جدول جو
جدول جو

معنی رنجوردل - جستجوی لغت در جدول جو

رنجوردل
(رَ دِ)
آزرده خاطر. رنجیده خاطر. آزرده دل. دل آزرده: گفت صدر اسلام وارث اعمار باد، موصلی کالبد خالی کرد. گفت کی ؟ گفت نیمۀ ماه ربیع الاول، خواجه عظیم رنجوردل شد. (چهارمقاله)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رنجوردار
تصویر رنجوردار
کسی که بیمار در خانه دارد، بیماردار، برای مثال مگو تندرست است رنجوردار / که می پیچد از غصه رنجوروار (سعدی۱ - ۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنجور
تصویر رنجور
رنج کشیده، آزرده، دردمند، بیمار، غمگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
بیماری، دردمندی
فرهنگ فارسی عمید
(سَ جَ وَ)
محله ای است مشهور به بلخ و از آنجاست ابوجعفر محمد بن مالک بلخی السنجوردی. (تاج العروس) (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بیماری. دردمندی. ضعف. ناتوانی. (ناظم الاطباء) :
گفت پیغمبر که رنجوری به لاغ
رنج آرد یا بمیرد چون چراغ.
مولوی.
، آزردگی. (ناظم الاطباء). دل آزردگی، ملالت. غمگینی. اندوهگینی. دلگیری:
اگر امید رنجوری نماید
ز نومیدی بسی نومیدی آید.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ وَ)
نام موضعی است در قرب بغداد و بعضی به زای معجمه آورده اند و آن صحیح است و عمرانی با راء مهمله آورده و گوید با زای معجمه هم روایت شده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بیمار. (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). دردمند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ص 5 ب). خداوندرنج. (ناظم الاطباء). مریض. ناخوش. مبتلای رنج. صاحب غیاث اللغات آرد: در اصل رنج ور بود بجهت تخفیف ماقبل واو را ضمه داده واو را ساکن کرده اند:
سراسر ز دیدار من دور باد
بدی را تن دیو رنجور باد.
فردوسی.
ز دیدار او چشم بد دور باد
تن بدسگالانش رنجور باد.
فردوسی.
ز درد و غم و رنج دل دور بود
بدی را تن دیو رنجور بود.
فردوسی.
یک زاهد رنجور و دگر زاهد بی رنج
یک کافر شادان و دگر کافر غمخوار.
ناصرخسرو.
خبر به اطراف رسید که هرکه بدان صومعه می رود زیارت می کند اگر رنجور است صحت می یابد. (قصص الانبیاء چ سنگی 1320 ص 211).
نبایست دادن به رنجور قند
که داروی تلخش بود سودمند.
(بوستان).
چه داند خوابناک مست و مخمور
که شب را چون بروز آورد رنجور.
سعدی.
رنجوری را گفتند دلت چه می خواهد؟ گفت آنکه دلم چیز نخواهد. (گلستان). توانگری بخیل را پسری رنجور بود. (گلستان).
- رنجوروار، مانند رنجور. مثل و شبیه رنجور:
مگو تندرست است رنجوردار
که می پیچد از غصه رنجوروار.
(بوستان).
، مغموم. ملول. غمگین. حزین. دلگیر. (ناظم الاطباء). اندوهگین. غمین. اندوهناک: پنجم آنکه کسی معروف به ود بنامی که آن نام عیب بود چون اعمش و اعرج و غیر آن که چون معروف شده باشد از آن رنجور نشوند. (کیمیای سعادت). اگر قوت این از گوسپندی بود و گوسپند بمیرد رنجور شود و لکن خشمگین نشود. (کیمیای سعادت).
باﷲ که نه رنجورم و نه غمگین
بس خرم و نیک و شادمانم.
مسعودسعد.
هر زمان گفتی ای خدای غفور
هستم اندر عنا و غم رنجور.
سنائی.
... و نیکمردان رنجور و مستذل وشریران فارغ و محترم. (کلیله و دمنه). این دمنه... مدتی دراز بر درگاه من رنجور و مهجور بوده است. (کلیله و دمنه) ، آزرده. متأذی: گفت ای پسرهای مهلائیل روان مهلائیل از شما رنجور است. (قصص الانبیاء چ سنگی 1320 ص 30). آنکه سنگ در کیسه کند از تحمل آن رنجور گردد. (کلیله و دمنه). رنج مبر که به گفتار تو بازنایستند و تو رنجور گردی. (کلیله و دمنه). چون مرد توانا و دانا باشد مباشرت کار بزرگ... او را رنجور نگرداند. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(لَ دی دَ / دِ)
بیماردار. (آنندراج) (ناظم الاطباء). خادم بیمار. (ناظم الاطباء). پرستار مریض:
مگو تندرست است رنجوردار
که می پیچد از غصه رنجوروار.
(بوستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رنجور
تصویر رنجور
بیمار، دردمند، مریض، نا خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنجور
تصویر رنجور
((رَ))
رنج کشیده، دردمند، بیمار، غمگین، آزرده، رنجه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رنجورشدن
تصویر رنجورشدن
اکهاء
فرهنگ واژه فارسی سره
آزردگی، بیماری، عارضه، علیلی، مرض
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
معاناةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
Languishment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
langueur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
знемога
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
ความอ่อนแอ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
изнеможение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
Erschöpfung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
ضعف
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
দুর্বলতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
halsizlik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
uchovu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
osłabienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
쇠약
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
衰弱
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
חולשה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
दुर्बलता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
verzwakking
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
decaimiento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
languore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
languidez
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
衰弱
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
kelemahan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی