جدول جو
جدول جو

معنی رنجیدگی - جستجوی لغت در جدول جو

رنجیدگی
(رَ دَ / دِ)
رنج دیدگی. تعب دیدگی. رنجش، دلتنگی. آزردگی خاطر. دلگیری. (ناظم الاطباء) : اگر خواهی از رنجیدگی دور باشی آنچه نرود مران. (قابوسنامه) ، اندوه. ملالت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رنجیدگی
آزردگی، تاذی، رنجش، کدورت، نژندی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گنجیدگی
تصویر گنجیدگی
جا گرفتگی، حالت گنجیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنجیدگی
تصویر سنجیدگی
سنجیده بودن، آزمودگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گندیدگی
تصویر گندیدگی
گندیده بودن، تعفن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ دی دَ)
قابل رندیدن. آنچه درخور رندیدن باشد. آنچه توانش رندیدن. رجوع به رندیدن و رند و رنده شود
لغت نامه دهخدا
(خَمْ دِ)
خمگشتگی. مایل شدگی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(غُ رُمْ دَ / دِ)
غرنبیده بودن. داشتن حالت غرنبیدن. رجوع به غرنبیدن شود
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ)
درخور سنجیدن. از در سنجیدن، موزون. وزن. کشیدنی
لغت نامه دهخدا
(سَ جَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی سنجنده. رجوع به سنجنده شود
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی شنگیده. رجوع به شنگیدن و شنگیده شود
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی لنگیده
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
بالیدگی و انبات و نمو. (ناظم الاطباء). حالت و چگونگی روییده. (از یادداشت مؤلف). دلیک. دماع. (از منتهی الارب) : ادلاس، در بقیۀ روییدگی افتادن قوم. ادیاس، ظاهر کردن زمین روییدگی را. دلس، باقیماندۀ روییدگی. (منتهی الارب) ، ترقی و فزونی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لُ دَ / دِ)
حالت و چگونگی لندیده
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ)
درخور لنجیدن. بیرون کشیدنی. آختنی. آهختنی. که لنجیدن و آختن آن ضروری است
لغت نامه دهخدا
(لَ جَ دَ/ دِ)
حالت و چگونگی لنجنده. صفت لنجنده
لغت نامه دهخدا
(گُ جَ دَ / دِ)
شایستگی گنجیدن داشتن. قابل گنجیدن بودن. رجوع به گنجیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
آنچه بگنجد. آنچه درخور گنجیدن باشد. و رجوع به گنجیدن شود
لغت نامه دهخدا
(خَ دی دَ / دِ)
عمل خندیدن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گَ دی دَ / دِ)
گندگی. (آنندراج). تعفن. عفونت. (ناظم الاطباء). رجوع به گندگی و تعفن شود، پوسیدگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
گنجایش. رجوع به گنجیدن شود
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی لنجیده. رجوع به لنجیده شود
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی سنجیده، پختگی، وزنه. (منتهی الارب). رجوع به سنجیده و سنجیدن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
زخم خوردگی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(طُ رَ دَ / دِ)
کشیدگی. ترنجیدگی: و تمدد را به پارسی طرنجیدگی گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و خطها و شکنهای پوست پیشانی، بسبب طرنجیدگی پوست ناپیدا شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و این درست نیست، از بهر آنک اگر علت اندر جانب راست بودی نقصان حس و طرنجیدگی عضله ها اندر آن جانب بودی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(تُ رُ دَ / دِ)
اسم مصدر از ترنجیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سخت درهم کشیدگی و فشرده شدگی. (ناظم الاطباء). مرحوم دهخدا آرد: این کلمه را صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی همه جا با طاء مؤلف نویسد: و تمددرا بپارسی طرنجیدگی گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، درشت گشتگی و دارای چین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گندیدگی
تصویر گندیدگی
عفونت، تعفن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجندگی
تصویر گنجندگی
گنجنده بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجیدنی
تصویر گنجیدنی
آنچه در خور گنجیدن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجیدگی
تصویر گنجیدگی
کیفیت گنجیده گنجایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرنجیدگی
تصویر طرنجیدگی
کشیدگی، خطها و شکنهای پوست پیشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرسیدگی
تصویر نرسیدگی
نارسی، کالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندیدگی
تصویر گندیدگی
((گَ دِ))
تعفن، عفونت
فرهنگ فارسی معین
متانت، وقار
متضاد: ناسنجیدگی، دانایی، فهمیدگی
متضاد: ناسنجیدگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جدّیّت
دیکشنری اردو به فارسی