جدول جو
جدول جو

معنی رنگرزی - جستجوی لغت در جدول جو

رنگرزی
عمل و شغل رنگرز، دکان رنگرز
تصویری از رنگرزی
تصویر رنگرزی
فرهنگ لغت هوشیار
رنگرزی
((~. رَ))
عمل و شغل رنگرز، دکان رنگرز
تصویری از رنگرزی
تصویر رنگرزی
فرهنگ فارسی معین
رنگرزی
شغل و عمل رنگرز
تصویری از رنگرزی
تصویر رنگرزی
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رنگریز
تصویر رنگریز
آنکه پارچه لباس نخ و غیره را رنگ کند صباغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگریز
تصویر رنگریز
کسی که کارش رنگ کردن نخ، پارچه و... می باشد، رنگرز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رنگرز
تصویر رنگرز
کسی که کارش رنگ کردن پارچه و غیره باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگرز
تصویر رنگرز
((~. رَ))
کسی که کارش رنگ کردن نخ، پارچه و... می باشد، رنگریز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رنگرز
تصویر رنگرز
کسی که پیشه اش رنگ کردن نخ، پارچه، جامه و امثال آن ها باشد، صباغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برنگری
تصویر برنگری
مشاهده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انگریز
تصویر انگریز
گیاهی پر خار و دارای گل های زرد
انگلیس، تلفظ دیگر از نام انگلیس که در هندوستان از زبان پرتغالی گرفته شده و بعد در بعضی کشورهای اسلامی هم متداول شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنگ ریز
تصویر رنگ ریز
رنگرز، صباغ، کنایه از حیله گر، نیرنگ باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنگرزان
تصویر رنگرزان
خزان، پاییز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنگزا
تصویر رنگزا
آنیلین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تنگری
تصویر تنگری
خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگری
تصویر لنگری
بشقاب چینی بسیار بزرگ، کنایه از سنگین
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی است از تیره مرکبان و از دسته لوله گلی ها. این گیاه در حقیقت یکی از گونه های خار تاتاری میباشد. گیاهی است علفی و پایا با برگهای متناوب و خار دار و بریده گلهای آن صورتی رنگ و شبیه گلهای خار تاتاری است. کنگر علفی است خود رو و در صحاری خشک و لم یزرع آسیا (از جمله ایران) و افریقا میروید. برگهای تازه این گیاه را در اغذیه بکار میبرند و مخصوصا از آنها خورش لذیذی تهیه میکنند گندل جندل کویب کعیب کعوب عقوب کنگر معمولی: کنگر چو بر آورد سر از خاک زمین گفت: خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم. (بسحاق اطعمه) یا کنگر بستانی. یا کنگر خر. گیاهی است از تیره مرکبان و از دسته خار تاتاریها که پایاست و دارای ساقه ای بر افراشته میباشد و در حقیقت جزو گیاهان علفی با رشد زیاد محسوب است. ساقه اش نسبه محکم و پر خار و برگها یش نیز پر خارند. گلها یش قرمز متمایل به بنفش و گاهی دارای لکه های سفید است و بتعداد زیاد در انتهای متفرعات ساقه قرار دارند و بشکل گلوله های پر خاری میباشند. گیاه مزبور در اکثر صحاری لم یزرع و معتدل و کنار جاده ها بفراوانی میروید شکاعی طوبه کافیلو کنگر فرنگی وحشی. یا کنگر فرنگی. گیاهی است از تیره مرکبان که پایاست و دارای ساقه راست و شیار دار میباشد. منشا نخستین این گیاه را نواحی بحرالروم (مدیترانه) ذکر کرده اند ولی امروزه بمنظور تغذیه و استفاده های دارو یی در اکثر نقاط کشت میشود. ریشه آن حجیم و برگها یش بسیار بزرگ و منقسم و دندانه دار است. سطح فوقانی پهنک برگهایش سبز رنگ ولی سطح تحتانی آنها بعلت دارا بودن تار های سفید رنگ و فراوان پوشیده از کرک بنظر میاید. نهنج آن بزرگ و شامل گلهای لوله یی و برگه های مختلف الشکل میباشد. گلها یش بنفش و زیبا و میوه اش برنگ قهوه یی تیره و شفاف و دارای تار های سفید و متعدد در قسمت انتهایی است. قسمت قابل استفاده غذایی این گیاه بیشتر نهنج ضخیم و گوشت دار و برگه های اطراف نهنج است ولی از لحاظ مصرف دارو یی برگ و ساقه آن مورد توجه است حرشف انگینار انگنار قناریه. توضیح این گیاه در ایران کشت نمیشود ولی در بسیاری از ماخذ آنرا با کنگر معمولی که یکی از گونه های خار تاتاری است اشتباه کرده اند. کنگر فرنگی در عهد ناصر الدین شاه قاجار (نیمه دوم قر. 13 ه) بایران وارد شده. یا کنگر فرنگی وحشی. گیاهی است از تیره مرکبان که در حقیقت گونه خود روی کنگر فرنگی است. ارتفاعش بین 30 تا 40 سانتیمتر و ساقه اش دارای انشعابات بسیار است. این گیاه در افریقای شمالی و اروپا و آسیای غربی بفراوانی میروید خرشوف بری زند العبد انگنار وحشی کارلینا. یا کنگر کوهی کنگر. یا کنگر معمولی کنگر. منسوب به کنگر، صمغ کنگر کنگر زد. منسوب به کنگر: تو مردم کریمی من کنگری گدایم ترسم ملول گردی با این کرم ز کنگر. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنگری
تصویر تنگری
((تَ گَ))
خدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنگری
تصویر لنگری
((لَ گَ))
قاب بزرگ غذاخوری با سرپوش
فرهنگ فارسی معین
نوعی ساز متداول در هند به شکل چوبی دراز که دو تار بر آن کشیده شده و در دو طرف آن، دو کاسۀ کوچک دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنگرزی طاقه
تصویر رنگرزی طاقه
رنگرزی تکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگری
تصویر نگری
نظری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رنگی
تصویر رنگی
آغشته به رنگ، رنگ آلود، آنچه به رنگ های مختلف باشد، رنگرز، صباغ
فرهنگ فارسی عمید