پیرو، پیروی کننده، در علوم ادبی در دستور زبان فارسی، کلمات مهمل و بی معنی که دنبال بعضی از کلمات گفته و نوشته می شود مانند «پخت» در رخت وپخت و «پاخت» در ساخت و پاخت
پیرو، پیروی کننده، در علوم ادبی در دستور زبان فارسی، کلمات مهمل و بی معنی که دنبال بعضی از کلمات گفته و نوشته می شود مانند «پَخت» در رخت وپَخت و «پاخت» در ساخت و پاخت
جمع واژۀ رابیه. (منتهی الارب) (دهار) (آنندراج) (معجم متن اللغه). رجوع به رابیه شود. - روابی بنی تمیم، از نواحی رقّه است. (معجم البلدان). رجوع به رقه شود
جَمعِ واژۀ رابیه. (منتهی الارب) (دهار) (آنندراج) (معجم متن اللغه). رجوع به رابیه شود. - روابی بنی تمیم، از نواحی رَقّه است. (معجم البلدان). رجوع به رقه شود
جمع واژۀ راضعه. تثنیۀ آن راضعتان است که به معنی دو دندان شیر کودک است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). رجوع به راضعه و راضعتان و معجم متن اللغه شود
جَمعِ واژۀ راضعه. تثنیۀ آن راضعتان است که به معنی دو دندان شیر کودک است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). رجوع به راضعه و راضعتان و معجم متن اللغه شود
قیاساً جمع واژۀ رادعه و رادع. موانع: اما جایی که بأس حسام... روی نمود به خوادع کلام و روادع ملام... التفاتی نرود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 260) ، رادع و رادعه و جمع واژۀ آن روادع بمعنی پیراهن آغشته به زعفران و یا به دیگر بوی خوش نیز آمده است. (از معجم متن اللغه)
قیاساً جَمعِ واژۀ رادِعه و رادِع. موانع: اما جایی که بأس حسام... روی نمود به خوادع کلام و روادع ملام... التفاتی نرود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 260) ، رادع و رادعه و جَمعِ واژۀ آن روادع بمعنی پیراهن آغشته به زعفران و یا به دیگر بوی خوش نیز آمده است. (از معجم متن اللغه)
صورتی فارسی است از روائع، جمع واژۀ رائعه، بمعنی آنکه یا آنچه حسن یا شجاعت او مردم را به شگفت آورد: این کلمات از روایع حکمت اوست. (ترجمه تاریخ یمینی). جایی که بأس حسام... روی نمود به خوادع کلام و روادع ملام و روایع صحایف و اقلام التفاتی نرود. (ترجمه تاریخ یمینی). روایع اقبال طلایع عزایم او را استقبال می نمود. (جهانگشای جوینی). پروردگاری که به اختلاف لغات و صفات شکر روایع بدایع صنایع او مقصود است. (جهانگشای جوینی)
صورتی فارسی است از روائع، جَمعِ واژۀ رائعه، بمعنی آنکه یا آنچه حسن یا شجاعت او مردم را به شگفت آورد: این کلمات از روایع حکمت اوست. (ترجمه تاریخ یمینی). جایی که بأس حسام... روی نمود به خوادع کلام و روادع ملام و روایع صحایف و اقلام التفاتی نرود. (ترجمه تاریخ یمینی). روایع اقبال طلایع عزایم او را استقبال می نمود. (جهانگشای جوینی). پروردگاری که به اختلاف لغات و صفات شکر روایع بدایع صنایع او مقصود است. (جهانگشای جوینی)
چهارم. چهارم کننده. (منتهی الارب) ، ربیع رابع، بهار بسیار فراخ با ارزانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : سیقولون ثلثه رابعهم کلبهم. (قرآن 22/18). رابعه با رابع آن هفت مرد گیسوی خود را بنگر تا چه کرد. نظامی. ، شتر نوبت آب رسیدۀ در روز چهارم. (ناظم الاطباء). ج، روابع. حمای ربع. (ناظم الاطباء)
چهارم. چهارم کننده. (منتهی الارب) ، ربیع رابع، بهار بسیار فراخ با ارزانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : سیقولون ثلثه رابعهم کلبهم. (قرآن 22/18). رابعه با رابع آن هفت مرد گیسوی خود را بنگر تا چه کرد. نظامی. ، شتر نوبت آب رسیدۀ در روز چهارم. (ناظم الاطباء). ج، روابع. حمای ربع. (ناظم الاطباء)
جمع واژۀ تابع. (از اقرب الموارد) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جمع تابع وتبع، مفرد هم آمده است. (آنندراج). جمع واژۀ تابعه. (ناظم الاطباء) ، ملحقات و لواحق و متع-لقات وهر چیز که پیروی کند چیز دیگری را و نیز لفظی که پیروی لفظ دیگر نماید مانند ’حسن بسن’. (ناظم الاطباء) ، اسمهایی که اعراب آنها بر سبیل تبعیت غیر باشد چون صفه، بدل، عطف بیان، عطف بحروف. - توابع خطابت، آنچه توابع خطابت بود که آنرا تحسینات و تزیینات خوانند. رجوع به اساس الاقتباس صص 574-585 شود
جَمعِ واژۀ تابع. (از اقرب الموارد) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جمع تابع وتبع، مفرد هم آمده است. (آنندراج). جَمعِ واژۀ تابعه. (ناظم الاطباء) ، ملحقات و لواحق و متع-لقات وهر چیز که پیروی کند چیز دیگری را و نیز لفظی که پیروی لفظ دیگر نماید مانند ’حَسَن بَسَن’. (ناظم الاطباء) ، اسمهایی که اِعراب آنها بر سبیل تبعیت غیر باشد چون صفه، بدل، عطف بیان، عطف بحروف. - توابع خطابت، آنچه توابع خطابت بود که آنرا تحسینات و تزیینات خوانند. رجوع به اساس الاقتباس صص 574-585 شود