جدول جو
جدول جو

معنی رهدار - جستجوی لغت در جدول جو

رهدار
گمر کچی، راهبان
تصویری از رهدار
تصویر رهدار
فرهنگ لغت هوشیار
رهدار
راهدار، پاسبان و نگهبان راه، محافظ راه، آنکه باج راه می گیرد
تصویری از رهدار
تصویر رهدار
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رهوار
تصویر رهوار
مرکب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رزدار
تصویر رزدار
آلدر گیلانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بهدار
تصویر بهدار
نیکو دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهدار
تصویر دهدار
سرکرده یا سرپرست مردم ده
فرهنگ لغت هوشیار
دستگاهی است که به کمک امواج تشعشعی وضع و فاصله اشیا را معین میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهدار
تصویر راهدار
پاسبان و نگهبان راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهوار
تصویر رهوار
خوش راه و نجیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهدار
تصویر اهدار
پایمال کردن، هدر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهدار
تصویر تهدار
جوشش جوشیدن می
فرهنگ لغت هوشیار
نگهدارنده شهر نگهبان بلد: گردن هر مرکبی چون گردن قمری بطوق از کمد شهریار شهر گیر شهردار 0 (فرخی)، رئیس شهرداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهوار
تصویر رهوار
راهوار، ویژگی اسب یا استر خوش راه و تندرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رادار
تصویر رادار
دستگاهی که با استفاده از امواج تشعشعی محل، ارتفاع و فاصلۀ جسمی را در زمین یا آسمان تعیین می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهدار
تصویر دهدار
دارندۀ ده، صاحب ده، کدخدا، سرکرده یا سرپرست مردم ده، کسی که کارهای یک دهستان را اداره کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راهدار
تصویر راهدار
پاسبان و نگهبان راه، محافظ راه، کسی که باج راه می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهدار
تصویر بهدار
مامور ادارۀ بهداری که وظیفه اش رسیدگی به امور بهداشتی مردم، به ویژه روستاییان است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهدار
تصویر اهدار
هدر ساختن، پامال کردن، مباح کردن خون کسی
فرهنگ فارسی معین
((بِ))
مأمور بهداری که عهده دار رسیدگی به بهداشت مردم مخصوصاً اهالی روستا و قصبات است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهدار
تصویر دهدار
((دِ))
کدخدا
فرهنگ فارسی معین
سیستمی که در آن از باریکه های امواج الکترومغناطیسی با بسامدهای رادیویی بازتابیده از سطح اشیا برای آشکارسازی آن ها استفاده شود (واژه فرهنگستان)، مجازاً به معنی جاسوس، خبرچین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راهدار
تصویر راهدار
نگهبان راه، راهزن، راه راه، مخطط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رهوار
تصویر رهوار
((رَ))
تندرو، راهوار
فرهنگ فارسی معین