جدول جو
جدول جو

معنی رفتگار - جستجوی لغت در جدول جو

رفتگار
(رَ تَ / تِ)
مقابل ماندگار. رفتنی. (یادداشت مؤلف). رجوع به رفتنی شود
لغت نامه دهخدا
رفتگار
روانه، عازم، رونده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رفتگر
تصویر رفتگر
مامور شهرداری که کارش جاروب کردن خیابان ها و کوچه ها است، سپور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رستگار
تصویر رستگار
نجات یافته، آزاد، رها، آسوده، رستار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رفتار
تصویر رفتار
واکنش های انسان یا حیوان به محرک های خارجی، طرز عمل، رفتن، خرامیدن، با ناز راه رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پذرفتگار
تصویر پذرفتگار
قبول کننده، پذیرنده، ضامن، کفیل، متعهد، برای مثال چو روشن گشت بر شاپور کارش / به صد سوگند شد پذرفتگارش (نظامی۲ - ۲۸۵)، فرمان بردار
فرهنگ فارسی عمید
(رَ تَ / تِ)
جمع واژۀ رفته:
از آن رفتگان ماند آنجا بجای
به نزد جهاندار پور همای.
فردوسی.
، جمع واژۀ رفته، به معنی مرده. (ناظم الاطباء) : آثار و اخبار رفتگان و سنن و سیر ایشان شنودی. (سندبادنامه ص 31).
از جملۀ رفتگان این راه دراز
باز آمده ای کو؟ که بماگوید راز.
خیام.
تبسم کنان گفت شان اوستاد
که بر رفتگان دل نباید نهاد.
نظامی.
نام نیک رفتگان ضایع مکن
تا بماند نام نیکت بر قرار.
سعدی.
رجوع به رفته شود
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ / رَ)
فایز. (دهار). آزادی و رهایی و خلاص و نجات یابنده. (ازناظم الاطباء). خلاص و نجات و فیروزی یابنده. (برهان) (از آنندراج). فیروزی یافته. (ناظم الاطباء). خلاص شده. نجات یافته عموماً. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). خلاص یافته. (فرهنگ سروری) (از شعوری ج 2 ص 5). به معنی خلاص و نجات یابنده و رستن مصدر آن است یعنی خلاص. (انجمن آرا). مستخلص. مفلح. فالح. موفق. کامیاب. نایل. ناجی. رهایی یافته. (یادداشت مؤلف). خلاص یابنده. رهاشونده. (فرهنگ فارسی معین) :
بوی در دو گیتی ز بد رستگار
نکوکار گردی بر کردگار.
فردوسی.
چه میداند که تو خواهی به آن راه رفت که صاحبان اخلاص می روند و تو خواهی بود از رستگاران. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 313).
آورده برات رستگاران
از بهر چو ما گناهکاران.
نظامی.
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار.
نظامی.
خلاص حافظ از آن زلف تابدار آمد
که بستگان کمند تو رستگارانند.
حافظ.
، مرخص. (ناظم الاطباء). اما جای دیگر دیده نشد، آسوده. (ناظم الاطباء). اما جای دیگر دیده نشد، محفوظ. (ناظم الاطباء). اما جای دیگر دیده نشد، جوانمرد و سخی. (ناظم الاطباء). نیکوکار. (از شعوری ج 2 ص 5). اما جای دیگر دیده نشد، مرد نیک اندیش خلاص شده از علایق دنیا خصوصاً. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَق ق)
پذیرفتگار. قبول کننده. پذیرنده. مطاوع. معترف. پذرفتار. و برای معانی این کلمه رجوع به پذرفتار شود:
چو روشن گشت بر شاپور کارش
به صد سوگند شد پذرفتگارش.
نظامی.
، فرمانبردار
لغت نامه دهخدا
تصویری از رفتگان
تصویر رفتگان
بمعنی مرده، جمع رفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پذرفتگار
تصویر پذرفتگار
قبول کننده پذیرنده، فرمانبردار مطیع، مقر معترف خستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رستگار
تصویر رستگار
آزادی و رهائی و خلاص و نجات یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفتگر
تصویر رفتگر
ماموران شهرداری که کارشان جاروب کردن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفتار
تصویر رفتار
سلوک، معامله، خوش رفتاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رستگار
تصویر رستگار
((رَ))
رها شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رفتار
تصویر رفتار
((رَ))
روش، طرز حرکت، سلوک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رفتگر
تصویر رفتگر
((رُ گَ))
مأمور شهرداری که به تمیز کردن کوچه ها و خیابان ها می پردازد
فرهنگ فارسی معین
پیروز، رستار، سعادتمند، مفلح
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از رفتار
تصویر رفتار
Conduct, Behavior, Comportment, Demeanor, Deportment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رفتار
تصویر رفتار
comportement, conduite
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رفتار
تصویر رفتار
행동 , 태도
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از رفتار
تصویر رفتار
行動 , 振る舞い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از رفتار
تصویر رفتار
התנהגות , התנהגות , התנהגות , התנהגות , התנהגות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از رفتار
تصویر رفتار
perilaku, sikap
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رفتار
تصویر رفتار
व्यवहार , आचरण , आचार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رفتار
تصویر رفتار
gedrag
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رفتار
تصویر رفتار
поведінка
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رفتار
تصویر رفتار
comportamiento, conducta
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رفتار
تصویر رفتار
comportamento, condotta
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رفتار
تصویر رفتار
comportamento, conduta
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رفتار
تصویر رفتار
行为 , 举止
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رفتار
تصویر رفتار
zachowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رفتار
تصویر رفتار
Verhalten, Benehmen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رفتار
تصویر رفتار
поведение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رفتار
تصویر رفتار
davranış, tavır
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی