- رفاف (رَ)
حناست. (از مجعولات شعوری ج 2 ورق 8)
معنی رفاف - جستجوی لغت در جدول جو
- رفاف (رِ)
جمع واژۀ رف. (یادداشت مؤلف) (از اقرب الموارد) :
بر در او چون نیابی آن شکاف
سخت ناپیدا در او چندین رفاف.
مولوی
بر در او چون نیابی آن شکاف
سخت ناپیدا در او چندین رفاف.
مولوی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنچه از نفوذ شعاع مانع نشود، مانند شیشه، جسمی که حاجب دیدار ماورا خود نباشد چون هوا
جمع خف، موزه ها (تک خف) سبکینه ها هوشیار خرده سنج کفشگر کفش فروش کفش دوز موزه دوز
بوب انبوب (فرش)، دامن خرگاه، بالش، دیبای کش (کش لطیف)، رف، گستردنی، شادروان، پرده، شاخه آویخته، کناره زره فرش گستردنی، دامن خرگاه، بالش و ساده، پارچه دیبای نازک، نوعی ماهی
خوا هم آوای هوا خوندماغ، باران تند جاری شدن خون از بینی، خونی که از بینی خارج گردد خون دماغ
سازواری، آشتی دادن، بر چسبانگی، درزدوزی درزگیری از ریشه یونانی درزگیر درز دوز رفوگر رفو کننده. پیوستگی اتفاق سازواری سازگاری
شکسته از هم ریخته ریزه ریزه، ریزه گیاه، کهنه حطام، از هم پاشیده شده ریزه ریزه شده، پوسیده
جمع رخف، مسکه های تنک مسکه های شل، جمع رخیفه، خازهای تنک (خاز خمیر) خازهای شل
