جدول جو
جدول جو

معنی رفرف - جستجوی لغت در جدول جو

رفرف
جامه ها و بساط های لطیف رنگین و زیبا، فرش و بساط، هر چیز گستردنی، دامن خرگاه، شاخه های آویخته و فروهشتۀ درخت
تصویری از رفرف
تصویر رفرف
فرهنگ فارسی عمید
رفرف
(رَ رَ)
جایگاهی است در دیار بنی نمیر. (از معجم البلدان ص 4).
- دراه رفرف یا رفرف، داره ای است مر بنی نمر را. (منتهی الارب). رجوع به داره شود.
- ذات رفرف یارفرف، وادیی است مر بنی سلیم را. (منتهی الارب). رجوع به ذات شود
نام مقام اسرافیل (ع). (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
رفرف
(رَ رَ)
بساط گرانمایه. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (لغت محلی شوشتر) (دهار). جامه های سبز که از آن گستردنی و محابس سازند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). جامه های سبز. (غیاث اللغات). فرش گستردنی. (فرهنگ فارسی معین) :
مثال رفرف خضر است فرش سغدی برگ
نمونه ای زجنی الجنتین دان انگور.
(از ترجمه محاسن اصفهان).
، دامنهای خرگاه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). خیمه. (غیاث اللغات). شادروان. (ترجمان القرآن جرجانی) (از دهار). پارچه ای باشد از خیمه و غیر آن که بر سر دروازه ها و کمر خیمه ها بندند تا باد بدان خورد و حرکت کند و به عربی رفرفه گویند. (لغت محلی شوشتر) ، کرانه های زره که آونگان باشد، رفرفه یکی آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). دامن زره. (دهار) :
همی ز جوشن بر کند غیبۀ جوشن
همی ز مغفر بگسست رفرف مغفر.
فرخی.
، شاخه های افتاده و فروهشته از درخت کنار و درخت پیلو، کناره محبسها و فرشها که زاید بر آن باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، هرچیز که زاید باشد و تاکرده شود. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کل ما فضل فثنی. (منتهی الارب) ، گستردنی و افکندنی. (ناظم الاطباء). گستردنی و افکندنیها. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، یکنوع ماهی دریایی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). ماهیی است دریایی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، یکنوع درختی در یمن. (ناظم الاطباء). درختی است که در یمن روید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، روزن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). روشن. باجه. روزن. روزنه. (یادداشت مؤلف). روشن. (اقرب الموارد) ، بالشچه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بالش. (غیاث اللغات) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 52) (از لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) (دهار). بالش. وساده. (فرهنگ فارسی معین) ، تلاق. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، درخت تازۀ فروهشته شاخ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، مرغزار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (ترجمان القرآن) (دهار) (از اقرب الموارد) ، پاره ای که ما بین سراپرده و خرگاه دوزند، دیبای تنک. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). پارچۀ دیبای نازک. (از اقرب الموارد) ، آنچه از زره بخود بسته بر پشت اندازند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، چوبی عریض که هر دوطرف آن در دیوار گذاشته متاع شگرف خانه بر آن نهند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). چوبی باشد پهنا که دو طرف آن در دیوار گذاشته متاع شگرف خانه بر آن نهند. رفرفه یکی. (منتهی الارب) ، طاق در عمارت. (غیاث اللغات). طاق گونه ای که کالاهای شگرف خانه را بر آن نهند. (از اقرب الموارد). رجوع به رف شود، صاحب آنندراج گوید: فارسیان به معنی تیزی رفتار موج استعمال کنند:
به شتابی که گذشتم من از این وحشت گاه
رفرف موج نگر از سر دریا گذرد.
صائب (از آنندراج).
از جهان گذران کیست که آسان گذرد
رفرف موج درین ریگ روان می ماند.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
رفرف
بوب انبوب (فرش)، دامن خرگاه، بالش، دیبای کش (کش لطیف)، رف، گستردنی، شادروان، پرده، شاخه آویخته، کناره زره فرش گستردنی، دامن خرگاه، بالش و ساده، پارچه دیبای نازک، نوعی ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
رفرف
((رَ رَ))
فرش، گستردنی
تصویری از رفرف
تصویر رفرف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رفری
تصویر رفری
حکم، داور، در ورزش داور بازی، به ویژه بازی هایی که طبق قوانینی صورت می گیرد مانند، فوتبال، والیبال و تنیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رفارف
تصویر رفارف
رفرف ها، جامه ها و بساط های لطیف رنگین و زیبا، فرش ها و بساط ها، چیزهای گستردنی، دامنهای خرگاه، شاخه های آویخته و فروهشته های درخت، جمع واژۀ رفرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رفرم
تصویر رفرم
ایجاد تغییرات در ساختارهای سیاسی، اقتصادی یا، اداری یک کشور
فرهنگ فارسی عمید
(رِ فُرْ)
تغییر اوضاع و تشکیلات بنگاه، اداره، شهر، کشور، مذهب و غیره. (فرهنگ فارسی معین). اصلاحات، رفرم یا رفرماسیون، اصلاح دینی. در نیمۀ اول قرن 16 میلادی از مهمترین نهضتهای دینی که در تاریخ دنیا مشهور است روی داد. باعث این جنب و جوش در آلمان لوتر و در فرانسه کالون بود. بواسطۀ ظهور این هیجان وحدت مسیحیت در اروپای غربی از میان رفت و از آن نتیجه های بسیار حاصل گشت و مذهب های چند مانند طریقۀ لوتر و طریقۀ کالون و طریقۀ آنگلکین در مقابل آیین کاتولیک ایجاد گردید. درمذهب کاتولیک نیز اصلاحاتی بعمل آمد و در انجمن بزرگ موسوم به شورای ترانت اصول عقاید و نظامات آیین کاتولیک معین و مشخص شد. گذشته از نتایج مذهبی نتیجه های سیاسی نیز از آن حاصل آمد، چنانکه اول در آلمان و بعد در نیمۀ دوم قرن 16 میلادی در فرانسه آتش جنگ داخلی روشن شد و دول جدیدی مانند دوک نشین پروس و کشور سوئد و جمهوری ایالات متحدۀ آمریکا تأسیس گردید. در میان علل و موجبات بسیار اصلاح دینی دو سبب از همه مهمتر است: یکی وضع خود دین درآغاز قرن 16 میلادی و دیگر انتشار کتاب مقدس بوسیلۀ فن ّ چاپ. کار اوضاع دینی در ابتدای قرن 16 میلادی بجایی کشید که اصلاح اساس و بنیان آن لازم آمد. فروش املاک و متعلقات کلیسا، حرص و آز و فساد اخلاق، خلاصه همه عیبهایی که پانصد سال پیشتر یعنی در قرن 11 میلادی اصلاحات پاپ گرگوار هفتم را ضروری ساخت، باز در روحانیون راه یافت و در این قرن روحانیت را ننگین تر از وضع روحانی قرن 11 میلادی کرد، زیرا که در عهد گرگوار هفتم فقط کشیشان ممالک عیسوی رفتار ناپسند داشتند و مقام پاپ از آلودگیها منزه بود، اما در قرن 16 میلادی شهر رم خود سرچشمۀ عیبها و پلیدیها شد. زندگانی الکساندر ششم ملقب به بورژیا سراسر با فسق و فجور گذشت. ژول دوم کلاه خود بر سرنهاده به فرماندهی سپاه می رفت. لئون به کارهای ادبی و هنرهای زیبا بیشتر از اعمال روحانی توجه داشت. همه پاپها می کوشیدند تا برعایدات خویش بیفزایند وبه این وسیله یا خانوادۀ خود را توانگر سازند یا جاه و جلالی بپا کنند و به حمایت هنرمندان و نویسندگان بپردازند. یکی از مهمترین منابع عایدات پاپ انتخاب روحانیون مملکت آلمان بود. کارهای روحانی آن سرزمین یا به کسی که منظور نظر پاپ بود سپرده می شد یا به شخصی که برای تحصیل مقام بیش از دیگران پول می داد. به اصل و تبار خریدار شغل توجهی نمی شد لذا خارجیانی که یک کلمه آلمانی نمی دانستند یا طباخانی که معنی اعتبارنامه ها و اوارق راجع به خود را هم نمی فهمیدند به کارهای مهم روحانی گماشته می شدند. در فرانسه هم مفاسد روحانی کم نبود و بواسطۀ عهدنامه ای که فرانسوای اول در سال 1516 میلادی با پاپ لئون دهم بست، فساد بیشتر شد، زیرا شاه که به پاپ پول فراوان داده بود به رضای او حق اعطای شغلهای مذهبی داشت. از این رو همه مشاغل ومناصب کلیسا به کسانی که روحانی نبودند همچنین بر اهل شمشیر و به مردان و زنان محبوب شاه سپرده شد و حتی در مساکن اسقفها و در دیرها و صومعه ها نیز زن و شوهر میان دیرنشینان زندگانی می کردند و نفرت و انزجارمردم را سبب شدند. جمع کثیری از کشیشان