جدول جو
جدول جو

معنی رماک - جستجوی لغت در جدول جو

رماک
جمع رمکه مادیانها
تصویری از رماک
تصویر رماک
فرهنگ لغت هوشیار
رماک
مادیان ها، اسبان ماده
تصویری از رماک
تصویر رماک
فرهنگ فارسی عمید
رماک
((رِ))
ج. رمکه، مادیان ها
تصویری از رماک
تصویر رماک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارماک
تصویر ارماک
جمع رمکه، دام تخم کشی: مادیان که برای تخم کشی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامک
تصویر رامک
(دخترانه)
رام، اهلی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روماک
تصویر روماک
(پسرانه)
در گویش مازندران راست و منظم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رمان
تصویر رمان
(دخترانه)
انار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامک
تصویر رامک
ماندنی کسی که در یک جای بماند و از آن جدا نشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباک
تصویر رباک
خودزر از ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکاک
تصویر رکاک
جمع رک، ریزه باران ها، جمع رکیک، ناکسان سست رایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمان
تصویر رمان
داستان، افسانه ترسو و هراسان و گریزان، رمنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمام
تصویر رمام
استخوانهای پوسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمال
تصویر رمال
ریگها کسی که رمل می اندازد، فالبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماق
تصویر رماق
روزی تنگ بخور و نمیر، دورویی، نگریستن با کینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماع
تصویر رماع
درد شکم، درد پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماد
تصویر رماد
خاکستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماح
تصویر رماح
نیزه ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماج
تصویر رماج
بند نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماء
تصویر رماء
افزونی گوالش
فرهنگ لغت هوشیار
آرام کردن، ایستاییدن ایستاشدن، پاییدن (مواظب بودن) جانوری که زود رم کند رمنده
فرهنگ لغت هوشیار
ماهی فروش گیره گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ که سر دسته سماقیان میباشد این گیاه بشکل درخت یا درختچه میباشد برگهایش متناوب و مرکب و شانه یی است. گلهایش کامل و دو جنسی و در برخی گونه ها گلهای نر و ماده از هم جدا هستند. میوه این گیاه کوچک و شفت و ترش مزه و قابض است. برگش در تداوی به عنوان تب بر مصرف میشود گرد میوه اش ترش و خوش طعم است و جهت چاشنی اغذیه به کار میرود. سماک تتری تتم. یا سماق سمی. گونه ای سماق که در امریکای شمالی فراوان میروید و برگهایش در تداوی در معالجه نقرس و روماتیسم و فلج به کار میرود. مقداری که از این گیاه در تداوی به کار میرود در حدود 12 تا 30 سانتی گرم است و از به کار بردن بیش از آن باید احتراز کرد چون بسیار سمی است. یا سماق کاذب. سماق هرز. یا سماق هرز. گونه ای سماق که در صنعت از صمغ مستخرج از تنه آن استفاده میکنند و از آن نوعی لاک به نام لاک ژاپن میسازند سماق کاذب ماهی فروش، جمع سماکین. آنچه بدان چیزی را بردارند و بلند کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رموک
تصویر رموک
بسیار رمنده، رم کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمان
تصویر رمان
داستان بلند خیالی منثور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نماک
تصویر نماک
ملاحت، زیبایی، رواج، رونق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمال
تصویر رمال
رمل ها، ریگها، جمع واژۀ رمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رماح
تصویر رماح
رمح ها، نیزه ها، جمع واژۀ رمح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمان
تصویر رمان
رمنده، در حال رمیدن، گریزان، ترسو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رماد
تصویر رماد
آنچه پس از سوختن چیزی باقی می ماند، خاکستر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رماس
تصویر رماس
کندر، صمغی سفید، نرم، خوش بو و شیرین که از درختی خاردار شبیه درخت مورد گرفته می شود و هنگام سوختن بوی خوشی می پراکند و در دندان پزشکی جهت قالب گیری دندان به کار می رفته، بستج، مصطکی، بستخ، رماست، کندر رومی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سماک
تصویر سماک
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماقیل، ترشابه، ترشاوه، تمتم، تتم، تتری، تتریک، ترفان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمژک
تصویر رمژک
جای لغزیدن، سرازیری که در آن از بالا به پایین سر می خورند، گناه و لغزش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سماک
تصویر سماک
هر یک از دو ستارۀ روشن در دو صورت فلکی سنبله و عوّا، کنایه از آسمان
جمع واژۀ سمک، ماهی ها
سماک رامح: ستاره ای که در برابر بنات النعش قرار دارد و روشن ترین ستارۀ صورت فلکی عوّا است
سماک اعزل: ستاره ای که در جنوب سماک رامح واقع شده و نزدیک آن هیچ ستاره ای نیست و روشن ترین ستارۀ صورت فلکی سنبله است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لماک
تصویر لماک
سرمه نچشیده نه چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نماک
تصویر نماک
نمک. یابی نمک. بی ملاحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رموک
تصویر رموک
((رَ))
جانوری که زود رم می کند
فرهنگ فارسی معین