بادها که راه و پی را ناپدید کند. (منتهی الارب) (آنندراج). بادهایی که آثار را بپوشاند. (از اقرب الموارد). رامسات. (منتهی الارب). جمع واژۀ رامسه، و آن بادهایی را گویند که آثار را بپوشاند و یا خاک شهری را به شهری دیگر که بین آنها چند روز راه فاصله باشد ببرد. (از معجم متن اللغه) ، مرغ که به شب پرد یا هر جانور که بوقت شب بیرون آید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ رامس، مرغ و هرجانوری که به شب بیرون آید. (از معجم متن اللغه)
بادها که راه و پی را ناپدید کند. (منتهی الارب) (آنندراج). بادهایی که آثار را بپوشاند. (از اقرب الموارد). رامِسات. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ رامِسه، و آن بادهایی را گویند که آثار را بپوشاند و یا خاک شهری را به شهری دیگر که بین آنها چند روز راه فاصله باشد ببرد. (از معجم متن اللغه) ، مرغ که به شب پرد یا هر جانور که بوقت شب بیرون آید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ رامِس، مرغ و هرجانوری که به شب بیرون آید. (از معجم متن اللغه)
پیوندهای بیخ انگشتان یا شکمهای مفاصل انگشتان یا استخوانهای انگشتان است یا پیوندهای استخوان آن یا پشت استخوانهای انگشتان یا مابین پیوندهای انگشتان و استخوانهای آن یا پیوندهای نزدیک سرانگشتان. واحد آن راجبه و رجبه است. (از منتهی الارب) (از معجم متن اللغه). مفاصل اصول انگشتان و گویند: ’یدک علی محو خطوطالرواجب اقدر منها علی محو خطوطالمواجب’. (از اقرب الموارد). - رواجب الحمار، رگهای مخارج آواز خر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
پیوندهای بیخ انگشتان یا شکمهای مفاصل انگشتان یا استخوانهای انگشتان است یا پیوندهای استخوان آن یا پشت استخوانهای انگشتان یا مابین پیوندهای انگشتان و استخوانهای آن یا پیوندهای نزدیک سرانگشتان. واحد آن راجبه و رُجْبه است. (از منتهی الارب) (از معجم متن اللغه). مفاصل اصول انگشتان و گویند: ’یدک علی محو خطوطالرواجب اقدر منها علی محو خطوطالمواجب’. (از اقرب الموارد). - رواجب الحمار، رگهای مخارج آواز خر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
اعلای رودبارها و واحد آن رئیسه است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). الروائس من الاودیه، اعالیها. (معجم متن اللغه). جاهای بلند از وادیها، ابری که پیش پیش رود و واحد آن رئیسه است. (از اقرب الموارد). الروائس من السحب، المتقدمه. (معجم متن اللغه) ، جمع واژۀ رائسه، بمعنی سگی که از سر شکار گیرد. (متن اللغه)
اعلای رودبارها و واحد آن رَئیسه است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). الروائس من الاودیه، اعالیها. (معجم متن اللغه). جاهای بلند از وادیها، ابری که پیش پیش رود و واحد آن رَئیسه است. (از اقرب الموارد). الروائس من السحب، المتقدمه. (معجم متن اللغه) ، جَمعِ واژۀ رائسه، بمعنی سگی که از سر شکار گیرد. (متن اللغه)
ج هاجس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وساوس. وسوسه ها. (یادداشت بخط مؤلف). خطرات شیطانی که در دل گذرند و این جمع واژۀ هاجسه است به معنی چیزی که در دل گذرد. (غیاث) : وساوس و هواجس بر دماغ و دلش مستولی شد. (سندبادنامه). هواجس آن وحشت و وساوس آن محنت مسامر نجوم و مساور رجوم بودم. (ترجمه تاریخ یمینی)
ج ِهاجس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وساوس. وسوسه ها. (یادداشت بخط مؤلف). خطرات شیطانی که در دل گذرند و این جَمعِ واژۀ هاجسه است به معنی چیزی که در دل گذرد. (غیاث) : وساوس و هواجس بر دماغ و دلش مستولی شد. (سندبادنامه). هواجس آن وحشت و وساوس آن محنت مسامر نجوم و مساور رجوم بودم. (ترجمه تاریخ یمینی)
جمع هاجس آنچه درخاطرگذرد آرزوهای نفسانی: درعنفوان جوانی و ریعان کامرانی که محال و ساوس شیطانی فسیح تر باشد و میدان هواجس جسمانی بسیط تر ازمناکر ومناهی است بداشته است
جمع هاجس آنچه درخاطرگذرد آرزوهای نفسانی: درعنفوان جوانی و ریعان کامرانی که محال و ساوس شیطانی فسیح تر باشد و میدان هواجس جسمانی بسیط تر ازمناکر ومناهی است بداشته است