پیوسته در جوار پادشاه عهد بسر می بردند و در سلک درباریان و سیاستمداران و بعضی در صف لشکریان قرار داشتند. بنابراین مردم دیندار و با تقوی و بسیاری از روحانیون مخصوصاً گروهی از کشیشان فرانسه آرزومند شدند که این مفاسد از میان برود. علت دیگر ظهور جنبش دینی اختراع چاپ بود، زیرا بدین وسیله سرچشمه و اساس آیین مسیح در دسترس خلق گذاشته شد. و از سال 1458 تا سال 1517 میلادی انجیل چهار بار به طبع رسید. مسیحیان تا این عهد جز بعضی قطعات آن را نمی دانستند و به متن کتاب دینی خود آشنایی نداشتند، اما بوسیلۀ انتشار کتاب مقدس کلام عیسی بدست عیسویان افتاد و چون گفته های مسیح چشم پوشی از علایق دنیوی، فقر و مسکنت، نرمخویی و فروتنی و خاکساری را می آموخت، کبر و نخوت و تجمل و ثروت روحانیون در نظرها بیشتر از پیش ناپسند آمد. پس بواسطۀ تأثیر کلمات عیسی میل اصلاح دین قوت یافت و همه خواستار آن شدند که وضع کلیسا و دین بسادگی نخستین بازگردد. باید دانست که اساس مذهب کاتولیک و اصول آن یعنی جمیع عقاید کاتولیکی بر کتاب انجیل نهاده است. روایات وسنن و تعبیرات پاپها و انجمنهای مذهبی که جانشین پطرس و حواریون بشمار می روند، در درجۀ دوم قرار دارد. در قرن 16 میلادی جماعتی که کتاب مقدس را بسیار محترم می شمردند با خود اندیشیدند که چون انجیل کلام خداوندی است باید به آن اکتفا کرد، و به این نظر شرح و تفسیرهایی که ثمرۀ فکر بشری بود در نظر ایشان بی قدر و قیمت گشت آنان تفسیر پاپها و انجمنهای مذهبی را با تعبیرات دیگران فرقی نمی نهادند. پس هر کس می توانست کتاب مقدس را مطابق وجدان خویش تفسیر کند. اصول عقاید لوتر و کالون چنین بود و این طریقه یکی از موجبات نابودی وحدت مسیحیت گشت. (فرهنگ فارسی معین بخش اعلام)
لغت نامه دهخدا
(رَ تُ رَ رَ)
نام موضعی است و در شعر راعی آمده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ فَ)
رقت و باریکی و تنکی ونازکی. (ناظم الاطباء). رقت و تنکی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جمع واژۀ رف، به معنی طاقها. طاقچه ها. طبقه ها. (یادداشت مؤلف). جمع واژۀ رف ّ. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به رف شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
درخشیدن و روشن گردیدن گونۀ کسی، رف لونه رفاً و زفیفاً. (منتهی الارب). مصدر به معنی رف ّ. درخشیدن. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). درخشیدن و تلألؤ رنگ کسی یا چیزی. (از اقرب الموارد) ، درخشیدن لون نبات از سیرابی. (المصادر زوزنی) ، رف الطائر رفاً و رفیفاً، و زف الطائر زفاً و رفیفاً، بال گشودن پرنده. (از نشوءاللغه ص 19). رجوع به رف شود، نیک کوشش کردن در خدمت کسی. (از منتهی الارب) ، به گرد گرفتن کسی را، رف القوم. فی المثل: من حفنا او رفنا فلیقتصد، ای من تعطف علینا و احاطنا، مکیدن شتر کره شیر مادر را، گرامی داشتن کسی را. (از منتهی الارب) ، شادی نمودن. (از منتهی الارب). (از اقرب الموارد) ، بال جنباندن و گستردن مرغ وقت فرودآمدن. (از منتهی الارب) ، جنبیدن و به اهتزاز درآمدن شاخه های گیاه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نام کاخی بوده است در اول عراق از ناحیۀ موصل به عهد متوکل و گویند بدون اجازه و مهر متوکل خلیفۀ عباسی کسی به دیدن آن نایل نمی شد. (از معجم البلدان ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
آسمان خانه و سقف. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج). سقف. (از اقرب الموارد). آسمانه، درخت تر جنبان و غیر آن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، فراخ سالی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). خصب. یقال: ارض ذات رفیف، ای خصب. (اقرب الموارد) ، سوسن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از تاج العروس) ، روزن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). روشن (روزن). (از اقرب الموارد) ، جامۀ تنگ، ذات الرفیف، کشتیهای بهم بسته در دریا جهت عبور ملوک و امرا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). در شعر اعشی دو یا سه کشتی بهم بسته برای عبور پادشاه، گویند مقصود او در شعر بساتین است. (از اقرب الموارد).
