گریختن و رمیدن. (غیاث اللغات). رمیدن. (برهان قاطع) (آنندراج) ، تبدیل است که از بدل کردن باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). اما این معنی از دساتیر است. (فرهنگ دساتیر ص 247 از حاشیۀ برهان چ معین)
گریختن و رمیدن. (غیاث اللغات). رمیدن. (برهان قاطع) (آنندراج) ، تبدیل است که از بدل کردن باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). اما این معنی از دساتیر است. (فرهنگ دساتیر ص 247 از حاشیۀ برهان چ معین)
سپیدی که بر ناخن نوجوانان پدید آید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رمش. (تاج العروس) ، بافندگی در موی. (منتهی الارب). بهم پیچیدگی که در بیخ مژه ها پیدا آید. (از اقرب الموارد) ، سرخی پلکها که با سیلان آب باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
سپیدی که بر ناخن نوجوانان پدید آید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رُمْش. (تاج العروس) ، بافندگی در موی. (منتهی الارب). بهم پیچیدگی که در بیخ مژه ها پیدا آید. (از اقرب الموارد) ، سرخی پلکها که با سیلان آب باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)