جدول جو
جدول جو

معنی رمانیه - جستجوی لغت در جدول جو

رمانیه
(رُمْ ما نی یَ)
نوعی از طعام است که از تخم و عصارۀ انار درست سازند. (آنندراج). غذائی که در آن ناردان و آب انارداخل کرده باشند. (ناظم الاطباء). آش انار. ناربا
لغت نامه دهخدا
رمانیه
نارک خوراکی از دانه انار
تصویری از رمانیه
تصویر رمانیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رمانی
تصویر رمانی
آنچه در شکل و رنگ شبیه دانۀ انار باشد، سرخ رنگ، کنایه از نوعی یاقوت مرغوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثمانیه
تصویر ثمانیه
هشت گانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمانیده
تصویر رمانیده
رمانده، رم داده شده
فرهنگ فارسی عمید
(رُمْ ما)
منسوب است به رمان که بطنی است از مذحج و او رمان بن کعب بن أودبن صعب بن سعدالعشیره است. (از لباب الانساب)
منسوب است به رمان بن معاویه بن ثعلبه بن عقبه که بطنی است از سکون. (از لباب الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(رُمْ ما)
آنچه در شکل و رنگ شبیه انار باشد. (از اقرب الموارد). و مشابهت را بیشتر رنگ سرخ از آن اراده کنند، لعل و یاقوت. (آنندراج) :
رسیدم من به درگاهی که دولت
از او خیزد چو رمانی ز معدن.
منوچهری.
- یاقوت رمانی، اجود انواع یاقوت است. (الجماهر بیرونی). یاقوت سرخ خوش و برنگ دانۀ انار: در پیش تخت اعلی پانزده پاره یاقوت رمانی و لعل بدخش و زمرد و مروارید و پیروزه. (تاریخ بیهقی).
همت عالی طلب جام مرصع گو مباش
رند را آب عنب یاقوت رمانی بود.
حافظ.
و رجوع به یاقوت رمانی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تیر انداختن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). افکندن. انداختن. پرتاب کردن. (از اقرب الموارد). تیراندازی.
- سبق و رمایه، اسب دوانی و تیراندازی. رجوع به سبق و رمایه شود.
، آهنگ و قصد مکانی کردن، یاری کردن. نصرت دادن، بر کسی عیب گرفتن و راندن و متهم ساختن وی. (از اقرب الموارد). عیب گرفتن بر کسی و متهم ساختن. (از المنجد) ، زیاد شدن مال. (از اقرب الموارد) ، ولایت دادن و مسلط ساختن کسی را بر شهری. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به رمی شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نام قصبه ای است در شبه قارۀ هند، واقع در ناحیۀ سیرسا از استان حصار خطۀ پنجاب و 20هزارگزی باختری سیرسا. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(یَ یَ)
منسوب به یمان و یمن. (یادداشت مؤلف). گویند: امراءه یمانیه و قوم یمانیه. (ناظم الاطباء). و رجوع به یمانی و یمن و صبح الاعشی ج 1 ص 337 شود
لغت نامه دهخدا
(یَ یَ / نی یَ)
قسمی از جو که خوشۀ آن سرخ است. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نوعی از جو سرخ خوشه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ / مَ یَ / یِ)
اسم فارسی هوم المجوس است. (تحفۀ حکیم مؤمن). به لغت اهل مغرب درختی است ماننددرخت یاسمین و آن را عربان هوم المجوس گویند، چه مجوس در وقت زمزمه یعنی وقتی که ستایش و عبادت کنند و چیزی خورند شاخی از آن در دست گیرند. سنگ مثانه را بریزاند و بول را براند. (برهان قاطع). هوم المجوس. (نزهه القلوب) (قاموس) (از منتهی الارب) (ابن بیطار). این لغت در نسخی از تحفۀ حکیم مؤمن ’مراتیا’ و ’مراهه’ و در تذکرۀ انطاکی ’مرائیه’ و ’مزاتیه’ و در دزی ’مرانیه’ آمده و همه ظاهراً مصحف ’پراهه = پراهوم’ است. (پورداود، یشتها. از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(رَ نی یَ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان بم. سکنۀ آن 55 تن. آب آن از قنات. محصول عمده آن خرما و حنا می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(رَبْ با نی یَ)
فرقه ای از یهود. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(رَبْ با نی یَ)
آبیست به یمامه. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رُبْ با نی یَ)
آبی است ازآن بنی کلب. (از متن اللغه) (از معجم البلدان) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
رم داده شده. رمانده شده. رجوع به رمانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ مَ نی یَ)
نام دولت کوچکی است که در اوایل ظهور دولت عثمانی بر آطنه (ادنه) و طرسوس و سیس حکومت داشته است. مؤسس این دولت، رمضان پسر ’یورکر’ است. وی از جمله رؤسای ترکمانانی بود که در خدمت پدر ارطغرل غازی سلیمانشاه بود. این یورکر و رمضان با قوم خود در چراگاههای جبال آطنه به پرورش اغنام خود مشغول بودند و بمرور زمان نفوذ و اقتداری کسب کردند و حکومتی تشکیل دادند. از تاریخ 780 تا 980 هجری قمری فرمانروایی داشتند. فرمانروایان این دولت هفت تن بودند و خلیل بک فرمانروای چهارم بود که تابع دولت عثمانی شد و عاقبت دولت عثمانی حاکمی مستقل به آطنه گسیل کرد و دولت رمضانیه بکلی منقرض شد. (از قاموس الاعلام ترکی). رجوع به آل عثمان و قاموس الاعلام شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ نی یَ)
فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد علیهم االسلام. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(ثَ نی یَ)
موضعی است. (معجم البلدان از جوهری)
لغت نامه دهخدا
(ثَ یَ)
ثمانی، هشت مرد، دراهمی که وزن ده عدد آن هشت مثقال بوده است. (مفاتیح العلوم) ، ثمانیه رجال، هشت مرد، آباء ثمانیه، هشت فلک یعنی افلاک سبعۀ سیاره و فلک البروج، جنات ثمانیه، هشت بهشت. هشت خلد چنانکه حافظ گوید:
گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی است
اسیر عشق تو از هر دوعالم آزاد است.
