- رفس (تَ کَهَْ هَُ)
زدن به سینۀ کسی. (از اقرب الموارد). مصدر به معنی رفاس. (ناظم الاطباء). به پای زدن کسی را. (آنندراج) (منتهی الارب). بپا جنبانیدن خفته تا بیدار شود. (المصادر زوزنی). به پا زدن چیزی را. (غیاث اللغات). رجوع به رفاس شود، به رسن رفاس بستن شتر را. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، در خاک پنهان کردن، بپوشانیدن خبر. (تاج المصادر بیهقی) ، کوبیدن گوشت و دیگر طعامها. (از اقرب الموارد)
