- رواء
- آب خوشگوار، ریسمان بار چشم نواز، دیدار، آبرو حسن منظر زیبا رویی جمال، دیدار نیکو، چهره صورت، آبرو
معنی رواء - جستجوی لغت در جدول جو
- رواء
- حسن منظر، صورت زیبا، زیبایی، جلوه، جمال
- رواء
- ریسمانی که با آن بار را بر پشت ستور می بستند
- رواء ((رِ))
- ریسمانی که بدان بار بر پشت ستور بندند
- رواء ((رُ))
- زیبارویی، جمال، دیدار نیکو، چهره، صورت، آبرو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سیراب کردن، روان کردن سیراب کردن ترویه، روان کردن، به روایت شعر داشتن بر روایت شعر داشتن
خوی (عاده)، ماده شتر دراز کوهان، کون
جاری، روح
رواج، روا
رواگ
برابر همتا
گریستن بر مرده، گریه کردن، بر مرده، مرده ستای نیکیادی، مویش موییدن گریستن بر مرده، فراگرفتن به یاد سپردن گریه کردن، بر مرده و ذکر نیکیهای او، شعر گقتن در باب مرده و اظهار تاسف مویه گری
بالاپوش دو تهی، تاژ چادر (خیمه)، شمشیر، کمان، خرد، بیخردی از واژگان دو پهلو، آراینده، زشت کننده، رام، بخشنده، شادابی تازگی جوانی، شید جامه ای که روی جامه دیگر پوشند جبه بالاپوش جمع اردیه. یا ردای نیل آسمان، شب
وسعت عیش، فراوانی رزق، زندگانی راحت، فراخی زندگی فراخزیست، نرمی نرم شدن، باد نرم بزانه (نسیم) فراخی روزی فراوانی نعمت آسانی زندگانی. باد نرم
سازواری، آشتی دادن، بر چسبانگی، درزدوزی درزگیری از ریشه یونانی درزگیر درز دوز رفوگر رفو کننده. پیوستگی اتفاق سازواری سازگاری
آوای بوف آوای کوچ (بوم)
جمع راوی، باز گویندگان، چمانیان (ساقیان)، آب برکشندگان
رونده، آنچه یا آنکه راه رود
آب دهان
آب دهان، آب دهان ستور روش سیرت، نظم ترتیب. آب دهان (ستور و غیره)
افزونی گوالش
جمع رئیس سران بزرگان مهتران: روسای ادارات، جمع رئیس، سالاران کزبودان فرنشینان
افسونگر، کوهنورد
سقف مقدم خانه، پیشخانه، ایوان، سایبان
پویه، ترفند
جمع رائض، رام کنندگان اسپ، سوار کاران
کله پز
زمین پست و بلند و پر آب و علف، سبزه زار چراگاه مرتع
شبانگاه آمدن یا رفتن به جائی
روا شدن، در جریان داد وستد بودن پول و کالا
جمع راوی
به نیکوکاری تظاهر کردن خود را پاکدامن جلوه دادن، دورویی نفاق، (تصوف) ترک اخلاص است در عمل باآنکه غیر خدا را لحاظ کند (کشاف 606: 1)
ریا (در فارسی) ریواس دورویی دو رنگی، نیکنمایی، دو سخنی