- رقح
- بازرگانی سوداگری، پیشه وری
معنی رقح - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسب کردن، ورزیدن
جان، روان، فروهر
پایکوبی، فرخه
شاد شدن
نفع و سود که از تجارت حاصل میاید، منفعت، سودی که از قمار بدست می آید
بخشش اندک، عطیه کم
درد کم زمان دراز
عرق کردن، خوی کردن، تراویدن آب
بینی کوه، کرانه، میانسرا، پسسرا، بنیاد پشت دادن، استوانیدن، گراییدن
جان، نفس، آنچه مایه زندگی نفسهاست
نیزه، چوبی است دراز با حربه ای در سر آن برای دفع و طعن دشمن
کشتاو، مهر، شرم شرمندگی، نرمی و نازکی
ریگ، توده گرد
خط، نوشته، عدد، نشان
بشتافتن، در پی کردن جامه را
برجستن، جنبیدن، بازی کردن و پای کوفتن
نگاشتن، نگارین کردن، آب و تاب دادن به سخن
پاکوفتن، برجهیدن برجستن
خفتن، سرد بازاری، فرناسیدن (غفلت کردن)، پذیرایی نکردن
نرمی، ملایمی، نازکی و باریکی، تنگ گردیدن
جمع رقیب
خشک شدن باز ایستادن: اشک یا خون، جنگ انداختن، آشتی دادن از واژگان دو پهلو، بالا رفتن از نردبان، بر آمدن: رگ
سرگیجه، دماغک دماغ کوچک بر سر برخی پرندگان جدا از بینی آنان، مغزچه
خستن
باد، نسیم
شکستن چیزی را، زشت و ناپسند، نشیمنگاه سگ
نزول، بهره، نفع، سود
ربح قانونی: بهره ای که از نرخ قانونی تجاوز نکند
ربح مرکب: هرگاه بهره در آخر مدت معین داده نشود آن را بر اصل سرمایه می افزایند و مجموع را از آغاز مدت جدید سرمایه قرار می دهند
ربح قانونی: بهره ای که از نرخ قانونی تجاوز نکند
ربح مرکب: هرگاه بهره در آخر مدت معین داده نشود آن را بر اصل سرمایه می افزایند و مجموع را از آغاز مدت جدید سرمایه قرار می دهند
آسایش، نشاط و سرزندگی، شراب
شادمانی، نشاط، خمر، شراب، باده
راح روح: راه روح، در موسیقی، گوشه ای در دستگاه شور، لحنی از سی لحن باربد
راح روح: راه روح، در موسیقی، گوشه ای در دستگاه شور، لحنی از سی لحن باربد
هر یک از علاماتی که برای نمایاندن اعداد به کار می رود مانند ارقام فارسی و عربی (۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹ و ۱۰) و ارقام لاتینی (۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹ و ۱۰)، عدد، خط، نوشته، نشان، پیکره، کتابت
رقم زدن: نوشتن، نقاشی کردن، کنایه از مقدّر کردن
رقم زدن: نوشتن، نقاشی کردن، کنایه از مقدّر کردن
باد، هوای متحرک، حرکت شدید یا ضعیف هوا که در اثر اختلاف درجۀ حرارت و به هم خوردن تساوی وزن مخصوص در نقاط مختلف کرۀ زمین به وجود می آید
تراوش کردن، کنایه از آنچه تراوش کرده، قطره
نرمی و نازکی، رحمت، مهربانی، شرم، رقیق بودن
جان، روان، مایۀ حیات، امر و فرمان خدا، وحی، جبرئیل
روح اعظم: جبرئیل
روح اعظم: جبرئیل