جدول جو
جدول جو

معنی رموزدان - جستجوی لغت در جدول جو

رموزدان
(لَ بَ گَ)
دقیقه شناس. (آنندراج) ، واقف بر اسرار و رازها، واقف به رمزها. (ناظم الاطباء). رجوع به رموز و رمز شود
لغت نامه دهخدا
رموزدان
پرخیده دان
تصویری از رموزدان
تصویر رموزدان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آموزان
تصویر آموزان
در حال آموختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزبان
تصویر روزبان
دربان، پاسبان درگاه، نگهبان بارگاه پادشاه
پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، پردگی، پردگین، حاجب، سادن، ایشیک آقاسی، آغاجی
نوبتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گمیزدان
تصویر گمیزدان
شاش دان، مثانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رازدان
تصویر رازدان
داننده راز، واقف بر اسرار، برای مثال چون شما رندم امین و رازدان / دام دیگرگون نهم در پیششان (مولوی - لغت نامه - رازدان)، خدای رازدان کس را ز مخلوق / نکرده ست آگه از راز مستر (ناصرخسرو - لغت نامه - رازدان)
فرهنگ فارسی عمید
(رَ مَ)
دهی است از دهستان یخکش بخش بهشهر شهرستان ساری واقع در 30هزارگزی جنوب شرقی بهشهر. ناحیه ای است کوهستانی و جنگلی با آب و هوای معتدل و مرطوب و مالاریائی. سکنۀ آن در حدود 190 تن است. آب آن از رود خانه نکا تأمین میشود و راه آن مالرو و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی کرباس و شال بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(غَ دی دَ / دِ)
دانندۀ راز، آگاه بر سخن پوشیده، محرم راز، (آنندراج) :
شاه جوان را چو تویی رازدان
رخ بگشا چون دل شاه جهان،
نظامی،
چون شمارندم امین و رازدان
دام دیگرگون نهم در پیششان،
مولوی،
، واقف بر اسرار و مطلع به رموزات، (ناظم الاطباء)، آگاه بر اسرار خلقت و رموز جهان:
خدای رازدان کس را ز مخلوق
نکرده ست آگه از راز مستّر،
ناصرخسرو،
ای قدیم رازدان ذوالمنن
در ره تو عاجزیم و ممتحن،
مولوی،
- رازدان اسرار ناشنیده، کنایه از پیغمبر اسلام است صلی اﷲ علیه و آله، (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
چاهی است در بین راه ازآن بنی مرقع از فرزندان عبدالله بن غطفان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَ گَ اَ)
خدمتکار و بنده، (برهان قاطع)، خدمتکاران و بندگان را گویند که از صبح تا شام حاضر خدمت ولی نعمت خود باشند، (آنندراج) (انجمن آرا)، مزدور، روزمزد، کارگر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
درگاه نشین، (صحاح الفرس)، درگاه نشین که نوبتی و دربان باشد، (از فرهنگ اسدی)، آن که هر روز بر درگاه پادشاهان نشیند و احکام سلطان را جاری کند، (آنندراج)، آنکه بر درگاه پادشاه نشیند، (از برهان قاطع)، آنکه بر درگاه پادشاه نشیند و پاسبانی کند، (ازناظم الاطباء)، قاپوچی، (ناظم الاطباء)، دربان، (ازبرهان قاطع) (ناظم الاطباء) :
همه روزبانان درگاه شاه
بفرمود تا برگرفتند راه،
فردوسی،
پراکنده گشت آن بزرگ انجمن
پر از آفرین روزبانان دهن،
فردوسی،
کس از روزبانان بدر بر نماند
فریدون جهان آفرین را بخواند،
فردوسی،
زحل بر بام او از پاسداران
فلک بر درگهش از روزبانان،
شمس فخری،
، سرهنگ، نگهبان، (برهان قاطع) (ناظم الاطبا)، و بنظر مؤلف در دو بیت اخیر بمعنی زندانبان است:
چو آن روزبانان لشکر ز دور
بدیدند زخم سرفراز تور ...
فردوسی،
بخندید و روی از سپهبد بتافت
سوی روزبانان لشکر شتافت،
فردوسی،
بشد روزبان دست قیصر گرفت
ز زندان بیاورد خوار ای شگفت ...
