جدول جو
جدول جو

معنی رنگرزان - جستجوی لغت در جدول جو

رنگرزان
خزان، پاییز
تصویری از رنگرزان
تصویر رنگرزان
فرهنگ فارسی عمید
رنگرزان
(رَ رَ)
موسم خزان. (آنندراج). خزان. خریف. پاییز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رنگرزان
(رَ رَ)
دهی است از دهستان دالوند بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد واقع در 3هزارگزی شمال شرقی زاغه و کنار راه خرم آبادبه بروجرد. آب و هوای آن سرد و در جلگه واقع است. دارای 420 تن سکنه است که مذهب شیعه دارند و از طایفۀ دالوند هستند و به لری و فارسی سخن می گویند. آب آن از سرآب رنگرزان تأمین می شود. محصولش غلات و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. زنان به فرش و جاجیم بافی اشتغال دارند. مزرعۀ دره داراب جزء این آبادی محسوب می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رنگینان
تصویر رنگینان
شلیل، درختی از تیرۀ گل سرخیان با میوه ای لطیف و شیرین و شبیه زردآلو به رنگ سرخ و زرد، شلیر، تالانک، رنگینا، شفرنگ، مالانک، شفترنگ، شکیر، تالانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنگرز
تصویر رنگرز
کسی که پیشه اش رنگ کردن نخ، پارچه، جامه و امثال آن ها باشد، صباغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرزان
تصویر گرزان
نالان، زاری کنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگران
تصویر نگران
اندیشناک، دلواپس، کنایه از چشم به راه، منتظر، بیننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنگرزی
تصویر رنگرزی
شغل و عمل رنگرز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روگردان
تصویر روگردان
آنکه از چیزی گریزان و نسبت به آن بی علاقه است، روگرداننده، اعراض کننده، نافرمان
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
رنگرزان. (از آنندراج). پاییز. خریف. خزان. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس). رجوع به رنگرزان شود
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ دَ / دِ)
آنکه رنگ زند. کسی که رنگ کند. رجوع به رنگ کردن شود، نیرنگ ساز. فریبکار. فریبنده. گول زننده. رجوع به رنگ زدن و رنگ کردن شود
لغت نامه دهخدا
اسم فارسی سن است که ذراریح باشد. (فهرست مخزن الادویه). کاغنو. کاغنه. دارساس. از آفتهای غله است. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ گَ)
جغد و بوم. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس). و رجوع به کنگر شود، غله ای که دوسر نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرا از شهرستان فومن واقع در یک هزارگزی شمال غربی صومعه سرا و کنار راه شوسۀ صومعه سرا به کسما. از حیث آب و هوا معتدل و مرطوب و در جلگه واقع شده است. دارای 169 تن جمعیت است. مذهب شیعه دارند و به گیلکی سخن می گویند. از رود خانه ماسوله مشروب می شود و محصولش برنج و توتون وسیگار و ابریشم است. شغل مردم زراعت و پیله وری و دارای راه شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رَ رَ)
دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 54هزارگزی شمال غربی نورآباد و 12هزارگزی غرب راه خرم آباد به کرمانشاه. در دامنۀ کوه واقع شده است. آب و هوایی سرد دارد. دارای 180 تن سکنه است که شیعه و از طایفۀ مظفروند هستند و به لری و فارسی سخن می گویند و در زمستان به قشلاق می روند. آب آن از چشمه تأمین می شود. از محصولات عمده اش غلات و لبنیات و پشم قابل ذکر است. شغل مردم زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از بخش صومای شهرستان ارومیه. دارای 112 تن سکنه، آب آن از کندوچشمه و محصول عمده اش غله و توتون و کار دستی مردم آنجا جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ / رِ دَ / دِ)
آنکه از چیزی برگردد و ترک آن را کند. (ناظم الاطباء). معرض. ترک کننده. (یادداشت مؤلف).
- روگردان شدن از کاری یا چیزی، منصرف شدن از آن. ترک گفتن آن را. (از یادداشت بخط مؤلف). روی برگرداندن: بضرورت روگردان شده میل سمرقند نمود. (تذکرۀ دولتشاه ص 364).
