کنایه از شرم حضور، (آنندراج)، رودربایستی، از ’رو داری’ آن خواهند که امروز از ’رودربایستی’ اراده کنند، (از امثال و حکم دهخدا) : نباشد سخت باطن چشم روداری ز احبابش بود آیینۀ فولاد کی حاجت به سیمابش، تأثیر (از آنندراج)، - امثال: هرکه روداری کند خانه داری نکند، یعنی هر که در ادارۀ امور و دقت در خرج و دخل خانه شرم و حیا را ملاحظه کند قادر به حسن ادارۀ امور و برقراری نظم و نسق صحیح و ترتیب خانه مرفه و پراسباب و اثاث نخواهد بود، رجوع به امثال و حکم شود، ، پروریی، بیحیایی، گستاخی، وقاحت، مرتبه و درجه و جاه و جلال و شأن، (ناظم الاطباء)
کنایه از شرم حضور، (آنندراج)، رودربایستی، از ’رو داری’ آن خواهند که امروز از ’رودربایستی’ اراده کنند، (از امثال و حکم دهخدا) : نباشد سخت باطن چشم روداری ز احبابش بود آیینۀ فولاد کی حاجت به سیمابش، تأثیر (از آنندراج)، - امثال: هرکه روداری کند خانه داری نکند، یعنی هر که در ادارۀ امور و دقت در خرج و دخل خانه شرم و حیا را ملاحظه کند قادر به حسن ادارۀ امور و برقراری نظم و نسق صحیح و ترتیب خانه مرفه و پراسباب و اثاث نخواهد بود، رجوع به امثال و حکم شود، ، پروریی، بیحیایی، گستاخی، وقاحت، مرتبه و درجه و جاه و جلال و شأن، (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان سیاخ بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 76هزارگزی جنوب شیراز. سکنۀ آن 178 تن. آب آن از رود خانه قره آغاج تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان سیاخ بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 76هزارگزی جنوب شیراز. سکنۀ آن 178 تن. آب آن از رود خانه قره آغاج تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
صفت و شغل دهدار. فن نگاهداری زرع و کشت و مالداری در ده. (یادداشت مؤلف) ، شغل دهدار. عمل ادارۀ دهستان. و رجوع به دهدار شود، اداره ای که دهدار در رأس آن قرار دارد و به ادارۀ امور دهستان می پردازد
صفت و شغل دهدار. فن نگاهداری زرع و کشت و مالداری در ده. (یادداشت مؤلف) ، شغل دهدار. عمل ادارۀ دهستان. و رجوع به دهدار شود، اداره ای که دهدار در رأس آن قرار دارد و به ادارۀ امور دهستان می پردازد
راهواری. صفت و عمل رهوار. نرم روی و خوشگامی مرکب. مقابل لنگی. (یادداشت مؤلف). - به رهواری لنگی پوشیدن، کنایه از به چابکی و زرنگی عیبی را نهان داشتن. عیب خویش به مهارت و جلدی پنهان کردن: به خنده می نهفت از دلش تنگی به رهواری همی پوشید لنگی. (ویس و رامین). رجوع به ترکیب ’لنگی را به رهواری پوشیدن’ در ذیل لنگی و نیز رجوع به امثال و حکم دهخدا شود
راهواری. صفت و عمل رهوار. نرم روی و خوشگامی مرکب. مقابل لنگی. (یادداشت مؤلف). - به رهواری لنگی پوشیدن، کنایه از به چابکی و زرنگی عیبی را نهان داشتن. عیب خویش به مهارت و جلدی پنهان کردن: به خنده می نهفت از دلش تنگی به رهواری همی پوشید لنگی. (ویس و رامین). رجوع به ترکیب ’لنگی را به رهواری پوشیدن’ در ذیل لنگی و نیز رجوع به امثال و حکم دهخدا شود
وزارت یا اداره ای که عهده دار رسیدگی به اموربهداشت و صحت مردم است. صحیه. (فرهنگ فارسی معین). اداره ای که برای مواظبت بهداشت مردم تأسیس شده است. این کلمه بجای صحیه اختیار شده است. (فرهنگستان)
وزارت یا اداره ای که عهده دار رسیدگی به اموربهداشت و صحت مردم است. صحیه. (فرهنگ فارسی معین). اداره ای که برای مواظبت بهداشت مردم تأسیس شده است. این کلمه بجای صحیه اختیار شده است. (فرهنگستان)
عمل راهدار، محافظت و نگاهبانی و پاسبانی راه، (ناظم الاطباء)، شغل راهدار، (یادداشت مؤلف)، کار گمرکچی، (یادداشت مؤلف)، (مالیات ...) مالیات راه، (فرهنگ نظام)، باج، (یادداشت مؤلف)، محصولی که راه داران از تجار و کاروانها در راه گیرند، (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از بهار عجم)، حق العبور، حق که برای عبور از راه گذارند، (یادداشت مؤلف)، - وجوه راهداری، باج و مالیات راه، عوارض راه، (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 42)، ، گمرک، (یادداشت مؤلف)، راهدارخانه، باجگیران
عمل راهدار، محافظت و نگاهبانی و پاسبانی راه، (ناظم الاطباء)، شغل راهدار، (یادداشت مؤلف)، کار گمرکچی، (یادداشت مؤلف)، (مالیات ...) مالیات راه، (فرهنگ نظام)، باج، (یادداشت مؤلف)، محصولی که راه داران از تجار و کاروانها در راه گیرند، (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از بهار عجم)، حق العبور، حق که برای عبور از راه گذارند، (یادداشت مؤلف)، - وجوه راهداری، باج و مالیات راه، عوارض راه، (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 42)، ، گمرک، (یادداشت مؤلف)، راهدارخانه، باجگیران
از بخش میناب شهرستان بندرعباس. دارای 230 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول عمده آنجا خرما و مزارع آلی زنده، گزچشمه، گلشور و سربند جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
از بخش میناب شهرستان بندرعباس. دارای 230 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول عمده آنجا خرما و مزارع آلی زنده، گزچشمه، گلشور و سربند جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)