دو بند گران بر نهادش بپای
ببردش همان روزبان باز جای،
فردوسی،
، جلاد، (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) مردکش، (آنندراج)، مردم کش، (انجمن آرا)، دژخیم، میرغضب، سیاف، (یادداشت مؤلف) :
از آن روزبانان مردم کشان
گرفته دو مرد جوان را کشان،
فردوسی،
شبانگه بدرگاه بردش کشان
بر روزبانان مردم کشان،
فردوسی،
ز من روزبانان همی بستدند
نیام یکی تیغ بر من زدند،
فردوسی،
، فراش، عمله، (آنندراج)، چاوش، شفیع، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مزقان. و رجوع به موزغان و موزیکان شود
لغت نامه دهخدا
ده بزرگی است بر در اصفهان، (لباب الانساب: جوزدانی)
لغت نامه دهخدا
از دیه های دستجرد است، (از نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 63)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مزقان. دسته ای از سازهای مختلف موسیقی که در نظام با هم نوازند. (یادداشت مؤلف). مزقان. و رجوع به موزیکان شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان گلاشکرد بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 65 هزارگزی شمال باختری کهنوج با 250 تن سکنه، آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
آبل. ازخاورشناسان مشهور فرانسه بوده است. وی به سال 1788 میلادی در پاریس متولد شد و به سال 1832 میلادی درگذشت. از السنۀ شرقی، زبانهای چینی و تبتی و مانچویی را می دانست و کتب فراوانی از آثار این زبانها به فرانسه ترجمه کرده است و درباره زبانهای مذکور مطالعات و تحقیقات وسیع داشت. وی مؤسس انجمن شرقی به پاریس و ابتدامنشی آن انجمن بود و مدتها بعد به ریاست همان مجمع برگزیده شد. رجوع به لاروس و قاموس الاعلام ترکی شود
کنت. از رجال سیاست و ادب کشور فرانسه بود و به سال 1875 میلادی درگذشت. از آثار او کتابهای متعددی است که درباره فلسفه و ادبیات نگاشته است. وی از جمله اعضای فرهنگستان فرانسه بود. رجوع به لاروس و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ مَ)
رمه بان. صاحب فرهنگ شعوری آرد: بمعنی چوپان است و آن مرکب است از رمه و وان یا بان، و ’ه’ در ترکیب حذف شده است
لغت نامه دهخدا
(تَ لَدْ دُ)
برجستن و رمیدن. (منتهی الارب). برجستن ورمیدن آهو. (آنندراج). برجستن آهو. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، اغراء کردن کسی را به چیزی. (از اقرب الموارد). رمز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
از فرزندان یعقوب پیغامبر بنی اسرائیل است: یعقوب را... فرزندان بودند، یوسف و ابن یامین از اراحیل زادند... و دارم و رمدان از کنیزکی. (مجمل التواریخ و القصص ص 194)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
تثنیۀ عمود. مراد دو پای انسان است. (از فرهنگ علوم عقلی از رسائل اخوان الصفا ج 2 ص 322)
لغت نامه دهخدا
در حال آموزانیدن، در حال آموختن
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع ترک است که ترکان باشند. گویند ترکان از نسل یافث بن نوح اند. (برهان). ترکها و توران و تورانیان. (ناظم الاطباء). کشور توران و تورانیان را نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). برساختۀ دساتیر و ظاهراً تصحیفی از توران. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان درجزین است که در بخش رزن شهرستان همدان واقع است و 600 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در 4هزارگزی خاوری فیروزآباد در کنار راه عمومی فیروزآباد به قیر و کارزین و 14 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کُ / کِ)
مثانه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). آبدان. مثانه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گمیزدان. (فرهنگ فارسی معین) ، ظرفی که در آن شاش کنند. (ناظم الاطباء). ظرف شب. شاشدان. ظرفی که شبانگاه در آن شاشند. گلدان (ظرفی که مریض یا پیر در آن بول کند). آفتابه گلدان. مبوله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
قلعه ای است محکم در نزدیکی حلب. (ناظم الاطباء) (از معجم البلدان) (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
بلوک مشجری است از نواحی حلب. (از معجم البلدان ج 4) (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
دربان حاجب، نگهبان بارگاه شاهان و امیران پاسبان، سرهنگ، چاوش، جلاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آموزان
تصویر آموزان
در حال آموزانیدن در حال آموختن
فرهنگ لغت هوشیار
شاشدان مثانه: عقرب (دلالت کند بر)، . . آماس خایه و سنگ اندر گمیزه دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمیزدان
تصویر کمیزدان
مثانه، آبدان، ظرفی که در آن ادرار کنند، شاشدان، ظرف چپ، گلدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزبان
تصویر روزبان
حاجب، دربان، چاوش، جلاد
فرهنگ فارسی معین
((زِ یا زْ))
مجموعه ای از واحدهای درسی که تشکیل یک رشته تحصیلی را می دهند و می توان در آن رشته درجه دانشگاهی گرفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روزداد
تصویر روزداد
آکتوآلیته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هموندان
تصویر هموندان
اعضا
فرهنگ واژه فارسی سره