جدول جو
جدول جو

معنی رفک - جستجوی لغت در جدول جو

رفک
(رَ فَ)
رف. مخفف یا مصغر رف، برآمدگی است از دیوار درون خانه ها و اطاقها بقدر چهار انگشت یا بیشتر که از برای زینت خانه ها چیزها را بر آن گذارند و به عربی نیز رف گویند. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). رف کوچک. رف کوتاه. (یادداشت مؤلف). رجوع به رف شود
لغت نامه دهخدا
رفک
سکو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رخک
تصویر رخک
(دخترانه)
مرکب از رخ (چهره، صورت) + ک (نشانه تحبیب)
فرهنگ نامهای ایرانی
نوعی بیماری عفونی که عوارض آن ایجاد جوشش های سفید و زخم در دهان و حلق است و بیشتر در شیرخواران بروز می کند
فرهنگ فارسی عمید
(دَ فَ)
دهی است از دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار واقع در 40 هزارگزی جنوب صفی آباد و 11 هزارگزی جنوب راه آهن، با 1001 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَ فَ)
قرحه ایست که بدهان پیدا شود و بیشتر در اطفال و آن برنگ سفید است. قلاع. مرضی است در زبان و لب و غیره و بیشتر در کودکان. ریشی است برنگ سپید که بیشتر در دهان اطفال پیدا شود. (یادداشت مؤلف). قسمی از ورم دهان که قلاع نیز گویند و همراهی دارد بابروز بثوری که از مادۀ سرشیری پوشیده شده اند و این بثور موجع و با تب همراه میباشد. (ناظم الاطباء). مرضی در دهان که بعلت حملۀ یک نوع قارچ بنام موکورمیکوز بوجود می آید، علامت آن یک نوع غشاء سفیدرنگی است که مخاط زبان و حلق و گلو را میپوشاند و تولید درد در نواحی حلق و ته دهان میکند و مرض با تب همراه است. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ)
کوهی است در اطراف و نواحی طارم گیلان. (ذیل جامعالتواریخ رشیدی ص 14)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رفد
تصویر رفد
عطا، کمک، یاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفت
تصویر رفت
مقابل آمدن، ذهاب، عمل رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنک
تصویر رنک
پارسی تازی گشته آرنگ (شعار پادشاهان و دبیران ترک ممالیک مصر)
فرهنگ لغت هوشیار
ناتوانی در انجام درست کاری، خرامیدن دامن کشان رفتن دامن دامن دراز، جامه گشاد، دم اسپ، پرگوشت، زندگی فراخ خرامیدن بناز رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمک
تصویر رمک
گله گاو و گوسفند و اسب، سپاه لشکر، گروه مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفز
تصویر رفز
زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفس
تصویر رفس
زدن بسینه کسی، بپازدن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهک
تصویر رهک
کار نیک، سخت سودن، سخت گادن، ماندگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفش
تصویر رفش
بیل، کوفتن، بر آغالانیدن، فراخزیستی، خاک انداز، پارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفض
تصویر رفض
گذاشتن و انداختن چیزی، پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفع
تصویر رفع
برداشتن و بلند کردن چیزی بر خلاف وضع
فرهنگ لغت هوشیار
ریم ناخن چرک ناخن، چرک بغل، چرک چرکینی، بن ران بد خاک، جای خشک، چرک بن ناخن، بنران بیخ ران، آهک نرم، کاه بابا گندم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفق
تصویر رفق
نرمی، مدارا کردن، نیکوئی و مهربانی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفا
تصویر رفا
رفوگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفو
تصویر رفو
پیوند جامه، رفو کردن، جامه دوختن، پارگی و سوراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفه
تصویر رفه
مهربانی کردن، آسان شدن زیست کاه گیاه تر سبزه
فرهنگ لغت هوشیار
حسد، رقابت، حسادت، غبطه، غیرت انبوه، کلانریش، گروبند کژدم حسد حسادت، غلبه، غیرت حمیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجک
تصویر رجک
آروغ
فرهنگ لغت هوشیار
درآمیختن، پختن خرمانک (ربیکه)، در گل انداختن شوریدگی کار کار شوریدگی، سستی ترفند (حیله)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرفک
تصویر کرفک
زره جنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرفک
تصویر خرفک
جرقه (آتش) برق (آتش)
فرهنگ لغت هوشیار
مرضی است که در زبان ولب وغیره پیدا شود (بیشتر در کودکان) مرضی در دهان که بعلت حمله یکنوع قارچ بنام مو کورمیکوز بوجود میاید. علامت آن یکنوع غشا سفید رنگی است مه مخاط زبان و حلق و گلو را میپوشاند و تولید درد در نواحی حلق و ته دهان میکند و مرض با تب همراه است قلاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژفک
تصویر ژفک
چرک کنجهای چشم خواه تر باشد و خواه خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرفک
تصویر خرفک
((خَ فَ))
جرقه (آتش)، برق (آتش)
فرهنگ فارسی معین
((بَ فَ))
ورقه نازکی از برف که در یخچال ها و دستگاه های سرد کننده ایجاد شود، نوعی بیماری که علامت آن غشای سفید رنگی است که مخاط زبان و دهان و حلق را می پوشاند، قلاع، نقطه های سفید یا نورانی متعدد بر صفحه تلویزیون یا رادار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رشک
تصویر رشک
حسادت، حسد
فرهنگ واژه فارسی سره
نوعی بیماری که در اثر کمبود مواد غذایی در سطح زبان بروز
فرهنگ گویش مازندرانی
قمری
فرهنگ گویش مازندرانی