- رماج
- بند نیزه
معنی رماج - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اهداف، هدف، ابژکتیو
خاک توده کرده که نشان تیر بر آن نصب کنند آماجگاه، نشان نشانه هدف، پرتاب تیررس 24، 1 فرسنگ قریب 500 قدم، آهن گاو آهن که در زمین فرو شود و شیار کند، مجموع آهن جفت گاو آهن سپار
پنهان
رواگ
پایدام ماده مرغی که پای بندند تا نرینگان بر آن فرود آیند و در دام افتند رامگ
در بند دروازه
داستان، افسانه ترسو و هراسان و گریزان، رمنده
استخوانهای پوسیده
ریگها کسی که رمل می اندازد، فالبین
جمع رمکه مادیانها
روزی تنگ بخور و نمیر، دورویی، نگریستن با کینه
درد شکم، درد پشت
خاکستر
نیزه ساز
افزونی گوالش
روا شدن، در جریان داد وستد بودن پول و کالا
دو برادران از مرغان شکاری، لاغر پا
جمع سمیج، زشت ها، شیرهای ترش شده
نان جو، تفاله انگور، اندک
مادیان ها، اسبان ماده
داستان بلند خیالی منثور
روا شدن، روایی یافتن، روان بودن، در جریان داد و ستد بودن پول و کالا، روا، روان
رمل ها، ریگها، جمع واژۀ رمل
رمح ها، نیزه ها، جمع واژۀ رمح
رمنده، در حال رمیدن، گریزان، ترسو
آشی که در آن گلوله های کوچک خمیر می ریزند، گلوله های کوچک خمیر که در آشی به همین نام می ریزند
آنچه پس از سوختن چیزی باقی می ماند، خاکستر
در بزرگ، در بزرگ بسته ای که در کوچکی میان آن باشد
کندر، صمغی سفید، نرم، خوش بو و شیرین که از درختی خاردار شبیه درخت مورد گرفته می شود و هنگام سوختن بوی خوشی می پراکند و در دندان پزشکی جهت قالب گیری دندان به کار می رفته، بستج، مصطکی، بستخ، رماست، کندر رومی
نشان، نشانه، هدف، برای مثال چو تیر انداختی در روی دشمن / حذر کن کاندر آماجش نشستی (سعدی - ۷۶) جایی که نشانۀ تیر را روی آن قرار بدهند، فاصله تیرانداز تا هدف، نشانه گاه، تیررس، آلتی آهنی که برزگران با آن زمین را شیار کنند، گاوآهن، برای مثال برکند تیر تو زآن سان خاک در آماجگاه / برزگر برکنده پنداری به آماج و کلند (سوزنی- مجمع الفرس - آماج) نشانه گیری
یک نوع نان ضخیم و پوک که با آرد گندم و آرد نخود تهیه کنند
ناشتا شکن
تلی از خاک که نشانه تیر را بر روی آن قرار دهند، نشان، نشانه، هدف