شوند لاله و گل چون چراغ روگردان
ز من به گلشن ایام اگر نسیم شوم.
سلیم (از آنندراج).
- روگردان نبودن از کاری، اعراض نکردن از آن. ترک نگفتن آن را. امتناع و اباء نداشتن از آن: از یک لنگری پلو، از یک قرابه شراب رو گردان نیست. (از یادداشت بخطمؤلف). روگرداننده. نافرمان و سرکش و مخالف و یاغی. (ناظم الاطباء). روی گردان. و رجوع به روی گردان شود.
، در هندوستان قماشی را گویند که پشت و روی کسان داشته باشد و چون از طرفی مستعمل شود آن را باژگونه کرده از طرف دیگر بدوزند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَتْ تُ تَ)
رنگ بستن. (آنندراج) (بهار عجم). رنگ کردن. رنگین کردن. رجوع به رنگ کردن شود:
چون قضا رنگ حادثات زند
ناظرش حزم پیش بین تو باد.
انوری.
دست سخن کی رسد در تو که از پاس تو
تا که سخن رنگ زد رنگ سخنور شکست.
انوری (از بهار عجم).
معمار وجود ار نزدی رنگ تو برعشق
در آب محبت گل آدم نسرشتی.
حافظ (از بهار عجم).
زده ای رنگ حنا چون گل رعنا بر کف
زده ای رنگ حنا بر کف و رعنا زده ای.
لسانی (از آنندراج).
، کنایه از تعمیر کردن باشد. (بهار عجم) (از آنندراج). رنگ ریختن. رجوع به رنگ ریختن شود، نیرنگ بکار بردن. فریب دادن. گول زدن
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شفترنگ. (فرهنگ اسدی) (برهان قاطع) (آنندراج). تالانک. (فرهنگ اسدی). میوه ای است شبیه به شفتالو. (از برهان قاطع). نوعی است از شفتالو. (آنندراج). شلیل. شلیر:
هست پروین چو دستۀنرگس
همچو بنات نعش رنگینان.
مشرقی (از فرهنگ اسدی)
لغت نامه دهخدا
(چَ گِ)
دهی است از دهستان گیل دولاب بخش رضوان ده شهرستان طوالش. در پنج هزارگزی جنوب رضوان ده کنار راه آهن کپورچال، در جلگه واقع شده است. مرطوب مالاریایی است. و461 تن سکنه دارد. از رود خانه شفارود مشروب میشود. محصولاتش، ابریشم و صیفی است. اهالی کشاورزی میکنند. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رنگ زدن
تصویر رنگ زدن
مالیدن رنگ برروی چیزی (در دیوار و غیره) رنگ کردن ملون ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگرزی
تصویر رنگرزی
عمل و شغل رنگرز، دکان رنگرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگرز
تصویر رنگرز
کسی که کارش رنگ کردن پارچه و غیره باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگینان
تصویر رنگینان
میوه ایست شبیه شفتالو شفترنگ شلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگران
تصویر نگران
نگریستن، تامل کننده، متاهل، ناظر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگران
تصویر نگران
((نِ گَ))
منتظر، چشم به راه، اندیشناک، مضطرب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رنگرزی
تصویر رنگرزی
((~. رَ))
عمل و شغل رنگرز، دکان رنگرز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روگردان
تصویر روگردان
((گَ))
دوری کننده، سرکش، روی گردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رنگرز
تصویر رنگرز
((~. رَ))
کسی که کارش رنگ کردن نخ، پارچه و... می باشد، رنگریز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رنگزا
تصویر رنگزا
آنیلین
فرهنگ واژه فارسی سره
صباغت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نگران
تصویر نگران
Anxious, Apprehensive, Concerned, Nervous, Uneasy, Worried
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نام دهکده ای در ناحیه کوهستان غربی از بخش کلارستاق در ناحیه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از نگران
تصویر نگران
ansioso, apreensivo, preocupado, nervoso, inquieto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نگران
تصویر نگران
ansioso, aprensivo, preocupado, nervioso, inquieto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی