مسافر و سیاح، اسب کوچک خوشراه. (ناظم الاطباء). مخفف رهوار است که اسب خوشراه باشد. (آنندراج) (برهان) : جهان گردد از خون مردان چو دریا تو چون نوح و کشتی تو چون خنگ رهور. عمعق بخارایی. رجوع به راهوار و رهوار شود
مسافر و سیاح، اسب کوچک خوشراه. (ناظم الاطباء). مخفف رهوار است که اسب خوشراه باشد. (آنندراج) (برهان) : جهان گردد از خون مردان چو دریا تو چون نوح و کشتی تو چون خنگ رهور. عمعق بخارایی. رجوع به راهوار و رهوار شود
آنکه به راهی می رود، رونده، راه رونده، در تصوف کنایه از سالک، زاهد، مرید، مسافر رهرو ازل: در تصوف کنایه از سالک، طالب حق رهرو آخرت: کنایه از کسی که از دنیا اعراض کرده و روی به آخرت دارد رهرو سحر: کنایه از زاهد شب زنده دار
آنکه به راهی می رود، رونده، راه رونده، در تصوف کنایه از سالک، زاهد، مرید، مسافر رهرو ازل: در تصوف کنایه از سالک، طالب حق رهرو آخرت: کنایه از کسی که از دنیا اعراض کرده و روی به آخرت دارد رهرو سحر: کنایه از زاهد شب زنده دار
بسیار از آب و شیر. (منتهی الارب). هرهر. (اقرب الموارد) ، آنچه برافتد از دانۀ انگور، گوسپند کلانسال، آب بسیار که آواز هرهر آید از وی، نوعی از کشتی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هرهر و هرهره شود
بسیار از آب و شیر. (منتهی الارب). هُرهُر. (اقرب الموارد) ، آنچه برافتد از دانۀ انگور، گوسپند کلانسال، آب بسیار که آواز هرهر آید از وی، نوعی از کشتی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هرهر و هرهره شود
دهی از بخش حومه شهرستان قوچان. دارای 418 تن سکنه. محصول عمده آنجا غلات و میوه و صنایع دستی زنان کرباس بافی و جوال بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از بخش حومه شهرستان قوچان. دارای 418 تن سکنه. محصول عمده آنجا غلات و میوه و صنایع دستی زنان کرباس بافی و جوال بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
تیوای بی باکی نترسی بی پروایی، فرو ریختن ساختمان، مردانگی، شکستن سرما منهدم شدن فرو ریختن بنا، بی باکی کردن بی پروایی کردن، بی باکی بی پروایی گستاخی، جمع تهورات
تیوای بی باکی نترسی بی پروایی، فرو ریختن ساختمان، مردانگی، شکستن سرما منهدم شدن فرو ریختن بنا، بی باکی کردن بی پروایی کردن، بی باکی بی پروایی گستاخی، جمع تهورات
جمع دهر، زمانه ها روزگار زمانه، عهد عصر زمان دوره، (تصوف) اسما الحسنی، زمان نامتناهی است از لا و ابدا، مقدار هستی و مدت و امتداد پایندگی ذوات بی ملاحظه امور متغیره حادثه چنانکه در زمان ملحوظ است جمع دهور. یا دهر اسفل وعا و طباع کلیه را از حیث انتساب آنها بمبادی عالیه دهر اسفل گویند (دررالفوائد 148)، یا دهر ایسر وعا مثل معلقه (ایضا) یا دهر ایمن. وعا عقول طولیه مترتبه و عرضیه متکائفه (ایضا)، یا دهر کاسه گردان روزگار جهان پایین عالم سفلی
جمع دهر، زمانه ها روزگار زمانه، عهد عصر زمان دوره، (تصوف) اسما الحسنی، زمان نامتناهی است از لا و ابدا، مقدار هستی و مدت و امتداد پایندگی ذوات بی ملاحظه امور متغیره حادثه چنانکه در زمان ملحوظ است جمع دهور. یا دهر اسفل وعا و طباع کلیه را از حیث انتساب آنها بمبادی عالیه دهر اسفل گویند (دررالفوائد 148)، یا دهر ایسر وعا مثل معلقه (ایضا) یا دهر ایمن. وعا عقول طولیه مترتبه و عرضیه متکائفه (ایضا)، یا دهر کاسه گردان روزگار جهان پایین عالم سفلی