جدول جو
جدول جو

معنی رغبوتی - جستجوی لغت در جدول جو

رغبوتی(تَ کَ بُ)
یا رغبوتا. مصدر به معنی رغب. (ناظم الاطباء). مصدر به معنی رغبوتا و رغبی ̍. (آنندراج). رجوع به رغب و رغبوتا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غربتی
تصویر غربتی
کولی، لولی، غرشمار، غریب، کنایه از آنکه نسبت به قوانین اجتماعی بی اعتناست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبوسی
تصویر روبوسی
بوسیدن صورت یکدیگر برای آشتی، تجدید دیدار، اظهار محبت و مانند آن
روبوسی کردن: بوسه زدن بر روی کسی، بوسیدن رخسار یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ربوبی
تصویر ربوبی
ربانی، خدایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جغبوت
تصویر جغبوت
پشم و پنبۀ درون لحاف، تشک یا چیز دیگر، تشک و بالش و هر چیز آکنده از پشم یا پنبه، برای مثال چون یکی جغبوت پستان بند او / شیر دوشی زو به روزی دو سبو (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
مغبون شدن. حالت و چگونگی مغبون. زیان دیدگی. فریب خوردگی در معامله و جز آن:
اکنون ز مفلسی چه نوی چندین
بردرد مانی و غم مغبونی.
ناصرخسرو.
و رجوع به مغبون شود
لغت نامه دهخدا
(غُ بَ)
کولی. غربال بند. لولی. قرشمال. توشمال. لولی. زط. قره چی (یا غره چی). چینگانه. رجوع به لولی شود، در تداول مردم شیراز، غیر شیرازی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چُ)
بمعنی چغبت است که پشم و پنبۀ میان لحاف و نهالی و قبا و امثال آن باشد. (برهان). پنبه و پشم که در میان ابره و آستر و بالش و نهالی و تشک نهند و بتازی آنرا ’حشو’ گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). چغبت و حشو. (ناظم الاطباء). پنبه باشد که در جبه و قبا زده باشد و از آنجا بازگرفته. (فرهنگ نظام). جبغوت و جغبت و جغبوت:
موی سر چغبوت و جامه ریمناک
از برون سو باد سرد و بیمناک.
رودکی (از فرهنگ نظام).
و رجوع به جبغوت و جغبت و جغبوت و چبغت و حشو شود، پشم آگنده و پنبۀ آگنده را گویند و به این معنی بجای حرف ثالث نون هم گفته اند. (برهان). آگنده شدۀ از پشم و پنبه. (از ناظم الاطباء). و رجوع به چغبت شود
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
شاعری است و او را دیوانی است بترکی وی اشربه و معاجین در بازار قرامان قسطنطنیه میفروخته است
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
مقابل سلبی. یطلق علی ما لایکون السلب جزءً من مفهومه و علی ما من شأنه الوجود الخارجی و علی الموجود الخارجی. و یرادف الثبوتی الوجودی. و یجی ٔ فی محله. رجوع به اثباتی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مصدر به معنی رغب. (ناظم الاطباء). زاری نمودن بسوی کسی یا آن سؤال است به خواری و مذلت. (آنندراج). رجوع به رغب شود
لغت نامه دهخدا
(رِشْ / رُشْ وَ)
کسی که قبول رشوه می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
عمل بوسیدن روی، رجوع به روبوسی کردن و بوسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ تا)
ناقه حلبوتی رکبوتی ̍، ماده شتر دوشیدنی و برنشستنی. ناقۀ حلبی رکبی ̍ همچنین است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ هََ تا)
ترس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترس بزرگ. (از اقرب الموارد). رجوع به رهبوت و رهب شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
خواهانی. (آنندراج) (منتهی الارب). رغبت کردن در چیزی. (تاج المصادر بیهقی). مصدر به معنی رغبی ̍ و رغبی ̍. (منتهی الارب). مصدر به معنی رغب. (ناظم الاطباء). رجوع به مصادر مذکور شود، رغبت از چیزی بگردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به رغب شود
لغت نامه دهخدا
(رَ غَ)
مرد آزمند و حریص. (از ناظم الاطباء). خواهان و طلبکار. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
منسوب است به تابوت معروف، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
صعتر بری است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تابوتی
تصویر تابوتی
منسوب به تابوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغبونی
تصویر مغبونی
مغبون شدن فریب خوردن (در معامله و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهبوت
تصویر رهبوت
ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غربتی
تصویر غربتی
کولی، اندوهگین منسوب به غربت، کولی قرشمال غریب شمار
فرهنگ لغت هوشیار
پنبه و پشم و مانند آن که در میان نهالی لحاف بالش ابره و آستر قبا کنند آگنده شده از پشم و پنبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جغبوت
تصویر جغبوت
پنبه لحاف و توشک و نهالی حشو آگنده
فرهنگ لغت هوشیار
داشتی منسوب به ثبوت اثباتی مقابل سلبی، اطلاق میشود بدانچه که سلب حزیی از مفهومش نباشد، آنچه که شانش وجود خارجی است و نیز بر موجود خارجی اطلاق گردد وجودی. یا صفات ثبوتی. صفاتی که حق تعالی داراست مانند: قادر عالم حی مرید مدرک ازلی ابدی متکلم صادق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغاوی
تصویر رغاوی
سرشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربوبی
تصویر ربوبی
خدائی، الهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبوتی
تصویر ثبوتی
اثباتی، مقابل سلبی
صفات ثبوتی: صفاتی که حق تعالی دارا است، مانند، قادر، عالم، ازلی، ابدی، صادق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چغبوت
تصویر چغبوت
((چَ))
پنبه یا پشم و مانند آن که داخل تشک، لحاف، بالش کنند، بالش، تشک یا هر چیز آکنده از پشم و پنبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ربوبی
تصویر ربوبی
((رُ))
خدایی، الهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غربتی
تصویر غربتی
منسوب به غربت، کولی، قرشمال، بیگانه، اجنبی، بازی درآوردن فریاد و جنجال بی اندازه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جغبوت
تصویر جغبوت
((جَ))
جغبت، پنبه لحاف و تشک و نهالی
فرهنگ فارسی معین
مصافحه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شورشگر، سرکش
دیکشنری اردو به فارسی