جدول جو
جدول جو

معنی رواجس - جستجوی لغت در جدول جو

رواجس
(رَ جِ)
جمع واژۀ راجس. (از معجم متن اللغه). رجوع به راجس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رواس
تصویر رواس
کله فروش، کله پز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رواس
تصویر رواس
ریواس، گیاهی علفی و پایا با ساقه های نازک سفید و ترش مزه که مصرف خوراکی دارد، چکری، زرنیله، ریواج، ریباس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هواجس
تصویر هواجس
هاجس ها، چیزهایی که در دل گذرد، هواهای نفسانی، جمع واژۀ هاجس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رواج
تصویر رواج
روا شدن، روایی یافتن، روان بودن، در جریان داد و ستد بودن پول و کالا، روا، روان
فرهنگ فارسی عمید
(رَ مِ)
بادها که راه و پی را ناپدید کند. (منتهی الارب) (آنندراج). بادهایی که آثار را بپوشاند. (از اقرب الموارد). رامسات. (منتهی الارب). جمع واژۀ رامسه، و آن بادهایی را گویند که آثار را بپوشاند و یا خاک شهری را به شهری دیگر که بین آنها چند روز راه فاصله باشد ببرد. (از معجم متن اللغه) ، مرغ که به شب پرد یا هر جانور که بوقت شب بیرون آید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ رامس، مرغ و هرجانوری که به شب بیرون آید. (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(رَ جِ)
جمع واژۀ راجع. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به راجع شود
لغت نامه دهخدا
(رَ جِ)
پیوندهای بیخ انگشتان یا شکمهای مفاصل انگشتان یا استخوانهای انگشتان است یا پیوندهای استخوان آن یا پشت استخوانهای انگشتان یا مابین پیوندهای انگشتان و استخوانهای آن یا پیوندهای نزدیک سرانگشتان. واحد آن راجبه و رجبه است. (از منتهی الارب) (از معجم متن اللغه). مفاصل اصول انگشتان و گویند: ’یدک علی محو خطوطالرواجب اقدر منها علی محو خطوطالمواجب’. (از اقرب الموارد).
- رواجب الحمار، رگهای مخارج آواز خر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(رَ ءِ)
اعلای رودبارها و واحد آن رئیسه است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). الروائس من الاودیه، اعالیها. (معجم متن اللغه). جاهای بلند از وادیها، ابری که پیش پیش رود و واحد آن رئیسه است. (از اقرب الموارد). الروائس من السحب، المتقدمه. (معجم متن اللغه) ، جمع واژۀ رائسه، بمعنی سگی که از سر شکار گیرد. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(هََ جِ)
ج هاجس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وساوس. وسوسه ها. (یادداشت بخط مؤلف). خطرات شیطانی که در دل گذرند و این جمع واژۀ هاجسه است به معنی چیزی که در دل گذرد. (غیاث) : وساوس و هواجس بر دماغ و دلش مستولی شد. (سندبادنامه). هواجس آن وحشت و وساوس آن محنت مسامر نجوم و مساور رجوم بودم. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رواج
تصویر رواج
روا شدن، در جریان داد وستد بودن پول و کالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روامس
تصویر روامس
شب پرگان، شب گردان: جانور، باد پوشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واجس
تصویر واجس
دلگذشت یاد آی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواس
تصویر رواس
کله پز
فرهنگ لغت هوشیار
جمع هاجس آنچه درخاطرگذرد آرزوهای نفسانی: درعنفوان جوانی و ریعان کامرانی که محال و ساوس شیطانی فسیح تر باشد و میدان هواجس جسمانی بسیط تر ازمناکر ومناهی است بداشته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رواجب
تصویر رواجب
جمع راجبه، پیوند های انگشتان، استخوانهای انگشتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راجس
تصویر راجس
ابر غرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هواجس
تصویر هواجس
((~. جِ))
جمع هاجس، آرزوهای نفسانی که در دل بگذرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رواج
تصویر رواج
((رَ))
جریان داشتن، روان بودن، رونق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رواج
تصویر رواج
رواگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رواج
تصویر رواج
Popularization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رواج
تصویر رواج
popularisation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رواج
تصویر رواج
popularización
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رواج
تصویر رواج
פּוֹפּוּלָרִיזָצִיָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از رواج
تصویر رواج
penyebarluasan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رواج
تصویر رواج
प्रसार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رواج
تصویر رواج
popularisatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رواج
تصویر رواج
popularyzacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رواج
تصویر رواج
popolarizzazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رواج
تصویر رواج
popularização
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رواج
تصویر رواج
普及
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رواج
تصویر رواج
популяризація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رواج
تصویر رواج
Popularisierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رواج
تصویر رواج
популяризация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رواج
تصویر رواج
普及
دیکشنری فارسی به ژاپنی