- رنگین
- گوناگون، رنگ گرده
معنی رنگین - جستجوی لغت در جدول جو
- رنگین
- رنگی، رنگ دار، دارای رنگ، رنگ شده، رنگارنگ،
برای مثال شیشه های رنگ رنگ آن نور را / می نماید اینچنین رنگین به ما ، کنایه از پر از غذاهای گوناگون، کنایه از فریبنده،(مولوی۱ - ۷۶۶) برای مثال از این رنگین سخن، خاقانیا، بس / که باده رنگ جویی در نگیرد (خاقانی - ۵۹۸)
- رنگین ((رَ))
- ملون، گوناگون
- رنگین
- Colorful
- رنگین
- яркий
- رنگین
- farbenfroh
- رنگین
- кольоровий
- رنگین
- kolorowy
- رنگین
- 五彩缤纷的
- رنگین
- colorido
- رنگین
- colorato
- رنگین
- colorido
- رنگین
- coloré
- رنگین
- kleurrijk
- رنگین
- रंगीन
- رنگین
- berwarna-warni
- رنگین
- ملوّنٌ
- رنگین
- צבעוני
- رنگین
- 色とりどりの
- رنگین
- rangi nyingi
- رنگین
- สีสันสดใส
- رنگین
- رنگین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نوعی از حلوا که با آرد گندم بریان کرده و در خرما و روغن سازند
میوه ایست شبیه شفتالو شفترنگ شلیل
حلوایی که با آرد گندم، روغن و خرما تهیّه می شود
شلیل، درختی از تیرۀ گل سرخیان با میوه ای لطیف و شیرین و شبیه زردآلو به رنگ سرخ و زرد، شلیر، شفرنگ، تالانه، شکیر، رنگینان، تالانک، مالانک، شفترنگ
تنگ ضیق
سخت، باوقار، صلب، ثقیل، وزین، گرانبها، قیمتی
ننگ دار، بدنام، زشت و رسوا
عیب دار، معیوب و زشت