخمین کردن، سنجیدن
کناره یا قالیچه ای که بالای اتاق بر سر فرش های دیگر پهن کنند،
پارچه ای که زنان روی سر خود می اندازند،
چوب بلند و ستبر که روی دیوار اتاق یا پیش ایوان بخوابانند و سر چوب های سقف را روی آن بگذارند،
کنایه از بی باک، بی پروا، دلیر، کنایه از از سرگذشته، از جان گذشته، کنایه از آنکه در راه معشوق سر بدهد،برای مثال سرانداز در عاشقی صادق است / که بدزهره بر خویشتن عاشق است (سعدی۱ - ۱۱۳)
پارچه ای که زنان روی سر خود می اندازند،
چوب بلند و ستبر که روی دیوار اتاق یا پیش ایوان بخوابانند و سر چوب های سقف را روی آن بگذارند،
کنایه از بی باک، بی پروا، دلیر، کنایه از از سرگذشته، از جان گذشته، کنایه از آنکه در راه معشوق سر بدهد،
بدیهه، شعر و سخنی که زود و بی تامل گفته شود
جایی که در آن چراغ بگذارند، روشنی دان، چراغ دان، تاب دان، روزنی که نور از آن داخل می شود
آنچه زیر پا بیندازند، فرشی که در درگاه اتاق بیندازند، پادری، پیشکش و هدیه ای که پیش پای کسی بگذارند، کنایه از کسی که برای دیگران بساط قمار فراهم کند یا واسطۀ عمل منافی عفت بشود
گلوله انداز، توپچی
آنکه لو اندازد هیاهو کننده
فرشی که در ورودی در اتاق بیندازند، آن چه که زیر پا بیندازند، دلال محبت، آن چه که در پای عروس و داماد ریزند
شعر یا سخنی که به بدیهه و بی تأمل گفته شود
چراغدان
ظرف روغن، جای روغن
خمپاره انداز، توپچی
مباح و جایز دارنده چیزی، انتخاب کننده
به راه رفتن وا داشتن، به راه انداختن، فرستادن
جاری کردن، جریان دادن، رایج کردن
جاری کردن، جریان دادن، رایج کردن
اندازه (جامه و غیره)، نقشه مسوده