جدول جو
جدول جو

معنی رنجوردار

رنجوردار
کسی که بیمار در خانه دارد، بیماردار، برای مثال مگو تندرست است رنجوردار / که می پیچد از غصه رنجوروار (سعدی۱ - ۵۹)
تصویری از رنجوردار
تصویر رنجوردار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با رنجوردار

رنجوردار

رنجوردار
بیماردار. (آنندراج) (ناظم الاطباء). خادم بیمار. (ناظم الاطباء). پرستار مریض:
مگو تندرست است رنجوردار
که می پیچد از غصه رنجوروار.
(بوستان)
لغت نامه دهخدا

رنج بردار

رنج بردار
آنکه رنج و سختی تحمل می کند، رنجبر، رنج برنده، برای مِثال به دانش بُوَد بی گمان زنده مرد / خنک رنج بردار پاینده مرد (فردوسی - ۷/۳۶۷)
رنج بردار
فرهنگ فارسی عمید

رنج بردار

رنج بردار
رنج برنده. متحمل رنج و مشقت. زحمت کش. آنچه یا آنکه رنج و تعب را بردبار باشد:
به دانش بود بیگمان زنده مرد
خنک رنج بردار پاینده مرد.
فردوسی.
بدان تا تن رنج بردارشان
بیاساید از جنگ و پیکارشان.
فردوسی.
کجا آن حکیمان و دانندگان
همان رنج بردار خوانندگان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

خنجردار

خنجردار
خنجرگذار. (آنندراج). مسلح به خنجر:
شده ست تازه مگر خون میان لاله و گل
که هست آب زره پوش و بید خنجردار.
جلال الدین عضد (از آنندراج).
چو مریخ فلک شد صاحب نام
بخنجرداری او شاه بهرام.
اثر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

رنجوردل

رنجوردل
آزرده خاطر. رنجیده خاطر. آزرده دل. دل آزرده: گفت صدر اسلام وارث اعمار باد، موصلی کالبد خالی کرد. گفت کی ؟ گفت نیمۀ ماه ربیع الاول، خواجه عظیم رنجوردل شد. (چهارمقاله)
لغت نامه دهخدا

نوردار

نوردار
روشن، منور:
چو کردی چراغ مرا نوردار
ز من باد مشعل کشان دور دار،
نظامی
لغت نامه دهخدا