رنج دیده. محنت و مشقت کشیده. تعب و سختی آزموده. رجوع به رنج و رنجیدن شود، آزرده. (ناظم الاطباء). آزرده خاطر. آزرده دل. مکدر: رنجیده نگه کرد و گفت... (گلستان). نگه کرد رنجیده در من فقیه نگه کردن عاقل اندر سفیه. (بوستان). ، مضطرب، خشمگین و غضبناک. (ناظم الاطباء)
رنج دیده. محنت و مشقت کشیده. تعب و سختی آزموده. رجوع به رنج و رنجیدن شود، آزرده. (ناظم الاطباء). آزرده خاطر. آزرده دل. مکدر: رنجیده نگه کرد و گفت... (گلستان). نگه کرد رنجیده در من فقیه نگه کردن عاقل اندر سفیه. (بوستان). ، مضطرب، خشمگین و غضبناک. (ناظم الاطباء)