جدول جو
جدول جو

معنی رفف - جستجوی لغت در جدول جو

رفف
(رَ فَ)
رقت و باریکی و تنکی ونازکی. (ناظم الاطباء). رقت و تنکی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رفت
تصویر رفت
مقابل آمد، رفتن، برای مثال هر رفتی آمدی دارد، بلیت رفت وبرگشت، مقابل برگشت، در ورزش دور نخست مسابقات دومرحله ای، (بن ماضی رفتن) رفتن
رفت و آمد: رفتن و آمدن، کنایه از معاشرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رجف
تصویر رجف
حرکت دادن، جنبانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفش
تصویر رفش
بیل، کوفتن، بر آغالانیدن، فراخزیستی، خاک انداز، پارو
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صفه، پیش زین ها ستاوند ها نشستنگاه سوار از زین اسب، ایوان مسقف، غرفه مانندی در درون اطاق بزرگ که کف آن کمی بلندتر است و بزرگان در آن نشینند شاه نشین، خانه تابستانی سقف دار، جمع صفف صفاف. یا صفه حمام. ایوانی که در آن رخت کنند و پوشند سربینه گرمابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفف
تصویر شفف
اندک از هر چیزی، ترا پدیدی تنکی نازکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفف
تصویر حفف
نشان، پی، اثر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افف
تصویر افف
اندک، هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهف
تصویر رهف
تیز کردن شمشیر را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روف
تصویر روف
آرمیدن، بخشودن، مهربانی بزرقطونا اسفرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریف
تصویر ریف
چریدن چرا زمین پر آب و علف خاک پر نعمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزف
تصویر رزف
بانگیدن بانگ کردن، پیش آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنف
تصویر رنف
بیدمشک بهرامه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفت
تصویر رفت
مقابل آمدن، ذهاب، عمل رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفد
تصویر رفد
عطا، کمک، یاری
فرهنگ لغت هوشیار
بوب انبوب (فرش)، دامن خرگاه، بالش، دیبای کش (کش لطیف)، رف، گستردنی، شادروان، پرده، شاخه آویخته، کناره زره فرش گستردنی، دامن خرگاه، بالش و ساده، پارچه دیبای نازک، نوعی ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفز
تصویر رفز
زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفس
تصویر رفس
زدن بسینه کسی، بپازدن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفض
تصویر رفض
گذاشتن و انداختن چیزی، پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضف
تصویر رضف
سنگ تفسیده، کشکک زانو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رافف
تصویر رافف
درخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
ریم ناخن چرک ناخن، چرک بغل، چرک چرکینی، بن ران بد خاک، جای خشک، چرک بن ناخن، بنران بیخ ران، آهک نرم، کاه بابا گندم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفق
تصویر رفق
نرمی، مدارا کردن، نیکوئی و مهربانی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
ناتوانی در انجام درست کاری، خرامیدن دامن کشان رفتن دامن دامن دراز، جامه گشاد، دم اسپ، پرگوشت، زندگی فراخ خرامیدن بناز رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفو
تصویر رفو
پیوند جامه، رفو کردن، جامه دوختن، پارگی و سوراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفوف
تصویر رفوف
جمع رف، از پارسی رف ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفه
تصویر رفه
مهربانی کردن، آسان شدن زیست کاه گیاه تر سبزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفیف
تصویر رفیف
درخشیدن و روشن گردیدن گونه کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشف
تصویر رشف
مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعف
تصویر رعف
رفتن، روان شدن، خوندماغ شدن، از در درآمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفا
تصویر رفا
رفوگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخف
تصویر رخف
مسکه تنک، خاز تنک، جامه نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردف
تصویر ردف
پیروی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصف
تصویر رصف
سد ساخته شده در جلوی آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفع
تصویر رفع
برداشتن و بلند کردن چیزی بر خلاف وضع
فرهنگ لغت هوشیار