دهی است از دهستان دالوند بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد واقع در 3هزارگزی شمال شرقی زاغه و کنار راه خرم آبادبه بروجرد. آب و هوای آن سرد و در جلگه واقع است. دارای 420 تن سکنه است که مذهب شیعه دارند و از طایفۀ دالوند هستند و به لری و فارسی سخن می گویند. آب آن از سرآب رنگرزان تأمین می شود. محصولش غلات و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. زنان به فرش و جاجیم بافی اشتغال دارند. مزرعۀ دره داراب جزء این آبادی محسوب می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان دالوند بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد واقع در 3هزارگزی شمال شرقی زاغه و کنار راه خرم آبادبه بروجرد. آب و هوای آن سرد و در جلگه واقع است. دارای 420 تن سکنه است که مذهب شیعه دارند و از طایفۀ دالوند هستند و به لری و فارسی سخن می گویند. آب آن از سرآب رنگرزان تأمین می شود. محصولش غلات و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. زنان به فرش و جاجیم بافی اشتغال دارند. مزرعۀ دره داراب جزء این آبادی محسوب می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
شلیل، درختی از تیرۀ گل سرخیان با میوه ای لطیف و شیرین و شبیه زردآلو به رنگ سرخ و زرد، شلیر، تالانک، رنگینا، شفرنگ، مالانک، شفترنگ، شکیر، تالانه
شَلیل، درختی از تیرۀ گل سرخیان با میوه ای لطیف و شیرین و شبیه زردآلو به رنگ سرخ و زرد، شَلیر، تالانَک، رَنگینا، شَفرَنگ، مالانَک، شَفترَنگ، شَکیر، تالانِه
دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرا از شهرستان فومن واقع در یک هزارگزی شمال غربی صومعه سرا و کنار راه شوسۀ صومعه سرا به کسما. از حیث آب و هوا معتدل و مرطوب و در جلگه واقع شده است. دارای 169 تن جمعیت است. مذهب شیعه دارند و به گیلکی سخن می گویند. از رود خانه ماسوله مشروب می شود و محصولش برنج و توتون وسیگار و ابریشم است. شغل مردم زراعت و پیله وری و دارای راه شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرا از شهرستان فومن واقع در یک هزارگزی شمال غربی صومعه سرا و کنار راه شوسۀ صومعه سرا به کسما. از حیث آب و هوا معتدل و مرطوب و در جلگه واقع شده است. دارای 169 تن جمعیت است. مذهب شیعه دارند و به گیلکی سخن می گویند. از رود خانه ماسوله مشروب می شود و محصولش برنج و توتون وسیگار و ابریشم است. شغل مردم زراعت و پیله وری و دارای راه شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 54هزارگزی شمال غربی نورآباد و 12هزارگزی غرب راه خرم آباد به کرمانشاه. در دامنۀ کوه واقع شده است. آب و هوایی سرد دارد. دارای 180 تن سکنه است که شیعه و از طایفۀ مظفروند هستند و به لری و فارسی سخن می گویند و در زمستان به قشلاق می روند. آب آن از چشمه تأمین می شود. از محصولات عمده اش غلات و لبنیات و پشم قابل ذکر است. شغل مردم زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 54هزارگزی شمال غربی نورآباد و 12هزارگزی غرب راه خرم آباد به کرمانشاه. در دامنۀ کوه واقع شده است. آب و هوایی سرد دارد. دارای 180 تن سکنه است که شیعه و از طایفۀ مظفروند هستند و به لری و فارسی سخن می گویند و در زمستان به قشلاق می روند. آب آن از چشمه تأمین می شود. از محصولات عمده اش غلات و لبنیات و پشم قابل ذکر است. شغل مردم زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از بخش صومای شهرستان ارومیه. دارای 112 تن سکنه، آب آن از کندوچشمه و محصول عمده اش غله و توتون و کار دستی مردم آنجا جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از بخش صومای شهرستان ارومیه. دارای 112 تن سکنه، آب آن از کندوچشمه و محصول عمده اش غله و توتون و کار دستی مردم آنجا جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