- رفیف الاخلاق، نیکخوی. از رفیف به معنی گیاه در اهتزاز بسبب سرسبزی و نضارت. (از اقرب الموارد). خوش خوی. خوش خلق
لغت نامه دهخدا
(رَ رِ)
جمع واژۀ رفرف. (دهار) (ناظم الاطباء). رجوع به رفرف شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
حناست. (از مجعولات شعوری ج 2 ورق 8)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ رف. (یادداشت مؤلف) (از اقرب الموارد) :
بر در او چون نیابی آن شکاف
سخت ناپیدا در او چندین رفاف.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شترمرغ نر. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). شترمرغ، زیرا او نخست بالهای خود را می گسترد و بعد می دود. (از اقرب الموارد) ، مرغی که آن را خاطف ظله گویند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). خاطف ظله، دم برآب زنک. دم جنبانک. (یادداشت مؤلف). خاطف ظله. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ رَ رَ)
وادیئی است بنی سلیم را. (معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بال گستردن پرندگان: مرغان بسیار بر شکل پرستو و بر بالای آن معلق جمع شوند و محاذی آن همیشه بطیران و ترفرف بر سر آن آب مشغول. (ترجمه محاسن اصفهان ص 4)
لغت نامه دهخدا
(رِ فِ)
داور بازی هایی که مقررات معینی دارند مانند تنیس، فوتبال، والیبال. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جنبانیدن شترمرغ نر بال خود را وقتی که خواهد بر چیزی فرودآید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، بانگ کردن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، بال گستردن و جنبانیدن مرغ بال خود را هنگامی که خواهد فرودآید. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بال گستردن و جنبانیدن مرغ بوقتی که خواهد تا فرودآید، رفرف الطائر جناحیه و هذا اکثر. (منتهی الارب). پرواز کردن مرغ. (دهار). پرواز زدن مرغ بر چیزی که خواهد که بدان فرودآید. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(رَ رَ فَ)
یکی رفرف. (منتهی الارب). واحدرفرف، یک کرانه از زره که آونگان باشد. (ناظم الاطباء). دامن زره. (از مهذب الاسماء). رجوع به رفرف شود، دامن خرگاه. (ناظم الاطباء). شادروان. (دهار) (مهذب الاسماء). رجوع به رفرف شود، یک چوب پهنا که دو سر آن را در دیوار گذاشته متاع نفیس خانه را بر آن نهند. (ناظم الاطباء) ، مرغزار. (مهذب الاسماء). رجوع به رف و رفرف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رفراف
تصویر رفراف
ماهی خورک خلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفرم
تصویر رفرم
تشکیلات بنگاه، تغییر اوضاع اداره، شهر، مذهب، کشور، اصطلاحات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفوف
تصویر رفوف
جمع رف، از پارسی رف ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفیف
تصویر رفیف
درخشیدن و روشن گردیدن گونه کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفرم
تصویر رفرم
((رِ فُ))
تغییر، اصلاح
فرهنگ فارسی معین