- رقیب
- هماورد، همرزم
معنی رقیب - جستجوی لغت در جدول جو
- رقیب
- نگهبان، حارس، حافظ، پاسبان
- رقیب
- آنکه می خواهد از کسی پیشی گیرد، آنکه با کسی رقابت می کند، جمع رقیبان، هر یک از دو نفری که به یک نفر عشق می روزند، نگهبان، پاسبان، محافظ
- رقیب ((رَ قِ))
- نگهبان، پاسبان، مراقب، مواظب، در فارسی، رقابت کننده
- رقیب
- Competitor, Contestant
- رقیب
- конкурент , конкурсант
- رقیب
- Wettbewerber, Teilnehmer
- رقیب
- суперник , учасник
- رقیب
- konkurent, uczestnik
- رقیب
- 竞争者 , 参赛者
- رقیب
- competidor, concorrente
- رقیب
- concorrente
- رقیب
- competidor, concursante
- رقیب
- concurrent
- رقیب
- concurrent, deelnemer
- رقیب
- प्रतियोगी
- رقیب
- pesaing, peserta
- رقیب
- متسابقٌ , متنافسٌ
- رقیب
- מתחרה , מִתְמוֹדֵד
- رقیب
- 경쟁자 , 참가자
- رقیب
- rakip, yarışmacı
- رقیب
- mshindani, mshiriki
- رقیب
- คู่แข่ง , ผู้แข่งขัน
- رقیب
- প্রতিযোগী
- رقیب
- حریف , مقابلہ کرنے والا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نزدیک
کم مایه
پسر اندر فرزندان از شوی پیشین ناپسری، پرورده، پیمان سپرده، گوسپند خانگی، بره خانگی، پادشاه پسر زوجه شخص از شوهر سابق وی پسر زن پسر اندر، شوهر مادر
جای وسیع
رغبت کننده، فراخ، درون، مرد بسیار خوار
ترسیده بیمزده بیمناک هراسان، فربه پر چربی، کوتاه
تر و تازه
دعا، افسون