آنکه از چیزی برگردد و ترک آن را کند. (ناظم الاطباء). معرض. ترک کننده. (یادداشت مؤلف). - روگردان شدن از کاری یا چیزی، منصرف شدن از آن. ترک گفتن آن را. (از یادداشت بخط مؤلف). روی برگرداندن: بضرورت روگردان شده میل سمرقند نمود. (تذکرۀ دولتشاه ص 364). شوند لاله و گل چون چراغ روگردان ز من به گلشن ایام اگر نسیم شوم. سلیم (از آنندراج). - روگردان نبودن از کاری، اعراض نکردن از آن. ترک نگفتن آن را. امتناع و اباء نداشتن از آن: از یک لنگری پلو، از یک قرابه شراب رو گردان نیست. (از یادداشت بخطمؤلف). روگرداننده. نافرمان و سرکش و مخالف و یاغی. (ناظم الاطباء). روی گردان. و رجوع به روی گردان شود. ، در هندوستان قماشی را گویند که پشت و روی کسان داشته باشد و چون از طرفی مستعمل شود آن را باژگونه کرده از طرف دیگر بدوزند. (آنندراج)
آنکه از چیزی برگردد و ترک آن را کند. (ناظم الاطباء). معرض. ترک کننده. (یادداشت مؤلف). - روگردان شدن از کاری یا چیزی، منصرف شدن از آن. ترک گفتن آن را. (از یادداشت بخط مؤلف). روی برگرداندن: بضرورت روگردان شده میل سمرقند نمود. (تذکرۀ دولتشاه ص 364). شوند لاله و گل چون چراغ روگردان ز من به گلشن ایام اگر نسیم شوم. سلیم (از آنندراج). - روگردان نبودن از کاری، اعراض نکردن از آن. ترک نگفتن آن را. امتناع و اباء نداشتن از آن: از یک لنگری پلو، از یک قرابه شراب رو گردان نیست. (از یادداشت بخطمؤلف). روگرداننده. نافرمان و سرکش و مخالف و یاغی. (ناظم الاطباء). روی گردان. و رجوع به روی گردان شود. ، در هندوستان قماشی را گویند که پشت و روی کسان داشته باشد و چون از طرفی مستعمل شود آن را باژگونه کرده از طرف دیگر بدوزند. (آنندراج)
رنگ بستن. (آنندراج) (بهار عجم). رنگ کردن. رنگین کردن. رجوع به رنگ کردن شود: چون قضا رنگ حادثات زند ناظرش حزم پیش بین تو باد. انوری. دست سخن کی رسد در تو که از پاس تو تا که سخن رنگ زد رنگ سخنور شکست. انوری (از بهار عجم). معمار وجود ار نزدی رنگ تو برعشق در آب محبت گل آدم نسرشتی. حافظ (از بهار عجم). زده ای رنگ حنا چون گل رعنا بر کف زده ای رنگ حنا بر کف و رعنا زده ای. لسانی (از آنندراج). ، کنایه از تعمیر کردن باشد. (بهار عجم) (از آنندراج). رنگ ریختن. رجوع به رنگ ریختن شود، نیرنگ بکار بردن. فریب دادن. گول زدن
رنگ بستن. (آنندراج) (بهار عجم). رنگ کردن. رنگین کردن. رجوع به رنگ کردن شود: چون قضا رنگ حادثات زند ناظرش حزم پیش بین تو باد. انوری. دست سخن کی رسد در تو که از پاس تو تا که سخن رنگ زد رنگ سخنور شکست. انوری (از بهار عجم). معمار وجود ار نزدی رنگ تو برعشق در آب محبت گل آدم نسرشتی. حافظ (از بهار عجم). زده ای رنگ حنا چون گل رعنا بر کف زده ای رنگ حنا بر کف و رعنا زده ای. لسانی (از آنندراج). ، کنایه از تعمیر کردن باشد. (بهار عجم) (از آنندراج). رنگ ریختن. رجوع به رنگ ریختن شود، نیرنگ بکار بردن. فریب دادن. گول زدن
دهی است از دهستان گیل دولاب بخش رضوان ده شهرستان طوالش. در پنج هزارگزی جنوب رضوان ده کنار راه آهن کپورچال، در جلگه واقع شده است. مرطوب مالاریایی است. و461 تن سکنه دارد. از رود خانه شفارود مشروب میشود. محصولاتش، ابریشم و صیفی است. اهالی کشاورزی میکنند. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان گیل دولاب بخش رضوان ده شهرستان طوالش. در پنج هزارگزی جنوب رضوان ده کنار راه آهن کپورچال، در جلگه واقع شده است. مرطوب مالاریایی است. و461 تن سکنه دارد. از رود خانه شفارود مشروب میشود. محصولاتش، ابریشم و صیفی است. اهالی کشاورزی میکنند. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)