جدول جو
جدول جو

معنی رنگین - جستجوی لغت در جدول جو

رنگین
رنگی، رنگ دار، دارای رنگ، رنگ شده، رنگارنگ، برای مثال شیشه های رنگ رنگ آن نور را / می نماید اینچنین رنگین به ما (مولوی۱ - ۷۶۶)، کنایه از پر از غذاهای گوناگون، کنایه از فریبنده، برای مثال از این رنگین سخن، خاقانیا، بس / که باده رنگ جویی در نگیرد (خاقانی - ۵۹۸)
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
فرهنگ فارسی عمید
رنگین
(رَ)
مرکّب از: رنگ + ین، پسوند نسبت، دارای رنگ. ملون. دارای صبغ. (ناظم الاطباء)، مصبّغ. بارنگ. رنگی:
نابسوده دودست رنگین کرد
ناچشیده به تارک اندر تاخت.
رودکی.
پوپک دیدم بحوالی سرخس
بانگک بربرده به ابر اندرا
چادرکی دیدم رنگین بر او
رنگ بسی گونه بر آن چادرا.
رودکی.
نگون بخت شد همچو بختش نگون
ابا سیب رنگین به آب اندرون.
ابوشکور بلخی.
و از واسط گلیم و شلواربند و پشمهای رنگین خیزد. (حدود العالم)،
به رنگ اندر افتاد غلطان سرش
ز خون لعل شد دست و رنگین برش.
فردوسی.
همه پشت پیلان به رنگین درفش
بیاراسته سرخ و زرد و بنفش.
فردوسی.
خرگهی باید گرم و آتشی باید تیز
باده ای باید تلخ و خوش و رنگین و روان.
فرخی.
بنفشه زلفا گرد بنفشه زار مگرد
مگرد لاله رخا گرد لالۀ رنگین.
فرخی.
و طغرل شرابی رنگین بدست بایستاد. (تاریخ بیهقی)، خاصه چنین گل که از این رنگین تر و خوش بوی تر نتواند. (تاریخ بیهقی)،
رنگین که کرد و شیرین در خرما
خاک درشت ناخوش غبرا را.
ناصرخسرو.
تذرو مرغی سخت رنگین است. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)،
بس که در خرقۀ آلوده زدم لاف صلاح
شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم.
حافظ.
، خرم و شاداب. پررونق و باصفا. پرلمعان و درخشنده. زیبا و وجیه:
چو رنگین رخ شاه زرفام گشت
از آن درد و غم بهر بهرام گشت.
فردوسی.
چو پژمرده شد روی رنگین تو
نگرید کسی گرد بالین تو.
فردوسی.
تا چون رخ رنگین بتان و غم هجران
تابنده و سوزنده و رخشنده بود نار.
فرخی.
با رخ رنگین چون لاله و گل
با لب شیرین چون شهد و شکر.
فرخی.
آن زنگی زلفین بدان رنگین رخسار
چون سار سیاه است و گل اندر دهن سار.
مجلدی.
- رنگین رخ، زیباروی. شاداب چهره. پر رنگ و بوی رخسار. رجوع به رنگ و بوی شود:
ای آمده از خلخ شیرین لب و خوش پاسخ
مشکین خط و رنگین رخ، سنگین دل و سیمین بر.
معزی (از آنندراج)،
- رنگین عذاران چمن، کنایه از گلهای زیبا و شاداب و رنگارنگ چمن:
رزق ما چون شبنم رنگین عذاران چمن
با کمال قرب دندان بر جگر افشردن است.
صائب (از آنندراج)،
، فصیح. خوش عبارت. ظریف. (ناظم الاطباء) :
استاد شهید زنده بایستی
وآن شاعر تیره چشم روشن بین
تا میر مرا مدیح گفتندی
بالفاظ خوش و معانی رنگین.
دقیقی.
فقیهی پدر را گفت هیچ ازاین سخنان رنگین دلاویز متکلمان در من اثر نمی کند. (گلستان سعدی)،
- رنگین کلام، آنکه سخنان فصیح و خوش عبارت تواند گفت. (از آنندراج) :
صائب از رنگین کلامان ترک دعوی خوش نماست
راستی در تیر چون خم در کمان زیبنده است.
صائب (از آنندراج)،
، مجازاً بمعنی خوب و خوش آینده چون رنگین رفتن و رفتار رنگین و تبسم رنگین و جلوۀ رنگین و خندۀ رنگین. (آنندراج) :
چون گهر شبنم بدرج غنچه پنهان شد ز شرم
گفتگوی تازه ای زآن خندۀ رنگین گذشت.
امیر (از آنندراج)،
- رنگین سخن، آنکه سخنان خوش آیند و شیرین بگوید. شیرین گفتار. خوش بیان. خوش لهجه:
دهن تنگ تو هر جا که به گفتار آید
لب رنگین سخنان غنچۀ تصویر شود.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
رنگین
گوناگون، رنگ گرده
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
فرهنگ لغت هوشیار
رنگین
((رَ))
ملون، گوناگون
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
فرهنگ فارسی معین
رنگین
الوان، پرنقش ونگار، رنگارنگ، متلون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رنگین
ملوّنٌ
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
دیکشنری فارسی به عربی
رنگین
Colorful
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
دیکشنری فارسی به انگلیسی
رنگین
coloré
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
دیکشنری فارسی به فرانسوی
رنگین
colorido
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
دیکشنری فارسی به پرتغالی
رنگین
رنگین
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
دیکشنری فارسی به اردو
رنگین
яркий
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
دیکشنری فارسی به روسی
رنگین
farbenfroh
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
دیکشنری فارسی به آلمانی
رنگین
кольоровий
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
دیکشنری فارسی به اوکراینی
رنگین
kolorowy
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
دیکشنری فارسی به لهستانی
رنگین
رنگین، رنگارنگ
دیکشنری اردو به فارسی
رنگین
রঙিন
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
دیکشنری فارسی به بنگالی
رنگین
colorato
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
رنگین
สีสันสดใส
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
دیکشنری فارسی به تایلندی
رنگین
rangi nyingi
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
دیکشنری فارسی به سواحیلی
رنگین
renkli
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
رنگین
다채로운
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
دیکشنری فارسی به کره ای
رنگین
五彩缤纷的
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
دیکشنری فارسی به چینی
رنگین
צבעוני
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
دیکشنری فارسی به عبری
رنگین
berwarna-warni
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
رنگین
रंगीन
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
دیکشنری فارسی به هندی
رنگین
kleurrijk
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
دیکشنری فارسی به هلندی
رنگین
colorido
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
رنگین
色とりどりの
تصویری از رنگین
تصویر رنگین
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رنگینا
تصویر رنگینا
شلیل، درختی از تیرۀ گل سرخیان با میوه ای لطیف و شیرین و شبیه زردآلو به رنگ سرخ و زرد، شلیر، شفرنگ، تالانه، شکیر، رنگینان، تالانک، مالانک، شفترنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنگینک
تصویر رنگینک
حلوایی که با آرد گندم، روغن و خرما تهیّه می شود
فرهنگ فارسی عمید
(دْرَ / دِرَ)
نامی است که در قدیم به سرزمین سیستان می دادند. (از یسنا ص 61)
لغت نامه دهخدا
(رَ گی نَ)
یک نوع طعامی که از آرد گندم بریان کردۀ در روغن و خرما سازند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رنگینا
تصویر رنگینا
میوه ایست شبیه شفتالو شفترنگ شلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگینک
تصویر رنگینک
نوعی از حلوا که با آرد گندم بریان کرده و در خرما و روغن سازند
فرهنگ لغت هوشیار
رنگین بودن، رنگ
دیکشنری اردو به فارسی