جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گمیزدان

گمیزدان

گمیزدان
شاشدان مثانه: عقرب (دلالت کند بر)، . . آماس خایه و سنگ اندر گمیزه دان
فرهنگ لغت هوشیار

کمیزدان

کمیزدان
مثانه، آبدان، ظرفی که در آن ادرار کنند، شاشدان، ظرف چپ، گلدان
کمیزدان
فرهنگ لغت هوشیار

کمیزدان

کمیزدان
مثانه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). آبدان. مثانه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گمیزدان. (فرهنگ فارسی معین) ، ظرفی که در آن شاش کنند. (ناظم الاطباء). ظرف شب. شاشدان. ظرفی که شبانگاه در آن شاشند. گلدان (ظرفی که مریض یا پیر در آن بول کند). آفتابه گلدان. مِبوَلَه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

گمیزیدن

گمیزیدن
شاشیدن، اِدرار کَردَن، شاشِدَن، میزیدَن، گُمیز کَردَن، شاش زَدَن، شاریدَن، گُمیختَن، چامیدَن، میختَن
گمیزیدن
فرهنگ فارسی عمید