جدول جو
جدول جو

معنی رقوف - جستجوی لغت در جدول جو

رقوف
(رُ)
رفوف. (از اقرب الموارد). بر وزن و معنی رفوف است. (منتهی الارب). رجوع به رفوف شود
لغت نامه دهخدا
رقوف
(تَ)
لرزیدن و جنبیدن: رأیته یرقف من البرد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
رقوف
لرزنده از سرما
تصویری از رقوف
تصویر رقوف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رئوف
تصویر رئوف
مهربان، مشفق، بسیار مهربان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقوم
تصویر رقوم
رقم ها، اعداد، جمع واژۀ رقم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقود
تصویر رقود
خوابیدن، خفتن، جمع راقد، خفتگان، خوابیدگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقوف
تصویر سقوف
سقف ها، بالاترین سطوح داخلی هر فضای سرپوشیده، از آسمان ها، جمع واژۀ سقف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وقوف
تصویر وقوف
آگاهی، ایستادن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
رؤوف. رجوع به رؤوف شود
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حقف. ریگهای تودۀ کژ. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کج شدن، نشستن آهودر حقف یا کج نشستن آن مانند حقف. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَقْ وَ)
نیک پی شناس. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). نیک پیشانی شناس. (ناظم الاطباء). و این نعت تفضیلی است. (از اقرب الموارد) ، علامت شفقت و ترحم است آنجا که ’ک’ به کلمه ای ملحق شود: حیوانک. مامک. فرزندک. طفلک. (یادداشت مؤلف) :
برو تاز خوانت نصیبی دهند
که فرزندکانت نظر در رهند.
سعدی.
بیندیش زان طفلک بی پدر
وز آه دل دردمندش حذر.
سعدی.
، گاه بصورت ’ک’ تنها در الحاق به کلمه بجای الف و لام عهد ذهنی و ذکری می آید: دم جنبانک. دم برآب زنک. بادکنک. غم درکنک. موشک. (عبید زاکانی). حسنک. خوشگلک. آخوندک: مردک آمد (یعنی آن مرد معهود). (از یادداشت مؤلف). آخر زنک رفت (یعنی آن زن معهود). (یادداشت مؤلف) ، و نیز بصورت ’ک’تنها مزید مؤخر امکنه آید چون: شمشک. نارمک. لشکرک. کوهک. کهک. کدک. غورجک. غوزشک. ولنجک. سرک (قریه ای به چهارمحال). رودک. سرپولک. طورک. طبرک. اخسیسک. دشتک. جویک. ونک. شهرستانک. اصبهانک. فرک. بیشک. کنارک. کزک. دهالک. دهک. دهلک. دهنک. بادامک. راسک. روبنک. فنک. دشتک. دارک. دیزک. حصارک. خمرک. باغک. آسک. اربک. سمتک. یوغنک. تیمک. قزوینک. مستک. سرخک. نیسک. عنک. جلک. (یادداشت مؤلف) ، علامت تحقیر و انکار و نفرت و کره است و بصورت ’ک’ به کلمه ملحق شود: پسرک حیا نمی کند، گاه افادۀ معنی نسبت و تشبیه کند و بصورت ’ک’ به کلمه پیوندد: پشمک. پستانک. ناخنک. مخملک. میخک. جفتک. متلک. پیچک. یتیم شادکنک. ابن لنگک. (یادداشت مؤلف). و رجوع به مدخل ’ک’ و ’ه’ برای همه معانی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بازداشتن، یقال: هو یتقوف علی مالی، سخن آموزانیدن، یقال: فلان یتقوف فلاناً فی المجلس، ای یاخذ علیه فی کلامه و یقول له قل کذا و کذا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
می. (منتهی الارب). خمر. (اقرب الموارد). رجوع به قرقف و قرقف شود، درم. (منتهی الارب). درهم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
ستور لاغر. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) ، جانوری از حشرات الارض
لغت نامه دهخدا
(تَ فَتْ تُ)
برخاستن شهوت علت پشت. (از منتهی الارب). هیجان شهوت ابنه. (ناظم الاطباء). دقف. و رجوع به دقف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از وقوف
تصویر وقوف
آگاهی، ایستیدگی، پی بردن -1 ایستادن، آگاه شدن، ایست توقف: (و ایستادن در موقف وقوف طاعت توقفی نماید عنان یکران دولت بر آن سمت معطوف فرماییم)، آگاهی اطلاع. یا اهل وقوف. بااطلاع و تجربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقوف
تصویر سقوف
جمع سقف، آسمانه ها، تاک ها، طاق ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رووف
تصویر رووف
مهربان و سخت بسیار مهربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقود
تصویر رقود
خفتن، خوابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرقوف
تصویر قرقوف
درم همرس، می
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجوف
تصویر رجوف
سخت جنبیدن و حرکت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشوف
تصویر رشوف
خوشدهان: زن، خوش چوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقون
تصویر رقون
برناک (حنا)، کرکم (زعفران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقوم
تصویر رقوم
جمع رقم، نبشته ها پیکرها جمع رقم ارقام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقوف
تصویر اقوف
آگاه تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رئوف
تصویر رئوف
بسیار مهربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقوب
تصویر رقوب
زن نازا، زی مرده (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقوء
تصویر رقوء
خون بند آنچه بر زخم نهند تا خون را بند آرد، آشتی دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفوف
تصویر رفوف
جمع رف، از پارسی رف ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزوف
تصویر رزوف
تندرو، گشاده گام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقوف
تصویر وقوف
((وُ))
ایستادگی، ایست، آگاهی، بصیرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رقود
تصویر رقود
((رُ))
جمع راقد، خوابیدگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رقوم
تصویر رقوم
((رُ))
جمع رقم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رئوف
تصویر رئوف
((رَ))
روؤف، مهربان، مشفق
فرهنگ فارسی معین