جدول جو
جدول جو

معنی رنقاء - جستجوی لغت در جدول جو

رنقاء
(رَ)
مرغ بر بیضه نشسته. (منتهی الارب) (آنندراج). مرغ بر بیضه نشسته و عامه آن را قرقه می نامند. (از اقرب الموارد) ، زمین که هیچ نرویاند. ج، رنقاوات. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رنقاء
(رَ)
نام موضعی است در بلاد بنی عامر بن صعصعه. و گویند نام بیابانی است لم یزرع بین دار خزاعه و دار سلیم. قتّال گوید:
عفت اجلی من اهلها فقلیبها
الی الدوم، فالرنقاء قفراً کثیبها.
و سکری در تفسیر بیت فوق گوید: رنقاء آبی است ازآن بنی تیم الادرم بن غالب بن فهربن مالک از قبیلۀ قریش. و اصمعی گوید: در جبال مکه جبل رنقاء است و آن به کوه نبهان متصل است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نِ)
جمع واژۀ نقی. رجوع به نقی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمال. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(رَنْ نا)
مرد پیوسته نگران بسوی زنان. (از منتهی الارب). آنکه پیوسته بسوی زنان نگرد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
آواز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، طرب و نشاط. (منتهی الارب). طرب. (اقرب الموارد) (متن اللغه). ج، ارنیه. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(تَ طُ)
ایستادن آب چشم و خون. (مهذب الاسماء). رقوء. خشک شدن اشک و ایستادن آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ایستادن اشک و خون. (یادداشت مؤلف). خشک شدن اشک و ایستادن و کذلک رقاء الدم. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، برآمدن و بلند گردیدن عرق. رقوء. (منتهی الارب) (آنندراج). برآمدن و بلند گردیدن رگ. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اصلاح کردن میان قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فساد انداختن (از اضداد) : رقاء بینهم. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب). فساد انداختن. (آنندراج) ، بالا برآمدن: رقاء فی الدرجه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بالا برآمدن در درجه. (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
فساد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَقْ قا)
مرد بسیارافسونگر. (ناظم الاطباء). مرد افسونگر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). افسونگر. افسونگری استاد. (یادداشت مؤلف). افسونگر. (ملخص اللغات) (مهذب الاسماء) (دهار) ، کوه نورد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مؤنث اروق، یعنی آنکه ثنایای زبرینش بلندتر از زیرش باشد. ج، روق. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اروق شود، گوسپند مادۀ شاخ دار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ماده شتر آرنج برتافته، ماده شتری که سوراخ سر پستانش بندشده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گوسفندی که سوراخ پستانش بسته باشد. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(رُ فَ)
یا رفقا. در تداول فارسی، جمع واژۀ رفیق. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار) (غیاث اللغات). جمع واژۀ رفیق، به معنی همراه. (از آنندراج). مأخوذ از عربی، یاران و دوستان و همراهان و رفیقان. (ناظم الاطباء). رجوع به رفیق شود
لغت نامه دهخدا
یا رفقه. بنت ماخوربن تارخ زوجه اسحاق (ع) مادر عیص و یعقوب. (حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 23). رجوع به رفقه و مجمل التواریخ و القصص ص 194 شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مرغ که بچه را دانه دهد. (از منتهی الارب). پرنده که بچه های خود را دانه دهد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
لقب ثعلبه بن عمرو بن عامر ازدی، بدان جهت که درازگردن بود. (منتهی الارب)
پادشاهی بود از قضاعه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
پشته ای است فوق کوهی بلند. (منتهی الارب). گویند تپه ای است بالای کوهی کوچک و مشرف، که عبدالله بن مجیب قتال چون شخصی را کشته بود از ترس سلطان بدانجا پناهنده شد. و آن را در نواحی بحرین دانسته اند. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نقا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، سنگ پشت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). باخه. (یادداشت مؤلف). و رجوع به انقدان و انقذ شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برگزیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(نُ)
جمع واژۀ نقاوه. رجوع به نقاوه شود، جمع واژۀ نقایه. رجوع به نقایه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رقاء
تصویر رقاء
افسونگر، کوهنورد
فرهنگ لغت هوشیار
پاکیزه شدن، نقا در فارسی پاکیزه بودن، پاکیزگی، پاکیزه (تک، نقی) پاکیزگان برگزیدگان پاکیزه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
سر پشته، پشته دراز، سختی زمانه، سیمرغ نام نوایی در خنیا مونث اعنق زن دراز گردن، سیمرغ، عقل وهم عقل فعال، آهنگی است از موسیقی قدیم، نام سازی است که گردنی دراز دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقاء
تصویر انقاء
جمع نقو، بر استخوان ها، برگزیدن، پاکیزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفقاء
تصویر رفقاء
جمع رفیق، همرایان دمسازان جمع رفیق دوستان یاران همراهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتقاء
تصویر رتقاء
زنی که آلت تناسلیش مسدود باشد و با او آرامش نتوان کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاء
تصویر نقاء
پاکیزه بودن، پاکیزگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رفقاء
تصویر رفقاء
((رُ فَ))
جمع رفیق، دوستان، یاران
فرهنگ فارسی معین