، رذائل ثمانیه، دو طرف افراط و تفریط فضائل اربعه
لغت نامه دهخدا
(اَ نی یَ / یِ)
بزبان هنگری: اگر، نام شهری است در ایالت هواش هنگری که در 130هزارگزی شمال شرقی بوداپست واقع شده و 20000 نفوس و یک دانشگاه و یک رصدخانه و یک کتابخانه و آبهای معدنی و شراب خوب دارد. این شهر در سال 960 هجری قمری از طرف عثمانیان محاصره و در سنۀ 977 هجری قمری فتح شده است. و پس از مصالحه نامۀ منعقدۀ 1015 هجری قمریگاهی از ممالک عثمانی معدود و گاهی بحکومت ((اردل)) ملحق میشد. مورخان، سلطان محمدخان ثالث را بمناسبت فتح همین سرزمین بلقب اگری فاتحی (= فاتح اگری) ملقب کرده اند. (قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به اقر شود
جایی است در راه تهران به شمیران در جادۀ پهلوی. بتازگی در آنجا ساختمانها و باغ احداث شده است
لغت نامه دهخدا
محله ای است به نیشابور که آن را مربقه کرمانیه گویند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(گِ یَ)
در بعض نسخ دیوان منوچهری این بیت آمده:
بر فرخی و بر مهی گردد ترا شاهنشهی
این بنده را گرمان دهی و آن بنده را گرمانیه.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 81).
در دیوان چ کازیمیرسکی مصراع دوم چنین است:
این بنده را کرمان دهی وان بنده را کرمانیه
(دیوان چ کازیمیرسکی ص 107).
کازیمیرسکی در ترجمه فرانسه (ص 232) منظور از موضع اوّل را ’کرمان’ معروف و دوم را ’کرمانیه’ نوشته و در ص 380 گوید: کرمانیه در یاقوت یاد نشده امّا در مادۀ ’سمرقند’ کرمانیه ذکر شده و آن یکی از نواحی این شهر بزرگ است. شاعر میخواهد ناحیتی عظیم مانند کرمان را با محلی کوچک مانند کرمانیه مقایسه کند
لغت نامه دهخدا
(عُ نی یَ)
خرمابنی است به بصره که پیوسته بر آن غورۀ نو و خوشۀ پخته و خوشۀ تر باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نخلی است در بصره که در طول سال بر آن شکوفه های تازه و خوشه های میوه دار و خوشه های تر باشد. (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رمادیه
تصویر رمادیه
کرک خاکستری از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکانیه
تصویر رکانیه
استوانی، آرمیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تیراندازی، پرتاباندن، چفته زدن، یله کردن، چیره کردن تیر انداختن، تیر اندازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمانه
تصویر رمانه
یک انار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمانی
تصویر رمانی
ناری منسوب به رمان بسیار سرخ: لعل رمانی یاقوت رمانی
فرهنگ لغت هوشیار
هشت، درهمهاییی در قدیم که وزن ده عدد آن هشت فلک بوده است. یا آبا ثمانیه. هشت فلک (افلاک سبعه سیاره و فلک البروج)، یاجنات ثمانیه. هشت بهشت هشت خلد. یارذایل ثمانیه. دو طرف افراط و تفریط فضایل اربعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یمانیه
تصویر یمانیه
جو سرخ، زن یمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمایه
تصویر رمایه
((رِ یِ))
تیر انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رمانی
تصویر رمانی
((رُ مّ))
منسوب به رمان، بسیار سرخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثمانیه
تصویر ثمانیه
((ثَ یِ))
هشت
فرهنگ فارسی معین